یکشنبه، 05 مرداد، 1404

غبار ؛ وصال علوی

اگر زِ کوی تو بویی به من رساند باد
به مژده جانِ جهان را به باد خواهم داد
اگر چه گرد برانگیختی ز هستی من
غباری از من خاکی به دامنت مرساد
تو تا به روی من ای نور دیده در بستی
دگر جهان در شادی بروی من نگشاد
خیال روی توام دیده می‌کند پُر خون
هوای زلف توام عمر می‌دهد بر باد
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری
نه یاد می‌کنی از من، نه میروی از یاد
به جای طعنه اگر تیغ می‌زند دشمن
زِ دوست دست نداریم، هر چه بادا باد
زِ دست عشق تو جان در نمی برد حافظ
که جان زِ محنت شیرین نمی­برد فرهاد

غبار قطعه‌ای از وصال علوی است. اجرای زنده این قطعه را می‌بینید و می‌شنوید.

تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

2 ماه پیش

دسته‌بندی‌ها