>>دونالد ترامپ تلاش می کند از دور دوم ریاستجمهوریاش برای رقمزدن تحولی بنیادین در ایالات متحده و روابط این کشور با جهان بهره گیرد. او درگیر مجموعهای حیرتانگیز از بحرانها و مذاکرات بینالمللی در اروپا، آسیا و خاورمیانه است؛ مجموعهای از تحرکات دیپلماتیک که شاید از دوران جنگ سرد بیسابقه باشد. همین اقدامات، نشانههایی از توانمندی واقعی او در عرصه «معاملهگری» ارائه میدهند؛ اما تا اینجا پاسخ روشن است: ترامپ در آغاز مذاکرات مهارت دارد، اما در بهثمر رساندن آنها عملکردی ضعیف از خود نشان داده است.
به گزارش فرارو به نقل از نشریه اکونومیست، نمیتوان بلندپروازی و انرژی ترامپ را نادیده گرفت. در تاریخ ۶ مه، او به توافقی با حوثیها دست یافت؛ در ۱۰ مه، مدعی شد میان هند و پاکستان آتشبس برقرار کرده است. تنها یک روز بعد، فرستاده ویژهاش با مقامهای ایرانی برای بررسی امکان توافقی هستهای دیدار کرد. در ۱۲ مه، آمریکا و چین اعلام کردند که به یک آتشبس تجاری رسیدهاند. سپس ترامپ به منطقه خلیج فارس رفت؛ جایی که وعده داده تحریمهای سوریه را لغو کند و پس از ۲۵ سال، در دیداری تاریخی با احمد الشرع، رئیسجمهور سوریه، روابط دیپلماتیک را از سر گرفته است. پرونده غزه نیز در دستور کار او قرار دارد. همزمان، ترامپ روسیه و اوکراین را تحت فشار گذاشته تا پای میز مذاکره در استانبول بنشینند.
از بسفر تا برهماپوترا، انگیزه ترامپ برای درهمشکستن ساختارهای منجمد و کهنه سیاست جهانی بهروشنی پیداست. او گاه به نیروی نظامی متوسل میشود از جمله در حملاتی گسترده به هزار هدف متعلق به حوثیها. اما در اغلب موارد با تهدید پیش میرود: از احتمال حمله به ایران گرفته تا چشمانداز نادیده گرفتن منافع اوکراین یا تضعیف بیشتر ناتو. در مواردی نیز، عمداً از مداخله در بحرانهایی که آمریکا پیشتر در آنها نقش میانجی ایفا میکرد، پرهیز میکند و اجازه میدهد تنشها اوج بگیرد؛ همچون در ماجرای هند و پاکستان، که تا لحظهای که اسلامآباد در ۱۰ مه بهطور تلویحی تهدید به استفاده از سلاح هستهای کرد، ترامپ عملاً واکنشی نشان نداد. تعرفههای ۱۴۵ درصدی او علیه چین، شوک سنگینی به تجارت جهانی وارد کرد، بازار بورس والاستریت را به لرزه انداخت و به تضعیف اعتماد جهانی به دلار انجامید.
با این حال، این تنشهای افسارگسیخته اغلب بهطرزی غافلگیرکننده با چرخشی بهسوی آشتی همراه میشوند. ترامپ ناگهان به میز مذاکره با دشمنان بازمیگردد، آنها را گرد هم میآورد و با تکیه بر منافع اقتصادی مشترک و اغلب از مسیر معاملات تجاری و اشتیاق به جذب سرمایه راهی برای توافق میگشاید. در ۳۰ آوریل، او با اوکراین بر سر استخراج مواد معدنی به توافق رسید. تور منطقهایاش در خلیج فارس نیز با وعده قراردادهایی عظیم در زمینه جنگندهها، هوش مصنوعی و دیگر فناوریهای پیشرفته پیش رفت. به هند و پاکستان گفت: «بیایید موشک هستهای رد و بدل نکنیم؛ بیایید تجارت کنیم.»
عملگرایی ترامپ، دستکم در برخی موارد، به نتایجی ملموس انجامیده است. کمک به دولت سوریه برای جلوگیری از فروپاشی اقتصادی، تصمیمی بود بهجا؛ موضعی که مدتهاست بر درستی آن تأکید میشود. خاورمیانه تشنه رشد و توسعه است؛ حقیقتی که ترامپ پیشتر نیز با تکیه بر آن، موفق شد توافقهای ابراهیم را میان اسرائیل و کشورهای عربی رقم بزند. اعضای شوکهشده ناتو اکنون در حال افزایش بودجههای نظامی خود هستند. سرمایهگذاران بازار سهام نیز به منطق «ابتدا تشدید، سپس تنشزدایی» ترامپ روی خوش نشان دادهاند. بهطرزی شگفتآور، شاخص S&P 500 تمام افت ناشی از انفجار تعرفهای ترامپ در ۲ آوریل که خود آن را «روز رهایی» نامید را جبران کرده است.
