به گزارش برنا، در روزهایی که خانوادهای در اضطراب و اندوه، چشمانتظار خبری از فرزند گمشدهشان بودند، بهجای همدلی و حمایت، با تماسهای تمسخرآمیز، کنجکاویهای بیوقفه، و حتی کلاهبرداریهای غیرمستقیم از واقعه مواجه شدند؛ پدیدهای که در روانشناسی اجتماعی با عنوان «مزاحمت ثانویه» شناخته میشود، اما در لایههای عمیقتر، نشانهای از شکافهای آزاردهنده در ساختار وجدان جمعی است؛ وجدان جمعی که در برابر رنج دیگری، نه با مسئولیت بلکه با مصرف، کنجکاوی یا گاهی با قساوت پاسخ میدهد.
علی حسیننژاد عموی الهه، در گفتوگویی قبل از پیدا شدن پیکر بیجان الهه وضعیت خانواده را اینگونه روایت کرده بود: «وقتی شماره تماس خانواده را منتشر کردیم تا اگر کسی اطلاعی دارد کمک کند، ناگهان با سیل تماسهای بیربط و حتی تمسخرآمیز روبهرو شدیم. بعضیها درباره جزئیترین مسائل شخصی الهه سؤال میکردند؛ انگار نه برای کمک، که برای کنجکاوی آمده بودند.»
او همچنین افزود: «این تماسها فقط زخم ما را عمیقتر کردند، نه اینکه مرهمی باشند.»
وی همچنین به نکتهای اشاره کرد که در فضای مجازی در دو سطح در جریان است. بخشی از افراد برجسته و شناخته شده در شرایط بحران اقدام به جمعآوری کمکهای مردمی میکنند یا برای حمایت از محرومان مردم را به همدلی و مشارکت مالی در کارهای گروهی تشویق میکنند. در ظاهر چنین اقدامی هیچگونه آسیبی تاکنون نداشته است. اما در سطح دوم عدهای با سودجویی از شرایط و دغدغههای مردمی با راهاندازی صفحات اغواگر و دلسوزیهای غیرواقعی سعی دارند حمایت مالی مردم را جلب کنند، موضوعی که عموی الهه در روزهای اخیر درباره آن لب به گله و شکایت گشود و گفت: «متاسفانه برخی از کسانی که به نام الهه و مادر او در فضای مجازی صفحهای را تشکیل دادهاند، ادعا کردهاند که خانواده الهه به کمک مالی نیاز دارند و شماره کارتی را اعلام کردهاند که مردم در صورت تمایل کمکهای خود را به آن کارت بانکی واریز کنند و همه اینها ما را آزار میدهد و فشار روانی این اتفاق تلخ را دو چندان میکند.»
در یک نگاه، آنچه باید فرصتی برای همدلی باشد، به ابزاری برای آزار یا سوء استفاده بدل شد؛ و این خود، بخشی از مسئلهای است که نمیتوان آن را صرفاً به رفتارهای فردی فروکاست، بلکه باید آن را در بستر یک مشکلات فرهنگی و نهادی تحلیل کرد.
کالاییسازی رنج و ترحم جعلی
رفتارهایی همچون ایجاد صفحات جعلی، درخواست کمکهای مالی دروغین، یا تماسهای کنجکاوانه و آزاردهنده، نشان از نوعی «مصرفگرایی عاطفی» دارند. در این شکل از رفتار اجتماعی، سوژه رنج – در اینجا الهه حسیننژاد و خانوادهاش – به موضوعی برای کنجکاوی یا بهرهبرداری تبدیل میشود.
این پدیده را میتوان در بستر کالاییسازی احساسات و نمایشی شدن همبستگی تحلیل کرد؛ یعنی وقتی رنج انسانی، بهجای برانگیختن مسئولیتپذیری واقعی، به ابزاری برای کنجکاوی یا کسب منفعت تبدیل میشود. این نوع رفتار، نشانهای از اختلال در پیوندهای همدلانه است که در آن، روابط اجتماعی بهجای «رابطه انسانی»، به «تعامل مبتنی بر مصرف محتوا» تنزل یافتهاند.
سواد اخلاقی در موقعیتهای بحرانی
گرچه نمیتوان اقلیت را در جامعه به اکثریت همدل واقعی تعمیم داد و درباره آن قضاوت نهایی کرد، اما حجم تماسها با خانواده حسیننژاد در روزهای اضطراب و دلهره و ایجاد مشکل به جای یاری رساندن، پدیدهای است که در بخشهای مختلف قابل مشاهده است. پدیده «مزاحمتهای ثانویه» نهتنها کنشی فردی یا انحرافی نیست، بلکه از کمبود یک بنیان فرهنگی ریشهدار خبر میدهد، فقدان سواد اخلاقی در شرایط بحران. جامعهای که در آن، بخشی از افراد تفاوت میان اطلاعرسانی، همدردی و کنجکاوی را درک نمیکنند یا بهسادگی به خود اجازه میدهند با درد دیگری بازی کنند، با نوعی ناتوانی در شناخت مسئولیت اجتماعی مواجه هستند.
این موضوع نشان میدهد که آموزش عمومی در زمینه واکنش به بحرانها (اعم از آموزش رسمی، رسانهای و خانوادگی) دچار شکافهای عمیق است؛ گویی الگوی مشخص و استانداردی برای مواجهه انسانی با رنج در بخشی از جامعه وجود ندارد. نگاه کلی به فضای مجازی در برخورد با پدیدههای اجتماعی نشان میدهد که تنوع برخوردها بیش از انسجام رفتاری خودنمایی میکند.
نقش خلا نهادی و فقدان تنظیمگری اجتماعی
آنچه اجازه بروز چنین کنشهایی را میدهد، نه فقط ضعف اخلاق فردی، بلکه فقدان نهادهای تنظیمگر اجتماعی در فضای مجازی و حقیقی است. این امر همچنین نشانگر یک نوع خلأ اقتدار نهادهای مدنی و «قانون» در حفاظت از کرامت انسانی در بحرانهاست. جامعهای که در آن خط قرمزی برای سوءاستفاده از رنج وجود ندارد، مرزهای سرمایه اجتماعی و همبستگی را تغییر میدهد.
قتل الهه حسیننژاد تنها یک فاجعه فردی یا امنیتی نیست؛ بلکه همچون آیینهای، نوعی «آشفتگی در مواجهه» را در بخش کوچکی از جامعه به نمایش گذاشت که هرچند در اقلیت است اما به دشت در بحرانها پرتحرک ظاهر میشود. در این آشفتگی، برخی از اعضای جامعه، بهجای ایفای نقش در التیام زخم، خود به ابزار تشدید درد بدل میشوند. بازسازی چنین جامعهای، بدون بازسازی سواد رسانهای و توان نهادهای اجتماعی برای تنظیم رفتار در بحران، ممکن نخواهد بود.
انتهای پیام/