به گزارش>> >>خبرنگار مهر، علیرضا >>قزوه شاعر و پژوهشگر ادبی، در جدیدترین واکنشش به جنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی علیه کشورمان، شعر تازهای سروده و در آن مژده فتح و ظفر و پیروزی داده است.
در ادامه قصیده >>قزوه را با هم میخوانیم؛
*
صبح ظفر آمدهست، >>ای یار! >>ای یار!
راه تو پاینده باد و عمر تو بسیار
نوبت پیروزی آمدهست ببینید!
فتح گوارای مردمان وفادار
نوبت شادی شدهست، ساز بزن، ساز
>>بربط و دف میزنند، تار بزن، تار
دست مریزاد و مرحبا به شمایان
دولت آزادهمند و ملت مختار
کار سپردیم دست مردمِ کاری
مزد کسی میبرد که کار کند کار
تیغ قویتر >>زنید و هیچ نترسید
پشت و پناه شماست حضرت دادار
عقل سرک میکشد به صحنه و میدان
عشق قدم میزند به کوچه و بازار
فرصت تعجیل نیست، نوبت عقل است
>>خودسریات میکند به مرگ گرفتار
ماه به دیدار ماه آمده گویی
نور به دیدار نور آمده انگار
بادهی >>عرشی بریز باز به جانها
ما همه سرمست عشق و ما همه هشیار
صور قیامت زدند >>برشو از خواب
دارد بیدارباش میزند انگار
ذلت نمرود را به چشم ببینید
معجزت موسی است گشته پدیدار
قدرت ما را به سنگ خود >>مکشی باز
هیبت ما را به قدر خویش مپندار
فتنه به راه است فتنه، چشم گشایید
بیدار باشید، >>هان جماعت، بیدار
دل به فریبش >>نهیم؟ هرگز هرگز
گوش به صلحش دهیم؟ >>حاشا، زنهار
لعنت بر >>حرمله، لعنت لعنت
لعنت کن بر یزید >>بشمر و بشمار
دشمن، کفتار هرزهگرد ذلیلیست
خصم یکی >>روبه است، >>روبه مکار
صلح، زمانیست، >>جانگدازتر از جنگ
سست >>مشو چون تو را به صلح >>فتد کار
هست گواهم حکیم طوس و نظامی
شاهد من سعدی است و حافظ و عطار
قدر علی را در این زمان بشناسید
قدر ولی را خدای داند مقدار
خاک در کیست این که سرمهی چشم است
بوسه به دستش زنند این همه سردار
>>هان مهراسید از خوارج صفین
قافلهمان را علیست قافله سالار
قطب همه مرشدان حکمت و عشقی
سیدی و سروری و پیر و علمدار
مسند سرداری سران جنون را
جز تو حکیم بزرگ نیست سزاوار
ناز تو را میکشیم حکم >>بده حکم
خدمت تو میکنیم بار >>بده بار
هرچه که گفتی عمیق بود و >>گرانسنگ
هرچه که گفتی شریف بود و گهربار
حرف نویی میزنند مردم این شهر
مکتب عشق است این که گشته پدیدار
در عَلم >>بوفضایلی که تو داری
>>حلم نبی هست و علم حیدر کرار
>>عز و بزرگی توراست نزد خداوند
دشمنت آخر ذلیل میشود و خوار
زادهی یعقوب >>لیث و رستم دستان
>>ای که جوانمرد و جنگجویی و عیار
دار به پا کن که من حسینم و حلاج
ترس ندارد >>ز مرگ میثم >>تمار
>>ای وطن عاشقان که جان طلب تو
ما به کسی نیستیم جز تو بدهکار
دست من امروز گرز حکمت و شعر است
گرز بکوبم به مغز چند سبکسار
صحبت اصحاب فتنه را ندهی گوش
جان دلم گوش کن به حرف گرانبار
>>تلّ حبیب است این خرابه، ببینید
این همه آوارهاند و این همه آوار
ما گل خورشیدی همیشه بهاریم
نسل تو از خواری است و اصل تو از خار
خصم، >>الا خصم سر به زیر! تورایم
کز تو شده روسفید لشکر تاتار
نیست بزرگ تو خاک >>درگه این پیر
این همه تهمت >>مزن به قبلهی احرار
در یمن و غزه نیز رحم نکردی
رحم به طفلان غرق خون شده رخسار
هیچتر از هیچی و به هیچ >>نیرزی
در تو نگه کردهام به چشم خریدار
تیغ کشیدی به روی خوشهی پروین
رحم نکردی یکی به گنبد >>دوار
یک شب با تیغ میزنیم سرت را
>>پیشتر از آن که اژدها شوی >>ای مار
یک جا باید جواب میشد و سیلی
آن همه جور و جفا و آن همه آزار
بیم ندارم >>ز غاصبان فلسطین
دور خدا میکشند این همه دیوار
آمده آن دم که تیغ بر تو بخندد
وقت رسیدهست تا که گریه کنی زار
سریهی >>موتهست این بگیر علم را
کیست کند اقتدا به جعفر طیار
مینگرم قدس را به هیأت یک زخم
مینگرم غزه را به سینهی >>خونشار
جنگ به پا کردهاند چاره چه داریم
این که همه تیغ >>برکفیم به ناچار
سلسلهات را به باد دادی >>ای هیچ
سر به سر عاشقان دلشده مگذار
لاف >>مزن هرزه بدسرشت کجاندیش!
حد خود، >>ای خصم بی نژاد! نگه دار
>>گرسنهچشما که سیرچشم نگشتی
دین چه فروشی به چند درهم و دینار
سر به ره عشق مینهیم دوباره
جادهی عشق است زیر >>پامان هموار
آمدهام عاشقانه سر بسپارم
جز به ره عاشقی نمیروم این بار