سه‌شنبه، 09 اردیبهشت، 1404

داستان کودکانه: هنگامی که بدبختی در می زند

قصه کوتاه کودکانه هنگامی که بدبختی در می زند

دختری به نام آشا با مادر و پدرش در روستایی زندگی می کرد. یک روز پدرش کار ساده ای را به او محول کرد. او سه ظرف پر از آب جوش برداشت. در ظرفی یک تخم مرغ، در ظرف دوم یک سیب زمینی و در ظرف سوم مقداری برگ چای گذاشت. او از آشا خواست تا حدود ده تا پانزده دقیقه مراقب ظروف باشد در حالی که سه ماده در سه ظرف جداگانه می جوشند.

پس از گذشت زمان گفته شده از آشا خواست سیب زمینی و تخم مرغ را پوست کند و برگ های چای را صاف کند. آشا متحیر مانده بود - فهمید که پدرش می خواست چیزی را برای او توضیح دهد، اما نمی دانست آن چیست.

پدرش توضیح داد: «هر سه مورد در یک شرایط قرار گرفتند. ببینید آنها چگونه واکنش متفاوتی نشان داده اند.» گفت سیب زمینی نرم شد تخم مرغ سفت شد و برگ های چای رنگ و مزه آب را تغییر داد.

وی در ادامه گفت: ما همه شبیه یکی از این موارد هستیم. هنگامی که مشکلات پیش می ایند ما دقیقاً همان طور که آنها پاسخ می دهند پاسخ می دهیم. حالا شما سیب زمینی، تخم مرغ یا برگ چای هستید؟»

نتیجه اخلاقی داستان هنگامی که بدبختی در می زند

ما می توانیم انتخاب کنیم که چگونه به یک موقعیت دشوار واکنش نشان دهیم.

1 سال پیش

دسته‌بندی‌ها