به گزارش گروه رسانههای >>خبرگزاری تسنیم، روزنامه فرهیختگان در مطلبی نوشت: در آستانه روزهایی سرنوشتساز قرار داریم؛ روزهایی که زوزههای گرگ زخمخورده صهیونیستی بار دیگر در افق به گوش میرسد. اکنون نه یک تهدید مبهم که یک قطعیت استراتژیک را پیشرو داریم: رژیمی که در جنگ دوازده روزه له شد، اکنون با چشمانی خونگرفته و دهانی کفآلود، در پی انتقام است. آنچه در پیش داریم، آزمونی تمامعیار برای دفاع از موجودیت ایران و تابآوری ملی است. در روزهای آینده، با احتمال قریب به قطعیت، رژیم صهیونیستی برای انتقام شکستِ جنگ دوازده روزه و دستیابی به اهدافی که به آنها نرسید بازخواهد گشت. با توجه به جمیع اتفاقاتی که در این جنگ بر کشور گذشت، در یک نگاه واقعبینانه اکنون نهادهای مختلف باید در حال آماده کردن خود برای فاز جدید این نبرد باشند. قاعدتاً نهادهای امنیتی باید مشغول شناسایی حفرههای نفوذ، متخصصان پدافند مشغول ترمیم سپرهای دفاعی، سپاه قدس در حال آمادهسازی متحدان برونمرزی، کارشناسان هواوفضا و موشکی در حال طراحی نقشههایی بر اساس بانک اهداف جدید و کارشناسان سیاسی در حال رایزنیهای بینالمللی لازم باشند. از هلال احمر تا آتشنشانی از شهرداریها تا وزارت بهداشت و وزارت نیرو باید حالت جنگی داشته و همه تدبیرهای لازم را برای لحظۀ بازگشتِ این گرگِ زخمخورده بیندیشند.
در این نبرد سرنوشتساز، جبههای دیگر نیز وجود دارد که شاید تعیینکنندهتر از میدانهای نظامی باشد: جنگ روایتها. روایت، هستی اجتماعی ملتهاست. هر ملتی که روایت خود را وانهد، ناگزیر در داستان دیگری حل خواهد شد. در جهان امروز، آنچه به نام «جنگ روایتها» از آن یاد میشود نبردی برای کنترل معنای جهان، بازتعریف هویت جمعی و شکلدهی به افقهای آینده است. شکست در این میدان یعنی تسخیر معناها، تحریف تاریخ و ویرانی هویت بهواسطۀ کلمات. در چنین زمانهای، رسانه تنها ابزار اطلاعرسانی نیست؛ بلکه سنگر آخر هویت است. دشمن خوب میداند که تسخیر ذهنها، مقدمهای است برای تسخیر سرزمینها.
اکنون پرسش مهم این است آیا نهادهای رسانهای و رسانه ملی نیز همزمان با دیگر نهادهای کشور در حال آمادهسازی خود برای این نبرد هستند؟
پر واضح است که در میدان جنگ روایتها، تلویزیون ملی باید پیشقراول باشد؛ اما نه در مقام آینهای منفعل، بلکه بهمثابه کنشگری فعال، مؤلفِ روایت و معمارِ امید. در این میدان، تلویزیون ملی، نه صرفاً پخشکننده اخبار، بلکه طراح اصلی روایت ملی است. اکنون که در آستانۀ فاز جدیدی از نبرد با رژیم صهیونیستی هستیم، فقط پدافند هوایی یا موشکباران نیست که آینده را رقم میزند، بلکه جنگ روایتهاست؛ جنگی که در آن، اگر ما داستان خود را نگوییم، دشمن داستان ما را بازنویسی خواهد کرد.
