جمعه، 19 اردیبهشت، 1404

میراث نحس انگلیس برای هند و پاکستان

گروه بین‌الملل >>خبرگزاری تسنیم- منازعات میان هند و پاکستان که از دیرباز به عنوان یکی از پیچیده‌ترین و پایدارترین درگیری‌ها در جنوب آسیا شناخته می‌شود که ریشه‌های آن به دوران استعمار بریتانیا بازمی‌گردد. و نقش انگلیس، به عنوان قدرت استعماری پیشین، در شکل‌گیری و تداوم این تنش‌ها غیرقابل انکار است.

انگلیس به عنوان قدرت استعماری پیشین،از طریق تصمیمات تاریخی، سیاست‌های اقتصادی و اقدامات معاصر خود، نقش مهمی در شکل‌گیری و تداوم این تنش‌ها ایفا کرده است.

بریتانیا در دوران استعمار خود تصمیماتی اتخاذ کرد که زمینه‌ساز منازعات پایدار میان هند و پاکستان شد. 

>>تقسیم شبه‌قاره

تقسیم شبه‌قاره هند در سال 1947 به دو کشور مستقل هند و پاکستان یکی از مهم‌ترین رویدادهای قرن بیستم بود که پیامدهای عمیقی برای منطقه و جهان به جا گذاشت. این فرایند که تحت نظارت بریتانیا انجام شد نه تنها به استقلال این دو کشور منجر شد بلکه ریشه بسیاری از تنش‌های امروزی به‌ویژه بر سر کشمیر را شکل داد.

بریتانیا از اواسط قرن هجدهم با تسلط شرکت هند شرقی بریتانیا بر شبه‌قاره، کنترل این منطقه را در دست گرفت. شبه‌قاره که شامل هند، پاکستان، بنگلادش و سری‌لانکای امروزی بود به دلیل منابع طبیعی غنی، نیروی کار فراوان و موقعیت استراتژیک، برای بریتانیا بسیار باارزش بود.

اما پس از جنگ جهانی دوم (1939-1945) بریتانیا به شدت ضعیف شده بود. اقتصادش آسیب دیده بود، ارتشش خسته بود و فشارهای داخلی و بین‌المللی برای پایان دادن به استعمار افزایش یافته بود. در همین زمان، جنبش‌های استقلال‌طلبانه در هند، به رهبری افرادی مثل مهاتما گاندی و محمدعلی جناح، قوی‌تر شده بودند.

در سال 1945، دولت بریتانیا به رهبری کلمنت آتلی، نخست‌وزیر وقت، تصمیم گرفت به استعمار هند پایان دهد. برای مدیریت این فرایند، لرد لوئی مونت‌باتن به عنوان آخرین نایب‌السلطنه هند در فوریه 1947 منصوب شد. مونت‌باتن، که از خانواده سلطنتی بریتانیا بود و در جنگ جهانی دوم به عنوان فرمانده نظامی خدمت کرده بود وظیفه داشت استقلال هند را تا ژوئن 1948 محقق کند. اما او به این نتیجه رسید که اختلافات بین کنگره ملی هند و اتحادیه مسلمانان حل‌نشدنی است و تقسیم شبه‌قاره تنها راه ممکن است.

مونت‌باتن طرحی را پیشنهاد کرد که به «طرح مونت‌باتن» معروف شد. طبق این طرح، شبه‌قاره به دو کشور مستقل تقسیم می‌شد: هند با اکثریت هندو و پاکستان با اکثریت مسلمان. پاکستان شامل دو بخش بود: پاکستان غربی (پاکستان امروزی) و پاکستان شرقی (بنگلادش امروزی). این طرح در ژوئن 1947 به تصویب رسید و تاریخ استقلال به 15 اوت 1947 تعیین شد. این تصمیم با عجله گرفته شد و فرصت کافی برای برنامه‌ریزی دقیق وجود نداشت.

یکی از حساس‌ترین بخش‌های تقسیم، تعیین مرزهای دو کشور بود. بریتانیا برای این کار سر سیریل رادکلیف یک وکیل بریتانیایی که هیچ تجربه‌ای در شبه‌قاره نداشت، را انتخاب کرد. رادکلیف رئیس کمیسیونی شد که به «کمیسیون رادکلیف» معروف است. او در تابستان 1947 به هند آمد و فقط چند هفته فرصت داشت تا مرزهای دو کشور را مشخص کند. بدون اطلاعات دقیق و با فشار زمانی شدید، رادکلیف خطوطی ترسیم کرد که بعدها به «خط رادکلیف» معروف شد.

