چهارشنبه، 24 اردیبهشت، 1404

غرب ایران در بحران گرد و غبار‌‌/ نفس‌های بریده در اردیبهشت!

به گزارش گروه استان‌های >>خبرگزاری تسنیم، ایران، سرزمینی است میان دو جهان؛ یکی دشت‌های خشک و نیمه‌خشک، دیگری آسمان‌هایی پوشیده از خاک. سال‌هاست که این خاکِ معلق، بی‌رحمانه بر زندگی مردم نشسته و هر بار که باد می‌وزد، زخم تازه‌ای بر پیکره زمین و انسان می‌زند.

در نیم‌قرن گذشته، پدیده‌ گردوغبار دیگر فقط یادگار جنوب‌غرب ایران نبود. نقشه تغییر کرد. از هورالعظیمِ نیمه‌جان تا دره‌های خشک‌شده‌ سیستان‌وبلوچستان، از دشت‌های بی‌پوشش خراسان تا مرزهای غربی که با عراق نفس‌به‌نفس‌اند، هرکدام کانونی شد برای زایش خاکِ سرگردان.

گستره‌ میان کوه و بیابان حالا پس از دهه‌ها تغییرات آب‌وهوایی، بدل به زمینی شکننده شده‌است تا در نیم‌قرن اخیر ایران 23 سال بارندگی‌های فراتر از میانگین و 27 سال بارش‌هایی کمتر از میانگین را تجربه کند.

وقتی ابرها نای باریدن ندارند، زمین از رطوبت تهی می‌شود؛ ده‌ها هزار کیلومتر از عرصه‌ها در حالت نیمه‌خشک یا خشک مطلق فرو می‌روند و به پهنه‌ای از رسوبات ریزدانه و ترک‌خورده بدل می‌گردند.

گرم‌شدن هوا نیز دست‌بردست با کاهش بارش آمده و دمای میانگین سالانه ایران از 16 درجه در دهه 70، به بیش از 19 درجه در دهه 1390 رسیده تا زمین‌های خشک خاک را بیشتر بگسلند.

هر چه خاک خشک‌تر می‌شود، ریشه گیاهان می‌خشکند. پوشش سبزِ محافظ خاک ناپدید می‌شود و زیرساخت‌های شهری و روستایی نیز بی‌رمق تا توده‌های ذرات معلق که نه فصلی می‌شناختند و نه مرز، در بهار سال 1404 غرب ایران را بار دیگر زیر هجوم غبار ببرد.

>>>>اردیبهشت در غبار

اواخر فروردین و اردیبهشت با آسمانی خاکستری آغاز شد. هشدارهای پی‌درپی سازمان هواشناسی برای 18 استان، از شمال‌غرب تا جنوب‌شرق، مردم را در خانه‌ها حبس کرد.

هوا آلوده، مدرسه‌ها تعطیل، و ماسک دوباره پوششی همگانی شد، برای ذره‌هایی که بی‌دعوت می‌آمدند. در خوزستان، شاخص آلودگی هوا در بعضی روزها از عدد 500 گذشت.

در شوش، طوفان گردوخاک یک روز زندگی را متوقف کرد. 82 نفر با علائم حاد تنفسی به بیمارستان امام حسین پناه بردند و 15 نفر بستری ریزگردهای بی‌ریه شدند.

کارکنان درمانی آن‌جا می‌گفتند که لحظه‌به‌لحظه شاهد افزایش کادر مجروحان خاک‌اند؛ کودکانی که با اشک و سرفه پروتکل‌های ساده تنفس را آموزش می‌دیدند و سالمندانی که به‌خاطر تنگی نفس در اتاق‌های ایزوله بستری می‌شدند.

با شروع دوم اردیبهشت، نخستین موج گردوغبار ماه دوم بهار از سمت غرب تا شرق استان‌های خوزستان، لرستان، کرمانشاه و ایلام وزید. کوچه‌پس‌کوچه‌های اهواز، اندیمشک، سوسنگرد و شادگان. آن‌جا که روزگاری خرما و نفت، دو روی سکه حیات بودند، حالا هوا، نه نعمت که تهدید است و حساب‌وکتابش، سنگین.

با گردوغبار بهار تخت‌های بیمارستان گلستان اهواز 800 بیمار را در یک روز پذیرش کرد و بیماران تنفسی صورت‌حسابی سنگین بر دوش می‌کشیدند، از هزینه بستری و داروهای ضدالتهاب گرفته تا مراقبت‌های تنفسی.

