شنبه، 17 خرداد، 1404

انفعال نهادهای فرهنگی میدان را به «عشق ابدی» سپرد

>>نرگس ناظمی‌نیا- چه کسی مسئول است؟ وزارت آموزش‌وپرورش؟ وزارت علوم؟ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صداوسیما؟ سازمان تبلیغات اسلامی؟ یا آن همه نهاد فرهنگی‌ای که هرسال میلیارد‌ها بودجه می‌گیرند و جز همایش، بروشور و برنامه‌های بی‌جان، خروجی مؤثری ندارند؟ اگر رسانه یعنی توان اثرگذاری بر ذهن و جان جامعه، پس چرا صداوسیما با این همه ادعای انحصار و اختصاص بودجه کلان از بیت‌المال، نتوانست حتی یک برنامه جدی، تأثیرگذار، چندلایه و پرمخاطب درباره عشق، رابطه، ازدواج، بلوغ هیجانی و سبک زندگی بسازد؟ چرا جای خالی آثار جذاب، فکرشده و تربیت‌محور را با برنامه‌هایی پر می‌کنیم که بیشتر به‌کار خوابی کوتاه می‌آیند تا بیداری فرهنگی؟

امروز، در سایه همان عملکرد سهل‌انگارانه و رفتار سطحی‌نگر صداوسیما و دیگر نهاد‌های مسئول، «عشق ابدی» -شما بخوانید نابودی ارزش‌های ابدی- پدید آمده.

یک ریالیتی‌شوی شبه‌مدرن که در ترکیه ضبط می‌شود، با اجرای پرستو صالحی، در ویترین شبکه‌های فارسی‌زبان قرار می‌گیرد و با زرق و برق و روایت‌های مصنوعی از عشق، هزاران نوجوان و جوان را میخکوب خود کرده است. اگر رسانه است، آن هم رسانه است؛ با این تفاوت که "عشق ابدی" حداقل بلد است دیده شود، با بودجه‌ای خصوصی، با شناخت دقیق از ذائقه‌ی مخاطب و البته بدون هیچ دغدغه‌ای درباره عمق اثراتش.

برنامه‌هایی از این دست، فقط بی‌محتوا نیستند؛ بمب‌های ساعتی‌اند که روی روان، روابط و آینده نسلی تنظیم شده‌اند که هنوز در حال شکل‌گیری شخصیت و هویت خود است. آن‌ها درست همان‌جا می‌زنند که باید. احساسات، تعلق، رابطه، تصویر بدن، و عزت نفس جوانانی که زیر ۲۵ سال دارند و اغلبشان هنوز هیچ آموزش جدی‌ای درباره "عشق" و "روابط انسانی" ندیده‌اند.

در «عشق ابدی» عشق نه بر مبنای شناخت و بلوغ بلکه بر محور رقابت، دیده‌شدن، طرد شدن و حذف رقیب تعریف می‌شود. دختر و پسر‌ها نه در تعامل طبیعی، بلکه در بازی‌های کودکانه، چالش‌های تحریک‌آمیز و دوربین‌هایی که لحظه‌به‌لحظه قضاوتشان می‌کند، به‌اصطلاح «عاشق» می‌شوند. اما این "عشق" بیش از آن‌که رابطه‌ای انسانی باشد، نسخه‌ای سرگرم‌کننده از یک پرفورمنس عاطفی است. با تماشاچیانی که گاهی با سادگی و گاهی با هیجان، پای آن می‌نشینند؛ اما در ناخودآگاهشان، همان تصاویر را الگو می‌گیرند.

از منظر روان‌شناسی فردی، تأثیر این برنامه بر نوجوان و جوانی که هنوز درگیر شناخت خودش، بدنش، مرزهایش و احساساتش است، فاجعه‌بار است. این نمایش، تصویری مسموم از روابط به مخاطب می‌دهد: رابطه یعنی نمایش، رابطه یعنی رقابت، رابطه یعنی برد و باخت. این یعنی یادگیری تدریجی وابستگی هیجانی، ترس از طرد، بی‌قراری، اختلال در تصویر بدنی، مقایسه بیمارگونه با دیگران، و کاهش تاب‌آوری روانی. فرد پس از چند تجربه مشابه، دیگر به خودش اعتماد ندارد و در روابط آینده، یا سرد و گریزپا می‌شود، یا وابسته و مضطرب.

در سطح اجتماعی، این برنامه‌ها فرهنگ رابطه را به ابتذال می‌کشند. اگر در سنت ایرانی و اسلامی، عشق با نجابت، تعهد، بلوغ و رشد همراه بود، حالا عشق یعنی دیدن، قضاوت کردن، حذف کردن. اگر خانواده جای امنی برای شناخت و آرامش بود، حالا هر رابطه‌ای باید روی صحنه و زیر نگاه هزاران نفر شکل بگیرد. در چنین فضایی، دختران و پسران جوان با انتظاراتی ناسالم، آرزو‌های فوری، و تصورات تحریف‌شده از عشق، وارد جامعه می‌شوند و طبعاً روابطی ناکام، ناپایدار و پرخطر خواهند داشت.

اما درد اصلی آن‌جاست که ما فرهنگی غنی داشتیم. فرهنگ ایرانی که، بر پایه احترام، اخلاق، شناخت تدریجی، خانواده‌محوری و عمق در رابطه بوده است. عشقی که در ادبیات می‌بینیم، عشقی نیست که با یک چشمک و یک بازی عاشقانه آغاز و با طرد و رأی‌گیری تمام شود. فرهنگ ما، جوان را به درون خودش دعوت می‌کرد، نه به سطح. فرهنگ ما بر رشد درون، بلوغ فکر، و اخلاق در رابطه تأکید داشت.

امروز ما در دو جبهه شکست خورده‌ایم: نه توانسته‌ایم از داشته‌های فرهنگی‌مان الگویی به‌روز و کارآمد بسازیم، نه توانسته‌ایم با ابزار مدرن و رسانه‌ای، محتوایی مناسب برای جوان امروز خلق کنیم. به جای اینکه "آگاهی" و "خودشکوفایی" را از طریق برنامه‌های جذاب و عمیق به نسل جدید عرضه کنیم، میدان را خالی گذاشته‌ایم تا کسانی دیگر با بسته‌بندی شیک، اما سمی، جوان ما را بمباران کنند.

اگر تا دیروز غفلت بود، امروز کوتاهی نابخشودنی‌ست. سکوت نهاد‌های فرهنگی در برابر این محتوا، شراکت در مسموم‌سازی ذهن یک نسل است.

انتهای پیام/

2 روز پیش

دسته‌بندی‌ها