این خطوط بر اساس اکثریت مذهبی مناطق ترسیم شدند، اما مشکلات زیادی داشتند. مثلاً:

  • در پنجاب، شهری مثل لاهور که جمعیت هندو، سیک و مسلمان داشت به پاکستان داده شد و باعث مهاجرت و خشونت شد.
  • در بنگال، مناطق با ترکیب مذهبی پیچیده به‌طور ناقص تقسیم شدند.
  • در کشمیر که اکثریتش مسلمان بود ولی حاکمش هندو وضعیت مشخص نشد و به اختلاف اصلی بین هند و پاکستان تبدیل شد.

رادکلیف هیچ‌وقت به شبه‌قاره برنگشت و بعدها گفت که از پیامدهای کارش پشیمان است. تصمیمات او، که با حمایت مونت‌باتن اجرا شد به جابجایی حدود 12 میلیون نفر و مرگ صدها هزار نفر در خشونت‌های قومی منجر شد.

 آییشا جلال، تاریخ‌نگار اردوتبار در کتاب  «ترحم تقسیم» درباره خشونت‌های ناشی از این جدایی ناشیانه که با طرح انگلیسی‌ها اجرا شد می‌نویسد: «انسان‌ها قوانینی علیه قتل و آشوب وضع کرده بودند تا خود را از حیوانات درنده متمایز کنند. اما هیچ‌یک از این قوانین در کشتار وحشیانه‌ای که هند را در آستانه استقلال تا عمق وجود لرزاند، رعایت نشد.»

 

یکی از مهم‌ترین نقاط اختلاف، وضعیت کشمیر بود؛ منطقه‌ای با اکثریت مسلمان که توسط یک حاکم هندو اداره می‌شد. بریتانیا نتوانست این مسأله را حل کند و در نتیجه کشمیر به یک اختلاف مرزی پایدار تبدیل شد که تا امروز ادامه دارد.

نقش بریتانیا در تقسیم شبه‌قاره فقط به تصمیمات مونت‌باتن یا رادکلیف محدود نمی‌شود. بریتانیا با سیاست‌های استعماری‌اش، مثل تضعیف اقتصاد محلی و تشدید اختلافات مذهبی، شبه‌قاره را در وضعیتی شکننده رها کرد. وقتی استقلال اعلام شد، دو کشور با مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بزرگی روبه‌رو شدند که همکاری را سخت‌تر کرد. کشمیر، که به خاطر تصمیمات نادرست بریتانیا به یک زخم باز تبدیل شد، هنوز هم دلیل اصلی تنش بین هند و پاکستان است.

این استراتژی، همراه با خروج شتاب‌زده انگلیس در سال 1947 خلأ قدرتی ایجاد کرد که به خشونت‌های گسترده منجر شد. در جریان تقسیم، صدها هزار نفر کشته و میلیون‌ها نفر آواره شدند. این زخم‌های تاریخی همچنان در ناخودآگاه جمعی هند و پاکستان حضور دارند به بی‌اعتمادی و دشمنی‌ها میان دو کشور را تقویت می‌کند.

>>دوران پسااستعمار

پس از پایان استعمار بریتانیا در شبه‌قاره هند و استقلال هند و پاکستان در سال 1947، نقش بریتانیا در مسائل این دو کشور به پایان نرسید. اگرچه بریتانیا دیگر قدرت استعماری مستقیمی نبود، اما سیاست‌هایش در دوران پسااستعماری به‌ویژه در طول جنگ سرد (دهه‌های 1940 تا 1990)، تأثیرات منفی قابل‌توجهی بر روابط هند و پاکستان گذاشت.

این تأثیرات عمدتاً از طریق حمایت استراتژیک از پاکستان، موضع‌گیری‌های دیپلماتیک در قبال کشمیر و تشدید رقابت‌های منطقه‌ای شکل گرفت که به تنش‌های دوجانبه دامن زد.