جنگ دوازدهروزه، اگرچه با هزینههایی همراه بود، اما سرمایهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خلق کرد که اکنون در آستانه فاز جدید تهدید، باید از آن بهدقت پرستاری کرد. در روزهای جنگ، شاهد تجلی نوعی انسجام اجتماعی و ملی بودیم که کمتر در دهههای اخیر تجربه شده بود. مردمی که شاید تا دیروز در ساحتهای سیاسی، فرهنگی یا طبقاتی در تضادهایی خاموش زیست میکردند، ناگهان در یک افقِ مشترک گرد آمدند: دفاع از سرزمین، شرافت و موجودیت. این انسجام، نه تنها سرمایهای اجتماعی، بلکه فرصتی نادر برای بازسازی هویتهای شکافخورده است. ما در لحظهای ایستادهایم که زخمهای امروز میتوانند به بستر رویش فردا بدل شوند. در دل همین زخمها، امکان شکوفایی نهفته است؛ چنانکه گاهی، گل، از میان ترکهای سنگ میروید، شکوفهها نیز از جای زخم جوانه میزنند. جنگ دوازدهروزه، اگرچه خراشی بر تن وطن نهاد، اما لایههایی پنهان از همبستگی، شجاعت و امید را نیز در باطن جامعه فعال ساخت. اکنون، زمان آن رسیده که با کنشی هوشمندانه و جسورانه در عرصۀ روایتسازی، این زخمها را نه نشانهای برای رنج که بستری برای تولد دوبارۀ معنا کنیم. اکنون لحظهای است که رسانه میتواند با زبانی از جنس زیبایی و حکمت، ملتی را ققنوسوار از دل خاکستر تردید و گسست، دوباره برخیزاند. این جنگ، اگر به درستی روایت شود، تهدید نیست؛ فرصتی است برای آنکه گل معنا از زخم تجربه بروید.
پرسش کلیدی دوم این است؛ ایده مرکزی رسانهای کشور برای استفاده از این فرصت رویش چیست؟
در این نبرد، رسانه ملی و همه فعالان رسانهای کشور باید خود را حول یک محور گفتمانی نیرومند سازماندهی کنند؛ محوری که هم ظرفیتِ وحدتبخشی داشته باشد و هم روایتی تاریخی فرهنگی را در حافظه جمعی ایرانیان فراخوانی کند. ایدۀ «ایران پهلوان» همان محور روایی نیرومندی است که میتواند حلقۀ اتصالِ تمامی طیفهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور باشد. ایدۀ «ایران پهلوان» در مقام یک گفتمان فرهنگی - هویتی، میتواند همان کانونی باشد که انسجام بهدستآمده را حفظ، تقویت و ماندگار کند. ایران پهلوان، بازگشت به سنتی فرهنگی است که در آن قدرت و رحمت، عقلانیت و عاطفه، وطندوستی و فتوت، در وحدتی ارگانیک گرد آمدهاند. این الگو، برخاسته از سنت فتوتی ایرانزمین، اکنون میتواند به پیونددهندۀ ذهنها، گروهها و طبقات بدل شود؛ چون در آن هم دینباوران، هم ملیگرایان، هم جوان امروز و هم کودک فردا میتوانند خود را بازشناسند. اکنون که در آستانه حملۀ احتمالی از سوی رژیم صهیونیستی قرار داریم، وظیفۀ رسانه ملی این است که در جبهۀ فرهنگی جنگ، با پرچم «ایران پهلوان» وارد میدان شود. از کودکان تا بزرگسالان، از ملیگرایان تا دینباوران، همه میتوانند در این روایت جای بگیرند. این روایت، افسانه نیست؛ آینده است. آیندهای که با روایت ما ساخته میشود.
اکنون زمان بازتعریف هویت ملی در قالب پهلوانی معاصر فرارسیده است. تلویزیون ملی باید همچون فرماندۀ فرهنگی در میدان نبرد روایتها پیشاپیش وارد عمل شود و روایت مسلط را طراحی، تولید و تثبیت کند. در این شرایط، «ایران پهلوان» باید ایده مرکزی تمامی تولیدات رسانهای باشد؛ ایدهای که از مستند تا سریال، از برنامه کودک تا میز تحلیل، از سرود تا موشنگرافی، همه را در یک مدار گفتمانی قرار دهد.
