>>خبرگزاری تسنیم طی سلسلهیادداشتهایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان میپردازد. در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و حالا قسمت سی و چهارم آن پیش روی شماست.
تاکنون سه فصل در مورد شرایط زندگی شهید سیدحسن نصرالله منتشر شده است. فصل نخست به «دوران کودکی و نوجوانی» ایشان اختصاص داشت. علیرغم اهمیت موضوع، ما از این فصل به سرعت عبور کردیم تا به بحثهای بعدی بپردازیم. فصل دوم، «ریشهیابی علل شکلگیری جنگ داخلی لبنان» بود. هدف ما در این فصل این بود که ثابت کنیم اولاً جنگ لبنان پدیدهای خلعالساعه نبود و ثانیاً باید ریشههای شکلگیری آن را شناخت؛ زیرا این جنگ هم در روند تاریخی تجارب ملت لبنان نقش داشت و هم به صورت مستقیم باعث شکلگیری «مقاومت اسلامی لبنان» شد. ضمن اینکه حیات و سرنوشت سیدحسن نصرالله را نیز به صورت مستقیم تغییر داد. فصل سوم، «مرور مهمترین رویدادهای تاریخی تا وقوع جنگ داخلی لبنان» بود. در فصل سوم، به جای تمرکز بر ریشهها، به صورت خاص خود وقایع تاریخی منجر به شروع جنگ داخلی را مورد توجه قرار دادیم.
>>نمایی از حضور زنان در صفوف گروههای فلسطینی و چپگرا در جنگ داخلی لبنان
فصل سوم را با ماجرای مهاجرت (معکوس) خانواده سیدحسن نصرالله به خاستگاه خانوادگی خود در حومه شهر صور خاتمه دادیم. از قسمت قبل وارد فصل چهارم شدیم که نسبت به فصلهای قبل کوتاهتر خواهد بود. در فصل چهارم، طی چند قسمت، فضای بیروت و جنگ داخلی لبنان بعد از بازگشت خانواده سیدحسن نصرالله به جنوب را مرور خواهیم کرد. این موارد، به صورت مستقیم در زندگی سیدحسن نصرالله نقش نداشت؛ اما در شکلگیری و بالندگی روح مقاومت در جامعه لبنان قطعا اثرگذار بوده است. به همین علت، به صورت کوتاه آنها را مرور خواهیم کرد.
>>سابقه حملات به گروههای فلسطینی در لبنان
در فصل دوم مواردی از حمله به گروههای فلسطینی در لبنان را ذکر کردیم. به عنوان نمونه در قسمت >>نهم ماجرای فاجعه «عین الرمانة» را نقل کردیم. در این ماجرا که مبدأ جنگ داخلی لبنان محسوب میشود، اتوبوس حامل آوارگان فلسطینی در حال عبور از روستای مارونینشین عین الرمانة هدف حمله فالانژها قرار گرفت. در قسمت >>سیزدهم نشان دادیم که ارتش لبنان به اردوگاههای آوارگان فلسطینی حمله برد و این ماجرا با وساطت دمشق و سفر وزیر خارجه سوریه به بیروت خاتمه یافت. در قسمت >>چهاردهم نیز موارد دیگری را در این ارتباط ذکر کردیم. موارد فوق را میتوان «مشت نمونه خروار» خواند؛ زیرا طی سالهای 1969 تا 1975 دهها مورد حمله گسترده یا عملیات ترور و آدمربایی علیه فلسطینیها ثبت و مستند شده است.
