همه انسانها در آرزوی یک زندگی طولانی، شاد و پربار هستند. اما این رویا برای کارگران و اقشار کمدرآمد در بسیاری از نقاط جهان، از جمله در ثروتمندترین کشورها، به سختی دستیافتنی است.
برنی سندرز، سناتور ایالات متحده و کاندیدای اسبق ریاست جمهوری از حزب دموکرات، در مقالهای تکاندهنده، پرده از واقعیتی تلخ برمیدارد: «مردم طبقه کارگر سالها زودتر از آنچه باید، میمیرند و استرس مالی یکی از قاتلان اصلی آنهاست.»
البته این تنها یک ادعا از سوی سندرز نیست؛ گزارشها و آمارهای متعدد، این شکاف عمیق و نگرانکننده در امید به زندگی را تایید میکنند.
شاید تصور اینکه در قرن بیست و یکم، محل زندگی یا میزان درآمد بتواند سالهای عمر یک انسان را تعیین کند، دشوار باشد، اما واقعیت همین است.
گزارشی که در کمیته بهداشت، آموزش، کار و بازنشستگی سنای آمریکا منتشر شده و سندرز به آن اشاره میکند، نشان میدهد که ۵۰ درصد پایینی جامعه آمریکا به طور متوسط ۷ سال کمتر از یک درصد بالایی جامعه عمر میکنند.
شکاف مرگبار
این شکاف در برخی مناطق حتی عمیقتر هم میشود. ساکنان یک منطقه روستایی و کارگرنشین ممکن است ۱۰ سال زودتر از شخصی که در یک حومه ثروتمند زندگی میکند، چشم از جهان فرو بندد.
برای نمونه، در شهرستان مکداول در ویرجینیای غربی، جایی که متوسط درآمد خانوار تنها حدود ۲۷ هزار دلار در سال است، امید به زندگی ۶۹ سال برآورد میشود.
در مقابل، تنها با چند صد کیلومتر فاصله، در شهرستان لوودان ویرج، مردم با متوسط درآمد سالانه بیش از ۱۴۲ هزار دلار، تا ۸۴ سالگی امید به زندگی دارند؛ یک شکاف حیرتانگیز ۱۵ ساله!
آمریکا مستثنی نیست
این پدیده مختص آمریکا نیست. یافتههای سازمان بهداشت جهانی (WHO) و مطالعات متعدد دیگر در سراسر جهان، همبستگی نیرومندی میان وضعیت اقتصادی و اجتماعی و طول عمر نشان دادهاند.
در بسیاری از کشورها، از جمله کشورهای در حال توسعه، افراد فقیرتر و با تحصیلات کمتر، به طور قابل توجهی، امید به زندگی کمتری نسبت به همتایان ثروتمند و تحصیلکرده خود دارند.
اما چرا این اتفاق رخ میدهد؟ پاسخ، آنگونه که سندرز نیز اشاره میکند، پیچیده نیست: «تلاش روزمره و طاقتفرسا برای زنده ماندن، آسیبهای وحشتناکی بر جسم و روان انسان وارد میکند.»
استرس مالی، یک قاتل خاموش و بیرحم است. این احساس ناامنی دائمی، سطح هورمونهای استرس مانند کورتیزول را در بدن بالا نگه میدارد که به مرور زمان منجر به مشکلات قلبی و عروقی، تضعیف سیستم ایمنی، و افزایش خطر ابتلا به بیماریهای مزمن میشود.
از دل گزارش سندرز یک پرسش به نظر میرسد؛ پرسشی که البته در ایران هم مطرح است: وقتی اجارهخانه ناگهان ۳۰ تا ۱۰۰ درصد و بیشتر افزایش مییابد و توان پرداخت آن را نداریم، چه باید کرد؟
وقتی یک بیماری ساده همراه با نیاز به بستری، با صورتحساب ۳۰ تا ۵۰ میلیون تومانی از سوی بیمارستان همراه میشود و بیمه هزینههای چندانی را متقبل نمیشود، چه باید کرد؟
در آمریکا هم این پرسش برای کارگران مطرح میشود: وقتی ساعتی ۱۵ دلار درآمد داری، آیا باید بین پرداخت هزینه مهدکودک فرزندت یا خرید داروی حیاتی خودت یکی را انتخاب کنی؟
دسترسی محدود و نابرابر به درمان
اینها انتخابهای روزمره میلیونها انسان در سراسر جهان است، انتخابهایی که هر یک به تنهایی میتواند کوهی از استرس را بر دوش فرد آوار کند.