>>>>سلامت و اقتصاد قربانیان خاموش

در شوشتر و مسجدسلیمان، در رامهرمز و آبادان، اورژانس‌ها دیگر روزهای پاک را به‌یاد ندارند. تنها از شامگاه 25 فروردین تا ساعت 11 در 26 فروردین  1000 بیمار به مراکز درمانی و اورژانس‌ها مراجعه کردند.

حالا غرب به‌ستوه آمده، با ریزگردهایی که از تالاب‌های خشکیده و دشت‌های ترک‌خورده برخاسته‌اند، با هر وزش باد، خط به خطش میلیاردها تومان خسارت است، بی‌جبران و دهان‌بسته از زخم ریزگرد.

در شادگان، در دشت آزادگان، در هویزه، نخل‌هایی ایستاده‌اند که دیگر باری ندارند. برگ‌های خاک‌آلود و ریشه‌هایی که خاک نم‌دار ندارند. در سیستان، باد همیشه بوده، اما گرد، چیزی دیگر است.

سال‌هاست که باد صدای خاک را با خود می‌برد و جای آن، سرفه، فرسایش و مهاجرت را می‌نشاند. اینجا نه فقط ریزگرد هست، که طوفان گردوغبار است؛ بی‌وقفه، بی‌رحم، و بی‌جانشین.

در ایلام که هم‌پشت کوه‌های زاگرس است و هم روبه‌روی دشت‌های سوزان عراق، مردم قرن‌ها است با خاک خو کرده‌اند، اما گردوغبار این سال‌ها، خاک آشنا را به غبار خفه‌کننده بدل کرده؛ غباری که نه‌تنها هوا، که اقتصاد نحیف این استان را نیز در خود بلعیده است.

آن‌سوتر لرستان نه‌در بیابان‌های شرقی ایران جای دارد و نه در کنار مرزهای غربی؛ نه هم‌مرز عراق است و نه شریک خاک‌های فرسوده‌ سوریه و عربستان، اما از نخستین استان‌هایی است که در پناه خاک فرو می‌رود.

>>>>رؤیاهای بربادرفته

مسیر بادهایی که از بیابان‌های عراق به شرق می‌وزند، به‌گونه‌ای‌ است گردوغبار به لرستان وارد می‌شود، اما سهم این استان از بودجه‌های مقابله با ریزگردها ناچیز است و پروژه‌های تثبیت خاک و احیای منابع طبیعی‌اش پراکنده، کم‌جان، و بی‌پشتوانه‌اند.

7 هزار میلیارد تومان خسارت سالانه ریزگردها به شش استان است و خسارت در خوزستان که از زمین خشک‌شده‌اش زبانه می‌کشد به سالانه 3 هزار و 86 میلیون تومان می‌رسد.

خسارت گردوغبار در کرمانشاه 844 میلیارد تومان است، در هرمزگان 810 میلیارد تومان، در خراسان جنوبی 505 میلیارد تومان و در ایلام 357 میلیارد تومان.

در ایران، گردوغبار دیگر یک پدیده اقلیمی نیست؛ یک ساختار سیاسی، یک پرونده‌ دائماً باز و یک طرح ناتمام از مقابله و احیا است با خسارت سالانه 600 میلیون دلار.

اما تالاب‌ها که ریه‌های زمین‌اند در ایران، یکی‌یکی خشکیده‌اند. تالاب‌های هورالعظیم، هامون، گاوخونی و هر یک که بخشی از خاطره‌ رطوبت در این سرزمین‌اند؛ حالا شده‌اند منشأ گردوغبار.

تالاب بین‌المللی هامون حالا با ریزگردها دهانه‌ای‌ است برای گردوخاک بی‌مرز. بادهای 120 روزه سیستان، از بستری خشک‌شده می‌گذرند و بر سر زاهدان، زهک، هامون، هیرمند و نیمروز خاک می‌پاشند.

>>>>سدها یغماگر تالاب‌ها

خشک‌شدن تالاب هامون نه‌تنها باعث تشدید طوفان‌های گردوغبار شده، بلکه در سال 1401 حدود 11 میلیارد و 683 میلیون و 454 هزار و 160 تومان خسارت به بهره‌برداران تحمیل کرد.

احداث سدها نیز که با نیتی دوگانه برای تأمین برق و ذخیره آب برای کشاورزی آغاز شد، حالا تبدیل به دیواری شده‌اند میان سرچشمه‌ها و تالاب‌ها و بستر گرد.