>>نمایی از اردوگاه «برج البراجنة» یکی از مشهورترین اردوگاههای آوارگان فلسطینی در لبنان
در این قسمت، به نمونههای فوق اشاره کردیم تا نوع واکنش فلسطینیها را واکاوی کنیم. در مواردی که ارتش لبنان به صورت مستقیم و علنی به اردوگاههای آوارگان حمله میکرد، فلسطینیها به اقدام متقابل روی نمیآوردند؛ بلکه ضمن دفاع از خود تلاش میکردند با رایزنی سیاسی ماجرا را فیصله دهند. در مواردی که حملات به صورت موردی و در مقیاس یک یا چند نفر صورت میگرفت، واکنش فلسطینیها در حد اقدام متقابل نسبت به مهاجمین و البته دفاع از خود بود. تنها در مورد فاجعه عین الرمانة که قربانیان آن از 30 نفر فراتر رفت، فلسطینیها با همراهی و همکاری گروههای مسلح وابسته به جناح چپ لبنان، روستای عین الرمانة را زیر آتش توپخانهای قرار دادند. در همان ماجرا هم اگر پییر جمیل و کمیل شمعون عاملان جنایت را تحویل میدادند، احتمالاً حمله توپخانهای در دستور کار قرار نمیگرفت!
اما فاجعه کرنتینا خیلی وسیعتر بود. به همین سبب، نوع واکنش نیز متفاوت شد. این موضوع را در بند بعدی تشریح میکنیم.
>>شدت جنایت در کرنتینا و نیاز به اقدامات مؤثر برای پایان دادن به عملیات فالانژها
در قسمت پیشین پیرامون جنایت در کرنتینا صحبت شد. این فاجعه دارای دو ویژگی است که آن را نسبت به کلیه درگیریهای فلسطینی-لبنانی (مارونی) 15 سال قبل از آن متمایز میکرد. این موارد عبارت بودند از:
-در این ماجرا، نزدیک به 30هزار نفر به صورت دفعی و یکجا کوچانده و آواره شدند؛
-تعداد قربانیان آن به حدود 1500 نفر رسید که این رقم نیز در تاریخ لبنان بیسابقه بود.
تفاوت در سطح این جنایت باعث شد تا نوع واکنش گروههای فلسطینی نیز متفاوت از قبل باشد و در سطح گستردهتری پاسخ بدهند. در این زمینه باید توجه داشت که امروزه در مفاهیم مربوط به بازدارندگی، اصطلاحی به نام «بازدارندگی هجومی» وجود دارد. سابقه این بحث، به تجربههای جنگی مختلف برمیگردد که برای کاهش فشار بر روی یک خط، طرف مقابل سعی میکرد جبهه دیگری را باز کند و مانع تمرکز دشمنان در محوری شود که خودشان در معرض ضعف هستند.
>>یکی از تصاویر به جا مانده از فاجعه کرنتینا توسط عکاس فرانسوی فرانسوا دیمیلدر (Françoise Demulder)
این عکس، یکی از نمادهای مشهور جنگ داخلی لبنان به حساب میآید
در این ماجرا نیز گروههای فلسطینی، برای اولین بار عملیات هجومی گسترده به یک منطقه مسکونی را در دستور کار قرار دادند که در بند بعد شرح داده میشود.
>>کلیسای آتش گرفته در شهرک دامور
تصویر فوق، یکی از مشهورترین تصاویر فاجعه دامور است
>>در دامور چه گذشت؟
همان طور که در قسمت پیشین بیان شد، حمله فالانژها به محله کرنتینا سه روز به طور انجامید. این حمله از روز 18 ژانویه 1976 برابر با 28 دیماه 1354 آغاز و در روز 30 دیماه به پایان رسید. اما ماجرای پایان یافتن حمله به کرنتینا چه بود؟ در این روز، گروههای فلسطینی برای ممانعت از تداوم ارتکاب جنایت از سوی گروههای مسلح مارونی وابسته به احزاب راست افراطی، به اقدام متقابل دست زده و به شهرک مسیحینشین «دامور» حمله کردند.
>>تصویری از یک عروسک سر بریده و رها شده در خیابانهای شهرک دامور
این عکس، یکی از مهمترین نمادهای فاجعه دامور است
روستا یا شهرک دامور یک شهرک یکدست مسیحینشین است که در آن زمان حدود 15 هزار نفر جمعیت داشت. این شهرک در آن زمان، اصلیترین پایگاه «کمیل شمعون» و حزب «الوطنیین الاحرار» محسوب میشد. همچنین این شهرک، زادگاه خانوادگی «میشل عون» رئیسجمهور پیشین لبنان است. دامور در فاصله 20 کیلومتری جنوب بیروت واقع شده و جزئی از شهرستان «شوف» به شمار میرود. شهر شوف، مقر اصلی حزب «سوسیالیست پیشرو» و زادگاه «کمال جنبلاط» به شمار میرود که در قسمت >>بیستم پیرامون وی صحبت کردیم.
