به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در سالهای اخیر، هرگاه منطقه شاهد بحرانی سیاسی یا نظامی بوده، گروهی خاص از مفسران و فعالان رسانهای مذهبی با سرعتی مثالزدنی به میدان آمدهاند تا تحولات جاری را به پیشگوییهای آخرالزمانی تطبیق دهند. این جریان که با عنوان «تطبیقگرایان» شناخته میشود، همواره کوشیده است هر حرکت نظامی، هر قیام یا فتنهای را ذیل عناوینی چون «خروج سفیانی»، «قیام یمانی» یا «ظهور اولی بأس شدید» معنا کند. اما آنچه از پس این همه شور و ادعا باقی مانده، چیزی جز سرخوردگی و تضعیف باورهای حقیقی منتظران نیست.
در یکی از نمونههای پررنگ این جریان، با آغاز جنگ داخلی سوریه، بسیاری از تطبیقگرایان بیدرنگ پرچمهای خروج سفیانی را برافراشتند و کوشیدند نیروهای تکفیری و حتی برخی گروههای شورشی را در قالب نشانههای روایتی بازتعریف کنند. صفحات مجازی پر شد از تحلیلهایی که «فلان فرمانده تکفیری» را سفیانی معرفی میکردند و «بهمان حرکت نظامی» را همان لشکر کشی به کوفه یا شام.
این شیوه از تحلیل، اگرچه در ظاهر از روایات اهل بیت علیهمالسلام بهره میبرد، اما در عمل نتیجهای جز مشوش کردن ذهن مخاطب نداشته است. در طول دهه گذشته، بارها و بارها افرادی به عنوان سفیانی، یمانی یا حتی خراسانی معرفی شدهاند که مدتی بعد یا کشته شدهاند یا اساساً از صحنه خارج شدهاند. در این میان، نه تنها بر عطش شناخت صحیح علائم ظهور افزوده نشده، بلکه بسیاری از مردم نسبت به اصل ماجرا دچار تردید و بدبینی شدهاند.
تطبیقگرایی، در واقع نوعی بهرهبرداری نادرست از روایات برای خوانش سیاسی و مقطعی از واقعیتهاست. این رویکرد، با تکیه بر پیشفرضهای تاریخی، میکوشد روایات را به جای آنکه منبع بصیرت و آرامش قرار دهد، تبدیل به ابزاری برای پیشبینیهای ژورنالیستی کند؛ پیشبینیهایی که بیشتر به فالگیری شباهت دارد تا تفقه در دین.
جالب آنکه همین جریان، وقتی وعدههای خود محقق نمیشود، هیچگاه پاسخگو نیست. نه توضیحی میدهد، نه اصلاحی میکند. تنها مدتی سکوت کرده و در بزنگاه بعدی دوباره ظاهر میشود؛ اینبار با تحلیلی تازه و تطبیقی دیگر. انگار نه انگار که در تحلیل قبلی، افکار عمومی را دچار سردرگمی کرده است.
یکی دیگر از ابعاد نگرانکنندهی این پدیده، پیوند آن با احساسات جمعی است. تطبیقگرایان بهخوبی میدانند که جامعهی دینی، بهویژه در زمانهی بحران، تشنهی معناست. آنها با ارائهی تحلیلهایی به ظاهر دینی، احساسات مذهبی مردم را برمیانگیزند و آن را به سوی روایتهایی سوق میدهند که الزامی به تطابق با واقعیت ندارند، اما از حیث روانی اقناعکنندهاند.
نمونهی دیگر، پروژهی تطبیق «اولی بأس شدید» با محور مقاومت است. برخی افراد با استناد به یک یا دو آیه از سوره اسراء، کوشیدند ظهور حزبالله یا برخی گروههای مقاومت را به عنوان مصداق نهایی قهرمانان قرآنی معرفی کنند. اما حالا که تحولات منطقه به پیچیدگیهای تازهای رسیده و روندها گاهی برخلاف این تحلیلها حرکت میکنند، سکوت جای تبیین را گرفته است. بیشک تحقق نابودی اسرائیل وعدهای قرآنی است که توسط امت حزب الله انجام میشود، اما دلیل نمیشود با تأویلهای ناصواب و با تفسیر به رأیهای نابجا امری که بناست در آستانهی ظهور محقق شود، به اکنون تسری دهیم.
آنچه بیش از همه ضرورت دارد، بازگشت به عقلانیت دینی در مواجهه با نشانههای ظهور است. نه عقلگرایی خشک و انکاری، و نه تطبیقگرایی خیالپردازانه، بلکه تفقه در دین، همراه با تقوا در تفسیر وقایع، راهی است که میتواند هم باور دینی را تقویت کند و هم مردم را از افتادن در دام خیالپردازیهای بیاساس حفظ نماید.
باید گفت که منتظر حقیقی، کسی نیست که برای هر رویداد روز، دنبال مصداقی برای سفیانی یا یمانی بگردد، بلکه آن است که با شناخت صحیح نشانهها، صبر و بصیرت را همراه کرده و به جای جستجوی سفیانی، خود را برای یاری مهدی عجل الله تعالی فرجه آماده میکند و در عین حال مترصد نشانههای متقن آخرالزمانی است. آنها که در مسیر تطبیقگرایی افتادند، شاید از 10 مسئله، دو مسئله را حل کردند، اما در هشتای دیگر به تحریف و تأویل دچار شدند؛ لذا مسیر تطبیقگرایی سرانجامی جز افتادن در ورطهی تأویلگرایی ندارد؛ چراکه خداوند در هنگام تحقق وعدههای خود، چنان حجت را آشکار میکند که جایی برای انکار باقی نمیماند، و هرگز نمیخواهد انسانها را درگیر پیچیدگیهایی کند که گویی با مسئلهای ریاضی مواجهاند. ماجرای صیحههای آسمانی از جمله این ادعاست که بر اساس احادیثمان، همگان این صداها را در سراسر دنیا میشنوند و به غیر مادی و غیر عادی بودن آن پی میبرند.
انتهایپیام/