شبه‌قاره هند به دلیل موقعیت استراتژیک خود در جنوب آسیا، نزدیکی به خاورمیانه و منابع طبیعی و انسانی‌اش، برای هر دو بلوک غرب و شرق در دوران جنگ سرد اهمیت داشت. بریتانیا، به‌عنوان یکی از اعضای کلیدی بلوک غرب و متحد نزدیک آمریکا به دنبال حفظ نفوذ خود در منطقه بود تا جلوی گسترش کمونیسم را بگیرد.

هند و پاکستان که تازه استقلال یافته بودند به دلیل اختلافات مرزی (به‌ویژه بر سر کشمیر) و ضعف اقتصادی ناشی از استعمار در این رقابت جهانی آسیب‌پذیر بودند. بریتانیا از این موقعیت استفاده کرد و سیاست‌هایی اتخاذ کرد که به جای کاهش تنش‌ها، اغلب به تشدید آن‌ها منجر شد.

یکی از مهم‌ترین اقدامات منفی بریتانیا در دوران جنگ سرد، حمایت استراتژیک و نظامی از پاکستان بود که به رقابت تسلیحاتی با هند دامن زد. در اوایل دهه 1950، بریتانیا به همراه ایالات متحده، پاکستان را به‌عنوان متحد کلیدی در جنوب آسیا انتخاب کرد. این تصمیم بخشی از استراتژی مهار کمونیسم بود، زیرا پاکستان به دلیل نزدیکی جغرافیایی به افغانستان و خاورمیانه، پایگاه مهمی برای نظارت بر فعالیت‌های شوروی محسوب می‌شد.

در سال 1954، پاکستان به پیمان بغداد (بعدها به نام سازمان پیمان مرکزی یا سنتو شناخته شد) پیوست که بریتانیا و آمریکا از اعضای اصلی آن بودند. این پیمان برای ایجاد یک جبهه ضدکمونیستی در خاورمیانه و جنوب آسیا طراحی شده بود. بریتانیا از طریق این پیمان، تسلیحات نظامی، از جمله هواپیماهای جنگی و تجهیزات پیشرفته، به پاکستان ارائه کرد. همچنین، برنامه‌های آموزشی برای ارتش پاکستان ترتیب داد که توان نظامی این کشور را تقویت کرد.

برای مثال، بریتانیا در دهه‌های 1950 و 1960 هواپیماهای جنگی مانند هانتر و تجهیزات زرهی به پاکستان فروخت. این کمک‌ها، اگرچه برای مقابله با تهدید شوروی بود، به‌طور غیرمستقیم باعث شد پاکستان در برابر هند احساس قدرت بیشتری کند و برای درگیری‌های نظامی مانند جنگ 1965 بر سر کشمیر جرات بیشتری پیدا کند. 

>>جنگ 1965 هند و پاکستان بر سر کشمیر 

این حمایت یک‌جانبه از پاکستان، هند را به سمت اتحاد جماهیر شوروی سوق داد. هند، که احساس می‌کرد بلوک غرب از رقیبش حمایت می‌کند، قراردادهای نظامی و اقتصادی با شوروی امضا کرد و تسلیحاتی مانند جنگنده‌های میگ-21 دریافت کرد. نتیجه این سیاست، تبدیل شبه‌قاره به صحنه‌ای برای رقابت نیابتی جنگ سرد بود که تنش‌های هند و پاکستان را تشدید کرد. جنگ 1965، که به دلیل اختلافات مرزی در منطقه ران کچ و کشمیر رخ داد، نمونه‌ای از این رقابت تسلیحاتی بود که ریشه در حمایت‌های بریتانیا و آمریکا از پاکستان داشت.

>>تأثیرات اقتصادی 

سیاست‌های استعماری بریتانیا در شبه‌قاره هند (از اواسط قرن هجدهم تا 1947) نه‌تنها به مسائل سیاسی و نظامی محدود نبود، بلکه تأثیرات عمیق و پایداری بر اقتصاد منطقه گذاشت. بریتانیا اقتصاد شبه‌قاره را به گونه‌ای طراحی کرد که به‌عنوان منبع مواد خام و بازار مصرف برای صنایع خود عمل کند، و این ساختارها پس از استقلال هند و پاکستان در سال 1947 به‌طور کامل از بین نرفت. این وابستگی اقتصادی و ضعف‌های ساختاری، به رقابت‌های اقتصادی، اختلافات بر سر منابع، و تشدید تنش‌ها بین دو کشور دامن زد.