در این مسیر، تلویزیون باید به تصویر کشیدن چهرههایی بپردازد که در میدانهای گوناگون جنگ، علم، پزشکی، خدمات شهری، سیاست، رسانه و هنر، با صلابت، نجابت و مسئولیتپذیری ظاهر شدهاند. اینان همان پهلوانان عصر ما هستند. روایت مستند از فداکاری امدادگران، پزشکان، خبرنگاران و داوطلبانی که در جنگ دوازدهروزه بیچشمداشت جان فشاندند، باید از ستونهای اصلی روایت رسانه ملی شود. اکنون، لحظۀ خلق روایتهای دراماتیک و داستانی است که هم افتخار تاریخی و هم کنش معاصر را درون خود بگنجاند. اما مهم است که بدانیم پهلوانی صرفاً دلاوری در میدان جنگ نیست. در سنت ایرانی، پهلوانی شیوهای جامع از زیستن است؛ زیست فضیلتمند و چندساحتی که میتواند سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ را دربرگرفته و بازخوانی کند. پهلوان، هم مدافع مظلوم است، هم مرزبان خاک، هم خادم بیادعا، هم حکیمِ صبور، هم رجزخوانِ زیباگو. اکنون، در میانه تهدید دشمن، فرصتی یگانه فراهم آمده است تا تصویر پیچیده و کامل «انسان ایرانی» در قالب ایران پهلوان، بازخوانی و بازسازی شود.
روایت «ایران پهلوان» تنها محدود به دفاع از خاک نیست؛ بلکه تعهدی تاریخی و اخلاقی نسبت به دفاع از مظلوم نیز در دل آن نهفته است. ایرانی، آنگاه که کودکی در غزه زیر آوار فریاد میزند، نمیتواند ساکت بماند؛ چرا که مرام فتوتی و پهلوانیاش، او را به کنش وامیدارد. در این گفتمان، ورود به نزاع با رژیم صهیونیستی نه صرفاً یک انتخاب سیاسی یا راهبردی، بلکه ضرورتی اخلاقی و ریشهدار در فرهنگ مقاومت است. «ایران پهلوان» هم مرزبان وطن است و هم مدافع مظلوم و این همان پیوندی است که روایت مقاومت را با وجدان تاریخی ملت ایران درهمتنیده میسازد.
پهلوان ایرانی، رند و زیرک است. رندی، در این سنت، نه نیرنگ که تدبیر اخلاقی است. رسانه باید سیاستهایی را روایت کند که با هوشمندی، تعادل قدرت را حفظ کردهاند. باید صحنههایی از صبر استراتژیک ملت را نشان دهد؛ آنگاه که به جای عجله در واکنش، منتظر لحظۀ مناسب میماند و با یک اقدام دقیق، ورق را برمیگرداند. این صبر، نه نشانه ضعف که یکی از فضیلتهای سنت پهلوانی ایرانی است. صبر پهلوان ایرانی، تنها یک فضیلت فردی یا تاکتیکی نیست؛ این صبر، ریشه در ژرفای فرهنگ و تاریخ ایران دارد؛ صبری که از دل قنات و قالیچه سر برآورده است. صبری که سالها، مقنی خاموش اما استوار، زیر زمین تاریک و صخرههای سخت، جان میکَند تا آب را، جرعهجرعه، از ژرفای سنگ و سکوت به سطح زمین برساند و حیات را در دل کویر جاری سازد.
این، صبر ایرانی است؛ صبری سازنده، زندگیبخش، نه انتظار و سکون، بلکه حرکت در دل ظلمت برای روشنایی. همان صبر را میتوان در قامت زن ایرانی دید؛ آنجا که سالها بر دار قالی، نخ به نخ، گره به گره، هزار رنگ و هزار نقش از خیال بوستان بهشت را بر تار و پود خاموش خانه مینوازد. این صبر، زیبایی را نه در لحظه که در فرایند میجوید؛ هنری است که زمان را میتابد و آن را به فرش بدل میکند. پهلوان ایرانی، از همین صبر زاده میشود؛ صبری که حماسه را نه در شتاب که در درنگ میجوید. رسانه ملی در روایت «ایران پهلوان»، باید این جلوههای تاریخی و فرهنگی صبر را نیز به تصویر بکشد. باید نشان دهد که در فرهنگ ما، صبر نه نشانه تسلیم، که نَفَسِ عمیق پیش از خیزش است؛ نَفَسی که از دل قناتها میآید، از رج به رج قالیها و از جان مردمان این خاک.
