به گزارش رکنا، در دل یک روایت انسانی و تلخ اما سرشار از عشق و استقامت، پدری از روزهای سخت و پرچالش خود با دخترش "بهار" سخن میگوید؛ دختری که بهدلیل عارضهای هنگام تولد، دچار >>فلج مغزی (CP) شده و طبق نظر پزشکان، امید چندانی به بهبود کامل او وجود ندارد.
این پدر جوان در گفتوگویی صمیمی مقابل دوربین میگوید: «قصه ما رو الان توی ایران خیلیها میدونن. روزی که بهار به دنیا اومد، زایمانش دچار مشکل شد. بعد از شش ماه، دکترا گفتن که وضعیت بهار خیلی خوب نیست و شاید نهایتاً شش تا هشت سال زنده بمونه.»
او ادامه میدهد: «این خبر برای مادر بهار خیلی سنگین بود و از ما جدا شد. اما من نتونستم بهار رو رها کنم. گفتن که بچه دیگهای بیارم و بهار رو بسپرم بهزیستی... اما اگر خدا ازم قهرش بگیره بابت اینکه هدیهشو پس زدم چی؟ بهار برای من یه هدیه است، نه بار اضافی.»
پدر بهار با بغض از لحظاتی میگوید که شبها برای دخترش لالایی میخواند، گرچه تنها یک ترانه ساده را بلد است. «گاهاً وقتی کار دارم و نمیتونم کنارش باشم، خودش اون لالایی رو تکرار میکنه تا بخوابه. پدر بودن یعنی حمایت تا بینهایت.»
او از تمرینهای سخت و مداومی میگوید که ماهها وقت گذاشته تا بهار یاد بگیرد چگونه با واکر قدم بردارد: «ساعتها زانوهاش رو میکشیدم جلو و عقب که یاد بگیره چطور باید قدم برداره. وقتایی که خستهام، استراحت میکنم... ولی هیچوقت جا نمیزنم.»
این پدر نهتنها تصویری از ایثار و عشق واقعی به نمایش میگذارد، بلکه تلنگری است برای همگان تا مفهوم پدر بودن را فراتر از واژهای ساده، در قالب مسئولیتی مقدس و پرمهر ببینند.