>>رؤسای جمهور سابق و فعلی لبنان در یک قاب؛ «جوزف عون» در حال احترام نظامی به «میشل عون»
تبار خانوادگی میشل عون به شهرک «دامور» برمیگردد و در زمان وقوع این فاجعه نیز میشل عون یکی از افسران ارشد ارتش لبنان به شمار میرفت
در آن زمان، شوف مقر اصلی جناح چپ لبنان به شمار میرفت و فالانژها در زمان حمله به کرنتینا، این نگرانی را داشتند که مسلحین چپگرا در حمایت از فلسطینیها از شوف به سمت بیروت حرکت کنند. به همین علت، در شهرک «دامور» جاده بیروت به سمت جنوب را بستند تا مانع تردد مردم و حرکت شبهنظامیان چپگرا به سمت بیروت شوند.
>>شهرک «دامور» در شهرستان «الشوف» (پایگاه اصلی جنبلاط) واقع شده؛ اما یکی پایگاه اصلی جناح راست افراطی - به ویژه «کمیل شمعون» - به شمار میرفت
در واکنش به این رخداد، گروههای فلسطینی شهرک دامور را محاصره کردند. منابع نزدیک به کتائب ادعا میکنند در دوره محاصره، حدود 30 غیرنظامی – شامل زنان و کودکان – از شهرک دامور خارج شده و توسط فلسطینیها به شکل فجیعی ذبح میشوند! بعد از آن درگیری بالا میگیرد و نیروهای فلسطینی میتوانند آرایش دفاعی مسلحین وابسته به کتائب را شکسته و شهرک را تصرف کنند. بعد از تصرف، 20 عنصر حزب کتائب به صورت نمادین اعدام شده و تعدادی از اهالی – اعم از نظامی و غیرنظامی – کشته میشوند. بیشتر منابع آمار کشته شدهها را بین 150 تا 250 نفر میخوانند؛ اما «رابرت فیسک» در کتاب "Pity the Nation: Lebanon at War" - که با عنوان «ویلات وطن: صراعات الشرق الأوسط وحروب لبنان» به زبان عربی ترجمه شده – آمار کشتههای دامور را حدود 250 نفر میخواند. این رقم در منابع نزدیک به حزب کتائب به بیش از 600 نفر میرسد که احتمالاً مبالغه شده باشد. «مردخای نیسان» در کتاب "The Conscience of Lebanon: A Political Biography of Etienne Sakr (Abu-Arz)" – که با عنوان «إتیان صقر أبو عرز: السیرة السیاسیة لضمیر لبنان» به عربی ترجمه شده - تعداد دقیق کشته شدهها را 582 نفر میخواند.
>>جلد کتاب «ویلات وطن: صراعات الشرق الأوسط وحرب لبنان» نوشته رابرت فیسک
در این کتاب، روایت منحصر به فردی از فاجعه دامور نقل شده است
نکته مهمی که بر حساسیت جامعه لبنان نسبت به فاجعه دامور میافزود، نوع مواجهه با خانهها و غیرنظامیان بود. در اینجا نیز مانند کرنتینا، کلیه ساکنان مجبور به ترک خانه شدند. اما مرحله بعد و مهمتر این بود که دست کم 149 جنازه در خیابان رها شده و گروههای فاتح دامور حاضر به دفن آنها نبودند! در میان این اجساد، زنان و حتی کودکان شیرخواره هم وجود داشتند!