رجزخوانی در سنت پهلوانی ایرانی، نه فریاد تهی و نه خشونتی زبانی، بلکه شکل متعالی بیان مقاومت و تحقیرِ ظلم است. پهلوان، در لحظهای که زبان میگشاید، نه برای فروکاستن از شأن انسانی دیگری، بلکه برای افشای چهرۀ استکبار، زیادهخواهی و خباثت اوست. این زبان، اگرچه آتشین است، اما اخلاقمدار و زیباییشناختیست؛ آمیخته به طنین نجابت و شرف. او دشمن را تحقیر میکند، اما نه از سر نژاد یا قومیت، بلکه بر مدار ظلمی که روا داشته. تمایزی که باید در زبان رسانه امروز ما نیز بازتاب یابد: تحقیر ظلم، نه تحقیر انسان و شاید مهمتر از این، آن است که پهلوان ایرانی، هرگز خود را تحقیر نمیکند. در مقابل، او آیینهای است از عزت انسان ایرانی؛ فریادی که از اعماق یک فرهنگ سربلند و رنجکشیده برمیخیزد. خلاف سنت روشنفکری معاصر که گاه انسان ایرانی را در مقام سوژهای شکستخورده، فرودست، منفعل و عقبمانده تصویر میکند. این نگاه، که نام نقد بر خود دارد، در عمل روایتگر نوعی ازخودبیگانگی و خودتحقیریست. در حالی که پهلوانِ ما، حتی در لحظات شکست، چونان سرو بلند قامت ایستاده است. رسانه امروز، باید زبان پهلوان را بیاموزد؛ زبانی که هم دشمن را با شرافت تحقیر میکند و هم ملت خود را با کرامت بازمیسازد.
در نهایت، باید تأکید کرد که پهلوان تنها برای دفاع از خاک نمیجنگد. او همزمان حافظ خانواده، یاریگر مظلوم، پاسدار اخلاق و حافظ فرهنگ است. اکنون که ایرانیان بنا بر مرام پهلوانی خود در کنار مظلومیت مردم فلسطین ایستادهاند، روایت «ایران پهلوان» معنایی دوچندان مییابد. این روایت، هم ریشه در تاریخ دارد، هم تداوم اخلاقی - عرفانی ملت است، هم توانایی آن را دارد که تمامی شکافهای اجتماعی، نسلی و فرهنگی را به مدار وحدت بازگرداند.
رسانه ملی باید در این نبرد همهجانبه، هم با زیبایی سخن بگوید، هم با قدرت روایت بیافریند و هم با حکمت از حافظه ملی صیانت کند. در این میدان، پهلوان نه فقط اسطورهای قدیمی، بلکه انسان امروز ماست، همان که با صبر، هوش، دلاوری و اخلاق، معنای ایرانی بودن را بازتعریف میکند. اگر استعمار نو، ذهنها را اشغال میکند، رسانه باید آزادسازی ذهنها را با زبان زیباییشناسی، پهلوانی و وحدت انجام دهد. پهلوان نهتنها کسی است که از مرزهای فیزیکی دفاع میکند، بلکه مرزبان معنا و حافظ «فضیلت ملی» است. در اینجا، «روایت ایران پهلوان» نهتنها سپر دفاع فرهنگی ما در برابر جنگ روایتهاست، بلکه موشک روایتمحورِ امید است که بهسوی اژدهای هفتسرِ ناامیدی، تحقیر، گسست اجتماعی، فراموشی تاریخی، تسلیم فرهنگی، بحران هویت و انفعال جمعی پرتاب میشود. این روایت، تیری است از کمان حافظۀ ملی که با خویشتنداری، شهامت و نجابت ساخته و رها شده است. روایتی که از دل سنت فتوت، بافت قالی، صدای دستان مقنی و نگاه مادرانۀ زن ایرانی برمیخیزد؛ و اکنون باید همچون بارقهای از امید، سیمای فرهنگی ما را در این ایام تیره روشن کند.
اکنون بازگردیم به پرسش آغازین این یادداشت: آیا رسانه ملی و دیگر نهادهای فرهنگی - رسانهای، همگام با نهادهای نظامی و امنیتی، در حال آمادهسازی خود برای این نبرد سهمگین هستند؟ آیا آنان نیز در حال طراحی «اتاق عملیات روایت» و استقرار فرماندهی جنگ معناییاند؟
منبع: >>فرهیختگان
انتهای پیام/