این طراحی از طریق چند مکانیسم کلیدی اجرا شد:

  • >> استخراج مواد خام و تخریب صنایع محلی

شبه‌قاره، به‌ویژه هند، پیش از استعمار یکی از مراکز تولید صنعتی، به‌خصوص در نساجی، بود. پارچه‌های هندی در بازارهای جهانی شهرت داشتند. اما بریتانیا برای حمایت از صنایع خود، به‌ویژه کارخانه‌های نساجی در لانکاشایر، این صنعت را نابود کرد.

بریتانیا پنبه خام را با قیمت پایین از کشاورزان هندی خریداری می‌کرد، آن را به انگلیس می‌فرستاد و پس از تبدیل به پارچه، با سود بالا به هند می‌فروخت.

برای تضمین موفقیت این چرخه، مالیات‌های سنگین بر تولیدکنندگان محلی وضع شد و تعرفه‌های حمایتی حذف شدند. نتیجه این بود که کارگاه‌های نساجی هندی که قرن‌ها پارچه‌های باکیفیت تولید می‌کردند، ورشکست شدند.

مثلاً، در بنگال، که یکی از مراکز نساجی بود، تعداد بافندگان بین اوایل قرن نوزدهم تا اواسط آن به شدت کاهش یافت، و این منطقه از یک تولیدکننده به یک مصرف‌کننده وابسته تبدیل شد.

  • >>توسعه زیرساخت‌ها برای بهره‌برداری استعماری

بریتانیا زیرساخت‌هایی مانند راه‌آهن و بنادر را توسعه داد، اما این زیرساخت‌ها برای خدمت به مردم محلی نبودند. شبکه راه‌آهن، که در اواسط قرن نوزدهم ساخته شد، برای انتقال سریع مواد خام (مثل پنبه از پنجاب یا جوت از بنگال) به بنادر و جابه‌جایی نیروهای نظامی طراحی شده بود.

بنادر بمبئی و کراچی به مراکز صادراتی برای بریتانیا تبدیل شدند، نه به‌عنوان زیرساخت‌هایی برای تجارت داخلی یا توسعه اقتصادی شبه‌قاره. این زیرساخت‌ها به رشد اقتصاد محلی کمکی نکردند و پس از استقلال، هند و پاکستان را با سیستم حمل‌ونقلی مواجه کردند که برای نیازهای داخلی آن‌ها مناسب نبود.

  • >>تک‌محصولی کردن کشاورزی

بریتانیا کشاورزی شبه‌قاره را به تولید محصولاتی محدود کرد که برای صنایعش ضروری بودند، مانند پنبه، جوت، چای و نیل. این سیاست تنوع اقتصادی را از بین برد و کشاورزان را در برابر نوسانات بازار جهانی آسیب‌پذیر کرد.

مثلاً در بنگال، اجبار به کشت نیل به جای برنج در قرن نوزدهم به قحطی‌های گسترده منجر شد که میلیون‌ها نفر را کشت (مثل قحطی بنگال در 1770 که تا حدی نتیجه سیاست‌های استعماری بود).

این وابستگی به محصولات خاص، اقتصاد کشاورزی را شکننده کرد و پس از استقلال، توانایی دو کشور برای خودکفایی غذایی را کاهش داد.

این سیاست‌ها شبه‌قاره را به یک مستعمره وابسته تبدیل کرد که ثروتش به‌طور سیستماتیک به بریتانیا منتقل می‌شد. وقتی هند و پاکستان در سال 1947 مستقل شدند، با اقتصادی ورشکسته، بدون زیرساخت صنعتی قوی و وابسته به تجارت خارجی روبه‌رو شدند.

>>تأثیرات اقتصادی استعماری بر روابط هند و پاکستان

ساختارهای اقتصادی ایجادشده توسط بریتانیا پس از استقلال به‌طور مستقیم و غیرمستقیم به تنش‌ها و رقابت‌های بین هند و پاکستان دامن زد. این تأثیرات را می‌توان در چند حوزه بررسی کرد. 