>>پیامدها
فاجعه دامور دارای پیامدهای قابل توجهی بود. اولین و مهمترین پیامد را باید در کینه شدید «ایلی حبیقه» دنبال کرد. ایلی حبیقه، از فرماندهان ارشد شاخه نظامی حزب کتائب بود که همسرش همراه با خانواده در دامور کشته شدند. او حدود 6 سال این کینه را در سینه نگه داشت و نهایتا در فاجعه معروف «صبرا و شتیلا» انتقام بسیار سختی از زنان و کودکان فلسطینی گرفت.
>>ایلی حبیقه در کنار سمیر جعجع
حبیقه بعد از فاجعه دامور، کینه عمیقی به دل گرفت و رادیکالیسم وی به جایی رسید که حتی از رهبران حزب کتائب نیز جلو زد و همراه با سمیر جعجع به سمت شبهکودتای داخلی و جدایی قوات از کتائب رفتند!
بعد از فاجعه دامور، نزدیک به هفت ماه این شهرک فاقد سکنه بود تا اینکه بعد از حمله فالانژها به اردوگاه تل زعتر، گروههای فلسطینی اعلام کردند آوارگان اردوگاه تل زعتر میتوانند در دامور ساکن شوند. این وضعیت تا سال 1982 ادامه داشت تا اینکه در این سال، نیروهای کتائب آوارگان فلسطینی را از دامور اخراج کرده و بخشی از ساکنان اصلی این شهرک با زادگاه خود برگشتند.
>>فرید البستانی در کنار تمثال یادگاری قربانیان فاجعه دامور
در دامور به یاد قربانیان این فاجعه، تمثال بزرگی ساخته شده و حزب تحت رهبری کمیل شمعون همچنان در آنجا حضور فعالانه دارد!
نکته سوم و پایانی چنین بود که این جنایت، مقدمه فاصلهگیری افراطیون راستگرا مانند حزب کتائب و به ویژه حزب تحت رهبری کمیل شمعون از کشور سوریه بود. این موضوع در ماههای بعد پیامدهای سرنوشتسازی را برای لبنان و حتی سوریه رقم زد. علت اصلی این واگرایی، به گروه اصلی طراح و مجری حمله برمیگردد؛ یعنی «سازمان الصاعقه». مردخای نیتسان در کتاب خود به خوبی نشان میدهد که بعد از ماجرای مزبور، گروههای مسلح راست افراطی به صورت جدیتر به سمت اسرائیل میآیند و عزم آنان برای همکاری با اسرائیل به قدری محکم بود که موجب اختلاف میان راست میانه و راست افراطی شد!
>>نمونهای از گزارش نشریات وقت لبنان از فاجعه دامور
در پایان این بند، ذکر این نکته خالی از لطف نیست که رابرت فیسک در کتاب خود مدعی است یاسر عرفات هم میخواست عاملین این جنایت را محاکمه و اعدام کند؛ اما مداخلات بین المللی [و حمایت سوریه] باعث شد تا عاملان جنایت از تعرض مصون بمانند. او همچنین مدعی است فرمانده اصلی این عملیات، «سعید مراغه» بود که در آن زمان یکی از فرماندهان ارشد جنبش فتح به شمار میرفت.
سعید مراغه (ابو موسی) سابقه مبارزاتی طولانی داشت و از سال 1948 در سن 21 سالگی به مبارزه با صهیونیستها روی آورد و در سال 1954 به ارتش اردن پیوست؛ اما ماجرای سپتامبر سیاه 1970 باعث شد تا از اردن فرار و در سوریه اقامت گزیند. او در لبنان به یکی از سران جنبش فتح تبدیل شد؛ اما اختلافاتی با عرفات داشت و نهایتاً در سال 1983 رسماً از فتح جدا و تشکیلات دیگری را با عنوان «فتح-الانتفاضه» با حمایت حکومت وقت سوریه تأسیس کرد. در فضای داخلی فلسطینیها، ابوموسی از سال 1970 عنصر و مهره دمشق در داخل فتح محسوب میشد.