تا سال 1396، 600 سد بزرگ و متوسط در کشور ساخته شد؛ سد کرخه، کارون 3، سیمره، زاینده‌رود، اما پشت هر سد، تالابی خشکیده، ریشه‌ای گسسته و بسترِ ریزگرد‌خیز نهفته است. این سدها، به‌جای آن‌که همچون رگ‌های خون درختان عمل کنند، با امکان ذخیره آب در پشت مخزن، زمین‌های پایین‌دست را تشنه‌تر ساختند.

پوشش گیاهی نیز که کلید مقاومت خاک در برابر باد است، در بسیاری نواحی، این سپر را از دست داده. چرای بی‌ضابطه دام در مراتع زاگرس و البرز، به‌ویژه در استان‌های کهگیلویه‌وبویراحمد، چهارمحال‌وبختیاری و گلستان، موجب تراکم و فرسایش خاک شده‌است.

اختصاص 75 درصد منابع آب به کشاورزی، بدون بازنگری در روش‌های آبیاری، پوشش گیاهی را نیز به خطر انداخته تا هرسال، فهرست وعده‌ها و جلسات، طولانی‌تر ‌شود و ستون خسارات، سنگین‌تر.

گردوغبار، خاک وطن ندارد. از مرز نمی‌گذرد؛ خودش مرز است. مرزی که هرگاه سیاست‌مداران فراموشش می‌کنند، بر می‌خیزد و بر چشم همه می‌نشیند.

>>>>گردوخاک بی‌وطن 

سهم بزرگی از گردوغبار وام‌دار زمین‌های پهناور کشورهای همسایه است؛ عراق، سوریه، ترکیه، افغانستان، عربستان سعودی و حتی بخش‌هایی از پاکستان و کویت.

در گستره‌ خاورمیانه، گردوغبار از پهنه‌های وسیع بیابان‌های همسایگان می‌آید؛ از تالاب‌های خشک‌شده و دشت‌های فرسوده، از کوه‌پایه‌ها و دره‌های فرورفته.

ایران بیشترین ریزگردهای فرامرزی را از عراق دریافت می‌کند. کشور همسایه‌ای که امروز بیش از 50 درصد مساحتش یا بیابان است و یا در مسیر بیابانی‌شدن قرار دارد.

عراق، با کاهش بیش از 70 درصد آورد آب فرات و دجله پس از سدسازی‌های گسترده در بالادست، شاهد خشک‌شدن صدها هزار هکتار از اراضی کشاورزی و تالاب‌ها بوده‌است.

بادهایی که از بیابان‌های بین‌النهرین می‌آیند، حامل خاکی‌اند که روزگاری در تالاب‌های هورالعظیم و هورالهویزه نشسته بود. این تالاب‌ها با سدسازی‌های ترکیه و عراق و مدیریت ناصحیح آب، از نفس افتادند و بستر خشک آن‌ها، کانونی شد برای میلیون‌ها تن گردوغبار.

هورالعظیم، حالا با کمتر از 30 درصد ظرفیت آبِ پیشین، بستر فرسایش بادی گشته و ریزگردها 900 میلیارد تنها در سال 1393 به کشاورزی خوزستان تحمیل کرده.

>>>>فراتر از مرز باد

بادها در جهت دیگر از شرق سوریه و غرب عراق می‌وزند و خاک‌های رهاشده را تا خوزستان و لرستان می‌آورند؛ گردوغباری که زیرساخت‌ها را می‌خراشد، ریه‌ها را می‌شکافد، و جاده‌ها و نیروگاه‌ها را می‌فرساید.

در شرق، بادهای موسمی 120 روزه افغانستان از دامنه‌های هندوکش گذر می‌کنند و از بستر خشک‌رود هیرمند، خاک نرم و بدون حفاظ سیستان را تا کرمان و یزد می‌برند.

سد کمال‌خان و دیگر بندهای هیرمند، جریان آب به هامون را تقریباً قطع کردند و هامونی که زمانی میزبان آب و زندگی بود، اکنون بستر گردوغبار است.

دره‌های خشکیده نیمروز و فراه، اراضی رهاشده‌ کشاورزی و بیابان‌هایی که زیر پای باد ره نمی‌ساید، توده‌های خاک را از دیگر سو به‌سوی ایران روانه می‌سازند.

افغانستان با سیاست‌های آبی ناپایدار و سدسازی بر هیرمند تالاب هامون را به خشکی کشانده؛ ترکیبی از گفت‌وگوهای سیاسی و بی‌توجهی زیست‌محیطی که هر بهار و تابستان، سیستان‌وبلوچستان را تا هرمزگان زیر آوار غبار می‌برد.

