به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعد نیوز، شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه، یکی از معروفترین ضربالمثلهای فارسیست، که پشت ظاهر سادهاش، دنیایی از معنا نهفته است. در این ویدیو، شما را به دل داستانی میبریم که ریشهی این مثل را روشن میکند. حکایتی از خیالات بیپایه، آرزوهای دور و واقعیت تلخِ غفلت از اکنون. اما چرا « شتر »؟ چرا « پنبهدانه »؟
متن داستان مرد شیرفروش و دختر حاکم
نقل شده است که روزی فردی دو کوزه شیر را برای فروش از ده به شهر می برد. در بین راه برای برطرف کردن خستگی کوزه ها را زمین می گذارد و به درختی تکیه می دهد تا کمی استراحت کند. همین طور که داشت استراحت می کرد پیش خودش فکر و خیال می کرد که اگر شیرها را خوب بفروشد دفعه دیگه می تواند چهار کوزه با خود بیاورد و دفعه بعد نیز هشت تا و سپس آن ها را به روغن تبدیل کند. همچنین داشت به این فکر می کرد که یک مرکز فروش بزرگ باز کند.
کار بارش بالا گرفته تا آنجا که به مقام امین التجاری می رسد، به خواستگاری دختر حاکم می رود و با او ازدواج می کند و صاحب فرزند می شود روزی با او دچار اختلاف شده و چنان لگدی به او می نوازد که او را نقش زمین می سازد که در این هنگام همان لگد را به کوزه هارا می کوبد
شتر در خواب بیند پنبه دانه
گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه
ولی گاها به طور اتفاقی
خورد تیر شتر اندر نشانه!
نمونش کم نبوده تا به امروز
زنم اکنون مثالی زاهدانه
که جمعی کودن و ابله به جایی
کنون بر تخت شاهان حاکمانه
که چرخی را که گردد راست هر روز
همی برعکس گرداند زمانه
که می گردند ان زاهد نما ها
با مینا ها و گاهی با سمانه!
که مردم را که خود اصل نظامند
نهند انرا کناری دوستانه!
کنون تعبیر گشت ان خواب اشتر
که اکنون می خورد از پول خانه!
«شتر درخواب بیند پنبه دانه»