  • >>رقابت بر سر منابع طبیعی، به‌ویژه آب

تقسیم شبه‌قاره توسط بریتانیا منابع طبیعی را به‌صورت نابرابر بین هند و پاکستان توزیع کرد. یکی از مهم‌ترین این منابع، آب رودخانه‌های حوضه سند بود که از کشمیر سرچشمه می‌گرفتند.

بریتانیا هنگام ترسیم مرزها (توسط کمیسیون رادکلیف) به اهمیت این منابع توجه کافی نکرد. هند کنترل سرچشمه‌های این رودخانه‌ها را در کشمیر به دست آورد، در حالی که پاکستان برای کشاورزی‌اش به این آب وابسته بود.

این نابرابری به اختلافات جدی منجر شد. مثلاً، در دهه 1950، هند با بستن کانال‌های آبیاری، جریان آب به پاکستان را کاهش داد که به بحران اقتصادی در پاکستان منجر شد.

اگرچه قرارداد سند در سال 1960 با میانجی‌گری بانک جهانی این مشکل را تا حدی حل کرد، اما مسأله آب همچنان یکی از نقاط تنش است، به‌ویژه چون هند می‌تواند از آن به‌عنوان اهرم فشار استفاده کند. این اختلاف ریشه در مرزبندی نادرست بریتانیا دارد.

  • >>ضعف اقتصادی و رقابت تسلیحاتی

اقتصاد ضعیف به‌جامانده از دوران استعمار، هند و پاکستان را مجبور کرد منابع محدودشان را به جای توسعه اقتصادی، به رقابت نظامی اختصاص دهند.

شبه‌قاره در زمان استقلال فاقد زیرساخت‌های صنعتی قوی بود، زیرا بریتانیا عمداً مانع صنعتی‌سازی شده بود. این ضعف باعث شد هر دو کشور برای تأمین نیازهای اولیه، از جمله غذا و تجهیزات نظامی، به کشورهای خارجی وابسته شوند.

این وابستگی به رقابت تسلیحاتی دامن زد. مثلاً، در جنگ 1965 بر سر کشمیر و ران کچ، هر دو کشور منابع اقتصادی محدودی را صرف خرید تسلیحات کردند، در حالی که اقتصادشان هنوز از پیامدهای استعمار رنج می‌برد. این رقابت ریشه در ضعف اقتصادی داشت که بریتانیا ایجاد کرده بود.

  • >>اختلافات تجاری و نبود همکاری منطقه‌ای

ساختار اقتصادی وابسته‌ای که بریتانیا ایجاد کرده بود، هند و پاکستان را به جای همکاری، به رقبای تجاری تبدیل کرد.

در دوران استعمار، تجارت شبه‌قاره به سمت بریتانیا هدایت می‌شد و تجارت داخلی بین مناطق (مثل پنجاب و بنگال) کم اهمیت بود. پس از استقلال، این الگو به رقابت بین هند و پاکستان برای تسلط بر بازارهای منطقه‌ای منجر شد.

مثلاً، پاکستان و هند به جای ایجاد یک بازار مشترک در جنوب آسیا، تعرفه‌های بالا و موانع تجاری علیه یکدیگر وضع کردند. این رقابت مانع از تشکیل یک بلوک اقتصادی قوی شد که می‌توانست به توسعه هر دو کشور کمک کند.

فقدان همکاری اقتصادی که ریشه در الگوهای استعماری داشت به بی‌اعتمادی و تنش‌های سیاسی دامن زد.

>>نتیجه‌گیری

نقش منفی بریتانیا در تنش‌های کنونی هند و پاکستان چندوجهی است. تقسیم شبه‌قاره و مرزبندی نادرست به‌ویژه در کشمیر، ریشه‌های تاریخی این تنش‌ها را شکل داد. حمایت استراتژیک از پاکستان در جنگ سرد رقابت تسلیحاتی را تشدید کرد، و ساختارهای اقتصادی استعماری به رقابت و ضعف اقتصادی منجر شد که همکاری را غیرممکن کرد.

⚫️ در برخی از بخش‌های این گزارش از محتوای هوش مصنوعی استفاده شده است.

انتهای پیام/

1 روز پیش

دسته‌بندی‌ها