به گزارش خبرگزاری برنا، آیین با شکوه تشییع و تدفین پیکر مطهر سپهبد شهید سردار علی شادمانی، صبح امروز یک شنبه ۸ تیر ساعت ۹ در میدان امام خمینی (ره) همدان برگزار شد.
در این مراسم، جمع گستردهای از مردم قدرشناس همدان، خانواده معظم شهید، همرزمان وی، علما، مسئولان لشکری و کشوری، و جمعی از مسئولان استانی حضور یافتند و با شعارهای حماسی و فریادهای لبیک یا خامنهای، با پیکر این فرمانده سرافراز وداع کردند.
پیکر سردار شادمانی پس از اقامه نماز توسط نماینده ولیفقیه در استان، با بدرقه باشکوه مردم درحال تشییع به سمت گلزارشهدای همدان است.
این مراسم در فضایی آکنده از اندوه، غرور، و تجدید میثاق با آرمانهای شهدا و رهبر معظم انقلاب برگزار شد.
مهدیه شادمانی در مراسم تشییع پدرش گفت: آقاجان! پدر من تمام زندگی و پشت و پناهم بود. اغراق نیست اگر بگویم نفسهای تنها دخترش بند به حضور گرم پدر بود؛ اما تمام این وابستگی و دلبستگی، فدای پیشمرگی سرباز مجاهدی برای ولیاش، و فدای یک لبخند شما، آقاجان.
شادمانی افزود: در تمام روزهای پس از شهادت پدرم، اندیشهام این بود که این رفیق خوب خدا، چه معاملهای با پروردگار عالمیان کرد که پس از ۴۷ سال مجاهدت خاموش و مظلومانه، اینگونه در کمتر از یک هفته، عزتمند و علمدار سپاه سیدعلی، در نبرد با شقیترین دشمنان بشریت، به شهادت رسید.
او با اشاره به خصوصیات اخلاقی و معنوی پدر خود ادامه داد: علی شادمانی، به گواه تمام کسانی که او را میشناختند، از منیت رویگردان بود. از اخلاصش، از سالها جهاد خاموش بیهیاهوی رسانهایاش، و از تهجد و شبزندهداریهایش باید گفت، اما شاید بهتر باشد به وصف همرزمان و یاران پنجاهسالهاش بسنده کنیم که او را "رفیق خوب خدا" و "دردانه جبههها" نامیدند.
فرزند این فرمانده شهید با تجلیل از مقام والای مادر خود، ملیحه فرجی، بیان کرد: پدرم خود را مدیون یک شیرزن مجاهد میدانست؛ مادرم، بانویی از تبار حضرت زینب (س)، اسطورهای شجاع و بیبدیل بود که حتی در خط مقدم جبهه کردستان، با فرزندانی قد و نیمقد، همرزم پدرم شد و با گذشتن از دلبستگیهای دنیوی، در مسیر مجاهدت گام نهاد. پدرم، نیمی از ثواب سالهای جهادش را به احترام و تقدیر از مادرمان تقدیم کرد.
وی در ادامه، با لحنی حماسی خطاب به رهبر انقلاب گفت: آقاجان! زبانم قاصر است از توصیف مجاهدتهای خاموش پدر شهید و مظلومم. از بغض دلتنگی بیم دارم، مبادا اشکم دشمن را خوشحال کند. اما دشمن احمق نمیفهمد که این اشکها نه از ضعف که از دلتنگی است و گرنه پدرم سالهاست در آرزوی شهادت میسوخت.
مهدیه شادمانی در بخش پایانی سخنانش، با شجاعت و صلابتی زینبی، رجز خود را چنین خواند:
اما مولای من! من، مهدیه شادمانی، دختر سردار نه، دختر سرباز علی شادمانی، در کنار پیکر پدرم روضه نمیخوانم، رجز میخوانم برای دشمن، اسرائیل و آمریکا خواب ببینند که این شهادتها و این اشکها، حتی لحظهای در مبارزه خللی ایجاد کند. من و خانوادهام افتخار میکنیم که پدرم علمدار سپاه سیدعلی شد و در میدان نبرد با اشقیا، شهید راه مبارزه با یزید زمانه شد.
او در پایان، بیعت خود را با رهبر انقلاب چنین فریاد زد: حسین زمان، نایب امام زمان، امام خامنهای، جان ما و جان پدر ما فدای لحظهای از حضور و رضایت شما. آقاجان! پدرم مرا همیشه زینب خطاب میکرد؛ و حال، با استعانت از صاحب حقیقی این راه، با صلابتی زینبی فریاد میزنم: ما ترکنا یا بنالحسین.
انتهای پیام
انتهای پیام