به گزارش سرویس سیاسی پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، در واپسین سالهای سلطنت پهلوی و سالهای تبعید خاندان سلطنتی، برخی چهرههای نزدیک به دربار که به دلایل مختلف از حلقه قدرت فاصله گرفتند، پرده از ابعاد ناشناختهای از فساد، تباهی و حتی خیانت ملی خاندان پهلوی برداشتند. یکی از چهرههای کلیدی در این زمینه، احمدعلی مسعود انصاری است؛ از وابستگان نزدیک به فرح دیبا و فردی که پس از انقلاب به حلقه مشاوران مالی رضا پهلوی پیوست، اما نهایتاً به دلیل تغییر نگرش سیاسی و مذهبی، به افشاگری درباره دربار پرداخت.
انصاری که سالها در بالاترین سطوح دربار فعالیت داشته، از فساد گسترده جنسی، روابط پنهانی سیاسی و خیانت مستقیم به منافع ملی ایران پرده برداشته است. او همچنین از تلاش هماهنگ شاه، بختیار، اویسی و صدام حسین برای سقوط جمهوری اسلامی در نخستین ماههای جنگ ایران و عراق سخن میگوید.
در این میان، افراد مختلف برای جلب رضایت شاه وارد رقابت میشدند. انصاری میگوید: «در رقابتی ناسالم، برخی رجال درباری برای نزدیکی به شاه، بهجای پیشنهاد فکری یا راهبردی، زنانی را به او معرفی میکردند تا توجه و محبتش را جلب کنند». این رقابت در نهایت به پدیدهای بیمارگونه از فساد ساختاری بدل شد که در آن، هوسرانی شخص اول کشور به ابزار وفاداری و نفوذ سیاسی تبدیل شده بود
شاه و معشوقهای بهنام «طلا»
یکی از مهمترین روابطی که انصاری افشا میکند، رابطه شاه با زنی بهنام گیلدا صوفی است که در دربار به اسم مستعار طلا شناخته میشد. انصاری می گوید که شاه بهقدری شیفته او شده بود که حتی به فکر تغییر جایگاه فرح میافتد. فرح که در ابتدا با روابط متعدد شاه مماشات کرده بود، در این مورد وارد عمل شده و با استفاده از نفوذ خود، رابطه را برهم میزند. این کشمکشها منجر به بیثب اتی روانی شاه و تشدید نزاعهای درونی دربار شد؛ نزاعهایی که در کنار فساد، پایههای سلطنت را متزلزل کرد.
سغر به پاناما و افتضاح اخلاقی
انصاری در روایتهایی که پیش از این منتشر شد هم سفر شاه و فرح به پاناما را هم مشحون از مسائل غیراخلاقی توصیف میکند. او میگوید: «در پاناما، رئیسجمهور وقت، با فرح دیبا روابطی نزدیک برقرار کرد و حتی او را برای گردش بدون شاه دعوت کرد. این دعوت، نهتنها خشم شاه را برانگیخت، بلکه نشان داد که چهره خانواده سلطنتی تا چه اندازه در سطح بینالمللی بیاعتبار شده است.»
در آن دوران، فرح بهدلیل قطع امید از بازگشت به ایران، درگیر ماجراجوییهای شخصی و رابطهسازی در غرب شده بود. این اقدامات نهتنها مشروعیت سلطنتطلبان را در نزد افکار عمومی ایرانیان مهاجر تضعیف کرد، بلکه چهره دربار را در میان مقامات غربی نیز بهعنوان نهادی ورشکسته اخلاقی تثبیت نمود.
از خیانت سیاسی تا طراحی جنگ
اما بخش تکاندهنده روایت اخیر انصاری، مربوط به نقش مستقیم سلطنتطلبان در تحریک عراق برای حمله به ایران است. در سالهای 58 و 59، پس از شکست کودتای نوژه، بخشی از سلطنتطلبان – از جمله شاپور بختیار، تیمسار غلامعلی اویسی و برخی عناصر اطلاعاتی رژیم سابق – به این جمعبندی رسیدند که تنها راه بازگشت به قدرت، استفاده از حمله خارجی است.
نقش بختیار و اویسی در مذاکره با صدام
براساس افشاگری انصاری، شاپور بختیار با هماهنگی اویسی و در تماس با مقامات بعثی عراق – از جمله شخص صدام – به آنان اطمینان داده بود که ارتش ایران پس از انقلاب در وضعیت فروپاشی است و در صورت حمله، ارتش عراق ظرف چند روز میتواند تهران را تصرف کند.
سناریوی سلطنتطلبان به گفته انصاری به این شکل بود که ارتش عراق جنوب ایران را اشغال کند (خرمشهر، آبادان، اهواز) و آن منطقه بهعنوان «ایران آزاد» به تیمسار اویسی تحویل داده شود. در این منطقه دولتی موقت شکل گیرد و نظامیان باقیمانده از ارتش پهلوی و شاهدوستان در داخل، به آنها بپیوندند.
اما آنچه رخ داد، خلاف محاسبات آنان بود. رزمندگان ایرانی و مردم مقاومتی حماسی در خرمشهر و آبادان نشان دادند. تیمسار اویسی نیز از اجرای تعهد خود سر باز زد و به ایران بازنگشت.