داستان کوتاه جوجه کوچولو، تی تاب تی تاب بدو
خانم مرغه هر روز با سه جوجه خود برای خوردن دانه و کرم به باغ می روند. یک روز سر راه خود سگی را می بینند که با طناب به درخت بسته شده است و واق واق می کند.
جوجه ها هم با زبان خوش و هم با تهدید سعی می کنند از کنارش رد شوند، اما او هر بار فریاد می کشد و آن ها را می ترساند.
خب بچه ها اگه دوست دارید بدونید سرانجام داستان جوجه کوچولو، تی تاب تی تاب بدو ، چی میشه می تونید این قصه رو از همینجا گوش کنین.
دانلود قصۀ صوتی جوجه کوچولو، تی تاب تی تاب بدو