تحقیقی در دانشگاه کالیفرنیا واقع در شهر سانفرانسیسکو، نشان داد که استرس مزمن ناشی از فقر میتواند به اندازه کشیدن روزانه نصف پاکت سیگار برای سلامتی مضر باشد و فرآیند پیری سلولی را تسریع کند.
یکی از دلایل اصلی مرگ زودهنگام کارگران، دسترسی محدود و نابرابر به خدمات درمانی با کیفیت است. در کشورهایی مانند ایالات متحده که نظام سلامت همگانی و فراگیر وجود ندارد، هزینه سرسامآور درمان، بسیاری را از مراجعه به پزشک بازمیدارد یا آنها را با بدهیهای کمرشکن مواجه میکند.
علاوه بر گزارش کمیته بهداشت، آموزش، کار و بازنشستگی، باید به گزارشهای دیگری هم استناد کرد. گزارش میدانی هفته نامه آمریکایی نیوزویک، وابسته به موسسه مطبوعاتی واشنگتن پست، نشاندهنده ناتوانی مصرف کننده کارگر، در خرید کالای درمانی است.
برای نمونه، فردی در آلاباما برای داروهای آسم فرزندانش ماهانه ۴۰۰ دلار میپردازد و علاوه بر تلاش برای تامین هزینه خواربار و قبوض، هر بار که دخترانش راهی بیمارستان میشوند، نگران صورتحسابهای نجومی است.
این در حالی است که به گفته سندرز، آمریکا، ۲ برابر دیگر کشورهای ثروتمند، برای مراقبتهای بهداشتی هزینه میکند، اما امید به زندگی در آن پایینتر است.
دلیل این تناقض، نبود یک تور ایمنی اجتماعی قدرتمند و اولویتدهی به سود شرکتهای داروسازی و بیمه، به جای سلامت مردم است.
البته وضع در آمریکا همچنان بهتر از بسیاری از کشورهاست. طرحهایی مانند «مراقبت برای همه» که مراقبتهای بهداشتی را به عنوان یک حق انسانی و نه یک امتیاز تلقی میکند، سالانه جان ۶۸ هزار نفر را نجات دهد.
دانستن اینکه خدمات درمانی بدون هزینه گزاف در دسترس است، میتواند بار عظیمی از اضطراب را از دوش مردم بردارد. در مقابل، در کشورهایی با نظام سلامت عمومی کارآمد، دسترسی به پزشک و درمان، کمتر به توان مالی افراد گره خورده و این خود عاملی مهم در کاهش نابرابری در سلامت است.
بهای بقا
ماهیتِ خودِ کار، برای گروه کمدرآمد نیز اغلب آسیبرسان است. مشاغل کمدرآمد به طور معمول، با ساعات طولانی، امنیت شغلی پایین، فقدان مرخصی استعلاجی و خانوادگی با حقوق، و شرایط کاری سخت و فرساینده همراه هستند.
در حالی که سود شرکتها به رکوردهای جدیدی دست مییابد، میلیونها کارگر با دستمزدهایی که کفاف یک زندگی حداقلی را هم نمیدهد، دست و پنجه نرم میکنند. از این رو، در آمریکا، سندرز پیشنهاد افزایش حداقل دستمزد به ۱۷ دلار در ساعت را مطرح میکند.
در ایران هم دولت ۴۸ درصد به دستمزدها در سال ۱۴۰۴ افزوده است، اما معضلاتی که در آمریکا و در هر کشور دیگری هم مشاهده میشود، در ایران وجود دارند.
در ایران، بیش از ۹۰ درصد کارگران با قراردادهای موقت و دستمزدی بین ۱۵ تا حدود ۳۰ میلیون تومان کار میکنند؛ در حالی که سبد هزینههای زندگی (سبد معیشت) به ۳۸ میلیون تومان در بهمن ۱۴۰۳ رسیده است.
