داستان کوتاه پنیرک برای کودکان
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . موش کوچولویی بود که سه تا بچه به نامهای گلک ، زنگولک و پنیرک داشت .
پنیرک از همه کوچیکتر بود و از هم شیطونتر بالا و پایین میپرید و به همه جا سر می کشید . مادر پنیرک از صبح تا شب بهش می گفت پسرم پسر گلم آرومتر مواظب باش و هر جا میری بی خبر نرو و به گلک و زنگولک هم می گفت دخترهای من هر جا میرید مواظب پنیرک هم باشید.
اما پنیرک دلش نازک بود و وقتی این حرفها را می شنید ناراحت می شد و یک شب ...
خوب بچه ها اگه دوست دارید بدونید سرانجام قصه پنیرک ، چی میشه می تونید این قصه رو از همینجا گوش کنین.
دانلود قصۀ صوتی پنیرک