>>سازمان صاعقه
در فاجعه دامور، نقش اصلی را «سازمان الصاعقه» ایفا کرد. سازمان الصاعقه که نام اصلی آن «طلائع حرب التحریر الشعبیة - قوات الصاعقة» است، با حمایت ویژه حکومت وقت سوریه در سال 1966 در دمشق تأسیس شد. به صورت دقیقتر باید گفت الصاعقه یکی از سازمانهای زیرمجموعه حزب بعث سوریه به حساب میآید و در نهمین کنگره حزب بعث سوریه در سپتامبر 1966 تأسیس یک سازمان فدایی فلسطینی در دستور کار قرار گرفت و یک سال بعد در جریان جنگ شش روزه ظهور و بروز تشکیلاتی پیدا کرد. بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند تأسیس الصاعقه، در واکنش به تأسیس جنبش فتح در سال 1965 بود و تنها یک سال بعد از آن، توسط حزب بعث سوریه ایجاد شد.
>>تصویری از نشست نیروهای الصاعقة در اردوگاه آوارگان فلسطینی در لبنان در سالهای اخیر
این تشکیلات، تا زمان سقوط حکومت بعث در سوریه، خود را شاخهای از حزب بعث سوریه و تابع حکومت اسد در دمشق میدانست
بعد از جنگ شش روزه، در فوریه 1968 سه گروه فلسطینی به نامهای «جبهه ثوار»، «جبهه التحریر الشعبیة» و «سازمان الجلیل الاعلی» نیز به الصاعقه پیوستند و الصاعقه به عنوان یکی از بازوهای مؤثر فلسطینی حزب بعث سوریه در کشورهای مختلف – به ویژه اردن و لبنان - عمل میکرد. در مورد فاجعه دامور نیز این تلقی در لبنان شکل گرفت که این فاجعه توسط الصاعقه صورت گرفته؛ در حالی که این سازمان از زمان فاجعه عین الرمانة فعالیت میدانی پررنگی در لبنان انجام نداده بود و حالا چنین کاری بدون طراحی و هماهنگی با سوریه نمیتوانست صورت بگیرد.
>>سخن پایانی
از نظر عددی، ابعاد فاجعه الکرنتینا بزرگتر از الدامور بود. در کرنتینا بیش از دو برابر دامور، غیرنظامیان آواره شدند. ضمن اینکه حجم کشتههای کرنتینا چند برابر دامور بود. با این حال، فاجعه دامور از چند نظر نقطه عطفی در ذهن مسیحیان لبنان محسوب میشود. اول اینکه برای اولین بار، فلسطینیها به صورت مستقیم و بیواسطه به یک شهرک یا روستا حمله کرده و کل منطقه را تصرف و اهالی آن (اتباع لبنان) را آواره میکردند. ثانیاً مهاجمین تعمداً اجساد کشته شدهها را در خیابان رها کرده و تصاویر رقتبرانگیزی را - با هدف ایجاد رعب و وحشت- رقم زدند. ثالثاً در این ماجرا میشد رد پای سوریه را مشاهده کرد و این موضوع، محاسبات جناح راست را به هم میزد و باعث شد شکاف بزرگی میان راست میانه (متشکل از شهابیها و فرنجیه) و راست افراطی (پیمان سهجانبه و افراطیونی مانند «حرس الأرز») به وجود آید.
>>نمونهای از تصاویر به جا مانده از فاجعه دامور
در پایان این قسمت باید به همان سخنان پایانی در سه قسمت نخست این سلسلهیادداشت بازگردیم. تفاوت مهم مقاومت اسلامی لبنان با جریانات مبارز فلسطینی و چپگرایان لبنانی در این بود که مقاومت اسلامی لبنان، پایه مبارزاتی خود را نه ایدئولوژی بلکه انسانیت قرار داده بود. به همین جهت، مقاومت اسلامی هرگز به سمت ارتکاب جنایتهای بزرگ و کشتارهای کورکورانه نرفت و مواردی مانند «کرنتینا» یا «دامور» از طرف مقاومت رقم نخورد. این نکته را میتوان - به وضوح - در سیره حیات جهادی شهید سیدحسن نصرالله مشاهده کرد.
انتهای پیام/