در این شرایط، حداقل دستمزد ۳۸ تا ۷۸ درصد هزینههای زندگی را (تا بهمن ۱۴۰۳) پوشش میداد. اما با توجه به اینکه تورم ۱۲ ماهه در بهمن ۱۴۰۳ به ۳۲ درصد و در فروردین ۱۴۰۴ به ۳۳.۲ درصد میرسید و افزایش ۱.۲ درصدی را نشان میدهد، باید در نظر داشت که شکاف دستمزد و سبد معیشت، امروز به بیشتر از ۳۸ تا ۷۸ درصد رسیده است.
این در شرایطی است که در ایران، پوششهای بیمهای ضعیفتر هستند و تور ایمنی اجتماعی دامنهای بسیار محدود دارد؛ به طوری که برای مصرف کننده خدمات اجتماعی (بیمههای شغلی (بازنشستگی، بیکاری و…) و بیمههای درمان کارگری) گران تمام میشوند.
در اساس، یکی از تفاوتهای اساسی، میان کشورهایی با امید به زندگی بالا و آنهایی که شکاف عمیقی در این زمینه دارند، وجود یاعدم وجود، تور ایمنی اجتماعی است.
این توز شامل تامین اجتماعی کارآمد برای دوران سالمندی و ازکارافتادگی، بیمه بیکاری، کمکهزینه مسکن، و دسترسی به آموزش با کیفیت میشود؛ در حالی که تلقی که از تامین اجتماعی در ایران وجود دارد، فاقد تمامی این خدمت و جامعیت موجود در آنهاست.
البته این به معنای وضع بهتر بازنشستگان در آمریکا در قیاس با آمریکاییهای مرفه نیست؛ چنانکه فردی از ایالت میشیگان به دفتر سندرز گفته است: «من به دوران بازنشستگی نزدیک میشوم و همسری ازکارافتاده دارم که مستمری تامین اجتماعی میگیرد. اگر تامین اجتماعی قطع شود، ما قادر به زندگی نخواهیم بود.»
ضرورت تقویت تامین اجتماعی
در آمریکا، بیش از ۲۰ درصد سالمندان، با درآمد سالانه ۱۵ هزار دلار یا کمتر روزگار میگذرانند. گسترش و تقویت تامین اجتماعی به گونهای که هر سالمند بتواند با عزت بازنشسته شود و هر فرد دارای معلولیت با امنیت خاطر زندگی کند، یک ضرورت است.
علاوه بر این، سرمایهگذاری در آموزش رایگان و با کیفیت از مهدکودک تا تحصیلات تکمیلی، میتواند به طور قابل توجهی امید به زندگی را افزایش دهد.
به گفته سندرز، امروزه آمریکاییهایی که تنها دیپلم دبیرستان دارند، احتمالا، ۸.۵ سال کمتر از افرادی با مدرک دانشگاهی عمر میکنند و این شکاف در ۳۰ سال گذشته بیش از سه برابر شده است.
آموزش بهتر به معنای فرصتهای شغلی بهتر، درآمد بالاتر، آگاهی بیشتر نسبت به مسائل بهداشتی، و در نهایت زندگی سالمتر و طولانیتر است.
اقتصادی که به همه خدمت کند
مرگ زودهنگام انسانها به دلیل فقر و استرس مالی، در کشورهای جهان و در عصر پیشرفتهای شگرف علمی و پزشکی، یک تراژدی و یک بیعدالتی آشکار است.
برای مقابله با این شکاف مرگبار، به ایجاد اقتصادی نیاز داریم که برای اکثریت مردم کار کند، نه فقط برای عدهای معدود در راس هرم ثروت. این ماموریت نه تنها رفاه مالی کارگران را بهبود میبخشد، بلکه به معنای واقعی کلمه، جان میلیونها انسان را نجات خواهد داد.
تغییر این وضعیت، نیازمند سیاستگذاریهای جسورانه و انسانی، از تضمین مراقبتهای بهداشتی همگانی و افزایش حداقل دستمزد گرفته تا تقویت تور ایمنی اجتماعی و فراهم آوردن فرصتهای آموزشی برابر برای همه است. قاعدتا هیچ انسانی نباید بهای فقر را با جان خود بپردازد.
انتهای پیام/