به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، در قلب محرومترین خاک ایران، جایی در جنوب شرقیترین گوشه نقشه، میان کوهها و درههای خشک؛ اما سرافراز، کودکانی زندگی میکنند که رؤیاهایشان بلندتر از سقف کپری است که بالای سرشان کشیدهاند. اینجا مهرستان، شهرستانی در >>سیستان و بلوچستان است و روستاهایی به نام آواران، آب کاشان، دره موسی، سوروگو، کاشنگ، سور آپ و چهار روستای دیگر که هر کدام قصهای تلخ؛ اما پر امید از کودکیهای بیامکانات و لبریز از آرزو را در دل خود دارند.
در این روستاها، نه خبری از آب هست، نه از >>برق ، نه مدرسهای واقعی، نه حتی یک سرویس بهداشتی ساده. بچهها برای رفتن به دستشویی باید مسیر خاکی و ناهموار را تا انتهای یک دره طی کنند؛ جایی که هیچچیز شبیه به شأن انسانی نیست، چه رسد به شأن دانشآموز و با اینحال، هر روز صبح، با چشمهایی براق و قلبهایی پر از اشتیاق، در کپرهایی درس میخوانند که با اولین باد پاییزی یا گردوخاک تابستانی، از جا میلرزد.
در «دره موسی»، تنها 10 کودک در >>مدرسه کپری هستند، اما صدای آنها بلندتر از هزار نفر است. آنها در کپر درس میخوانند، بدون نیمکت، بدون تخته واقعی، بدون گرما یا سرمای مطبوع. تابستان که میشود، آفتاب بیرحمانه بر سقف کپر میتابد و زمستان که از راه میرسد، کپر از باران خیس میشود، دیوارها میلغزد و کف کلاس گل میشود. اما این بچهها، با پاهای برهنه و صورتهایی خاکی، درس را رها نمیکنند؛ چون میدانند دانش، شاید تنها راه نجات باشد.
خانم معلم یکی از این مدارس، هر هفته از شهری دور راهی این روستاها میشود. او همسر و فرزندانش را تنها میگذارد تا به دل کوه بزند، تا صدای الفبای زندگی را در دهان کوچکترین بچههای کشورش زنده نگه دارد. هیچ راه ارتباطی با دنیا ندارد؛ موبایلش آنتن نمیدهد و برای چند خط آنتن، باید از کوهی بالا برود، فقط برای اینکه بگوید: "حالم خوبه، هنوز دارم درس میدم." این معلم، قهرمانِ خاموش این سرزمین است؛ زیر آفتاب، زیر باران، در دل گردوغبار، میماند و میسازد، چون باور دارد اینجا آینده ساخته میشود.
در سوروگو، ۳۰ دانشآموز در یک کپر درس میخوانند؛ کپری که به جای پنکه، نسیم خشک بیابان دارد و به جای نور مهتابی، روشنایی سوسوی خورشید. شبها، زودتر از همهجا تاریک میشود و روزها، بچهها با حشرات و گزند طبیعت سر میکنند. اما لبخندشان هنوز هست. هنوز وقتی از آنها بپرسی آرزویتان چیست، با صدایی محکم میگویند: "میخواهیم معلم شویم، مثل خانممون، تا برگردیم اینجا و برای بچههای دیگه مدرسه بسازیم."
نزدیکترین دبیرستان کیلومترها دورتر است. بعضی از بچهها ممکن است به خاطر همین مسیر طاقتفرسا، ترک تحصیل کنند. این یعنی رؤیاهایی که نیمهکاره رها میشوند، فقط چون مدرسه نبود، راه نبود، حمایت نبود. اما هنوز امید هست. امید به دلهای بزرگ مردمی که میتوانند با ساختن یک مدرسه، یک رویا را زنده نگه دارند.
اینجا در مهرستان، بچهها امکانات کم دارند؛ اما کم نمیآورند. آنها یاد گرفتهاند زیر سقف کپر، روی زمین خاکی، و با دستان خالی، آینده را خط به خط بنویسند. تنها چیزی که نیاز دارند، اندکی توجه است، کمی عدالت، و دستهایی که بهجای نگاه، عمل کنند.
این در حالی است که میثم لکزایی، مدیرکل اداره کل نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس استان سیستان و بلوچستان سال گذشته در گفت و گویی با رکنا گفته بود: در استان سیستان و بلوچستان، «هیچ» مدرسه کپری نداریم. حتی برای مدارس عشایری نیز تدبیر کرده ایم که به آنها نیز چادرهای استاندارد به عنوان مدرسه ارائه دهیم و ادعاهایی از این دست که دانش آموزان مطلقا در مدارس کپری درس می خوانند درست نیست.