آتشبسهایی کوتاهمدت، بدون راهحلی برای اختلافات ریشهای
مسئله آنجاست که دونالد ترامپ پس از دامنزدن به بحرانها، بهندرت در حلوفصل آنها موفق عمل میکند. توافقهایی که تاکنون بهدست آورده، اغلب محدود و سطحیاند. آتشبس تجاری او با چین صرفاً به موضوع تعرفهها مربوط میشود، حال آنکه جنگ تجاری میان دو کشور، حوزهای بهمراتب گستردهتر را دربر میگیرد. توافق تجاری او با بریتانیا در ۸ مه نیز به همان اندازه کممایه بود. جزئیات آتشبس با حوثیها همچنان در ابهام است؛ اما بهنظر میرسد تنها کشتیهای آمریکایی را دربر میگیرد؛ که سهم اندکی از ترافیک دریایی عبوری از آبهای تهدیدشده از سوی حوثیها بهسوی کانال سوئز را تشکیل میدهند. گفتوگوهای او با ایران نیز صرفاً به موضوع غنیسازی هستهای محدود شده و به فناوری موشکی یا حمایت ایران از نیروهای مقاومت در خارج از کشور نمیپردازد. از اینرو، دامنه این مذاکرات تفاوتی با توافق دوران اوباما که ترامپ در سال ۲۰۱۸ آن را لغو کرد، ندارد. دستیابی به صلحی پایدار در اوکراین نیز مستلزم بازدارندگی قوی و بلندمدت در برابر روسیه است؛ واقعیتی آشکار که ترامپ آن را نادیده میگیرد.
علاوه بر این، بسیاری از توافقهای ترامپ ممکن است ناپایدار و موقتی باشند، چرا که اختلافات بنیادین همچنان بدون راهحل باقی ماندهاند. ترامپ اغلب مایل به میانجیگری است، اما بهندرت مسئولیت تضمین یا اجرای توافقها را برعهده میگیرد. آتشبس در غزه که در ژانویه و تا حدی با نقشآفرینی استیو ویتکاف حاصل شد، تنها ۵۸ روز دوام آورد. حوثیها همچنان به شلیک موشک بهسوی اسرائیل ادامه میدهند. آتشبس تجاری با چین نیز فقط ۹۰ روز اعتبار دارد. پیشنهاد مشترک آمریکا و اوکراین به روسیه هم صرفاً شامل یک آتشبس ۳۰ روزه است.
سیاست مذاکرهگری ناشیانه ترامپ، بذر بحرانهای آینده را میکارد. او با تسلیم آسان در برابر خواستههای پاکستان و بیتوجهی به تساهل اسلامآباد در قبال تروریسم، عملاً انگیزهای به هند داده است تا در رویارویی بعدی، با سرعت و شدت بیشتری واکنش نشان دهد. پس از عقبنشینی از جنگ تجاری، ترامپ سخن از «فرصتی برای اتحاد» با چین به میان آورد؛ اظهارنظری که دولتش بهسرعت از آن فاصله گرفت، اما همین جمله کافی بود تا موجی از نگرانی در تایوان برانگیزد.
محدودیتهای ترامپ در مقام یک معاملهگر، پیامدهایی بلندمدت و عمیق بههمراه دارد. یکی از این پیامدها، ایجاد «حق بیمه ریسک» در فرآیند تصمیمگیریهای اقتصادی است؛ عاملی که مانع از شکلگیری سرمایهگذاریهای پایدار میشود. اگرچه بازارهای سهام بار دیگر اوج گرفتهاند، اما دلار همچنان در سطحی ضعیف باقی مانده؛ چرا که سرمایهگذاران به قابلیت اتکای ایالات متحده تردید دارند. در بازار کشتیرانی نیز، پیشبینیها حاکی از آن است که آتشبس تجاری میان واشنگتن و پکن صرفاً موقتی خواهد بود و اختلال در مسیر کانال سوئز ادامه خواهد یافت نه بازگشت به وضعیت عادی.
همین تردیدها، اکنون دامن دیپلماسی را نیز گرفته است. رهبران جهان، هرچند در ظاهر به ترامپ تملق میگویند، در پشت درهای بسته خود را برای روزی آماده میکنند که از سوی او رها شوند. تاکتیک «اول تشدید، بعد مذاکره» ترامپ، بهتدریج کارایی خود را از دست میدهد؛ چرا که کشورهای دیگر به این جمعبندی رسیدهاند که تهدیدهای آمریکا بیش از آنکه جدی باشد، نوعی بلوف سیاسی است. برخی از معاملات او ممکن است به سرانجام برسند، اما بهایی که برای آن پرداخت میشود، چیزی جز بیثباتی گسترده و بلندمدت نیست. آمریکا و جهان شایسته توافقی بهتر از ایناند.