سوریه، با ویرانی‌های جنگ داخلی و خشک‌شدن منابع آبی شمال‌شرق، از دیرالزور تا حسکه، کانون گردوغبارِ دیگری‌ است. وقتی رود فرات به کمتر از نیمی از حجم تاریخی‌اش می‌رسد، رسوبات کفِ خشک‌شده‌اش هر باد تندی را به طوفانی از خاک بدل می‌کند.

>>>>بذر بیابانی‌شدن

ترکیه نیز با پروژه GAP و سدسازی بر دجله و فرات، بیش از 60 درصد آورد آب این دو رودخانه را در دست دارد. سد آتاتورک و ایلی‌سو نه‌تنها آب را مهار کردند که بذری گرفته‌اند در زمین‌های پایین‌دست عراق و سوریه؛ بذر بیابانی‌شدن و گردوغبار فرامرزی.

پاکستان، اگرچه نقش کمتری در گردوغبار دارد، اما بادهای شمال شرقی در فصل بهار و تابستان، گردوغبار بیابان‌زایی بلوچستان و پنجاب را به جنوب شرق ایران می‌آورند تا در این تصویر منطقه‌ای، ایران در حلقه‌ای محاصره‌شده از بیابان‌زایی و کم‌آبی بگیرد.

در ایران، طوفان گردوغبار دیگر تنها آسمان را نمی‌پوشاند؛ خزانه‌ را هم تهی می‌کند. آنچه از ریزگردها به چشم می‌آید، تنها خاک نیست. در پس آن، صورت‌حساب‌هایی‌ست که هرسال سنگین‌تر می‌شوند؛ برای سلامت، برای کشاورزی، برای زیرساخت، برای آموزش، و برای خود دولت.

در این‌جا، دیگر بحث فقط بحران اقلیمی نیست؛ مسئله، آزمونی‌ است برای همسایگی، برای مسئولیت مشترک و همکاری‌ای که اغلب در گلوگاه‌های سیاست متوقف می‌شود.

در تابستان 1401، تهران میزبان وزرای محیط‌زیست 11 کشور از عراق، سوریه، قطر، امارات، ترکیه و چند کشور شد تا درباره منشأهای فرامرزی گردوغبار تصمیمی بگیرند. تصمیم اما در غبار ریزگردها محو شد تا در دو سال بعد دوباره نوبت به پادرمیانی ایران برسد.

سال 1403 مجمع عمومی سازمان ملل برای نخستین‌بار قطعنامه‌ای با محوریت مقابله با طوفان‌های گردوغبار تصویب کرد. ایران از بانیان اصلی این قطعنامه بود.

>>>>تعهدات بی‌اجرا

این نخستین‌بار بود که گردوغبار در سطح جهانی، به‌عنوان تهدیدی برای توسعه پایدار و سلامت عمومی شناخته شد، اما از تصویب تا اجرا، فاصله‌ای به وسعت همان بیابان‌هایی‌ست که گردوغبار از آن‌ها برمی‌خیزد.

از سوی دیگر ایران بارها در مجامع بین‌المللی، به‌ویژه در برنامه محیط‌زیست سازمان ملل از ترکیه خواسته است تا سیاست‌های آبی خود را بازنگری کند، اما آنکارا همواره با استناد به حاکمیت ملی بر منابع آب از پاسخ صریح طفره رفته است.

در شرق نیز ایران بارها در قالب تفاهم‌نامه‌های دوجانبه مانند توافق‌نامه حقابه هیرمند، خواهان همکاری کابل برای مهار کانون‌های گردوغبار شده؛ اما طالبان همکاری رسمی گسترده‌ای در این حوزه نشان نداده‌اند.

پیشنهاد تأسیس صندوق مالی منطقه‌ای برای مقابله با گردوغبار توسط ایران نیز مطرح شده که هدف آن تأمین منابع برای کشورهای کم‌توان‌تر مانند عراق، افغانستان و سوریه بود، اما این طرح نیز به‌دلیل عدم تعهد مالی کشورهای خلیج فارس، عملاً معلق مانده‌است.

حالا سال‌هاست که ایران با زبان ماسه و خاک سخن می‌گوید؛ زبانی که هر ذره‌اش سندی‌ است از میلیاردها تومان خسارت، رفته بر باد.

گزارش از فاطمه نیازی

انتهای پیام/644/.

12 ساعت پیش

دسته‌بندی‌ها