به گزارش سرویس حوادث پایگاه خبری ساعدنیوز، در پاییز سال 1403، ماجرای عجیب ربوده شدن دختری 16 ساله به نام مهسا، پایتخت را در شوک فرو برد. خانوادهای نگران و هراسان به اداره پلیس تهران مراجعه کردند و از گروگانگیری دخترشان خبر دادند. پدر مهسا با چهرهای مضطرب به مأموران گفت: «مهسا برای رفتن به مدرسه از خانه خارج شد، اما دیگر بازنگشت. چند ساعت بعد، پیامکی از شمارهی او دریافت کردم که در آن نوشته شده بود دخترم را گروگان گرفتهاند و اگر 2 میلیارد تومان پرداخت نکنم، جانش در خطر خواهد بود.»
این پیامک، آغازگر پروندهای پیچیده بود که در ابتدا همه را به این باور رساند که با یک آدمربایی واقعی مواجه هستند. فردی ناشناس با پدر مهسا تماس گرفت و ادعا کرد که دخترش را در خیابانی ربوده و در خانهای متروکه زندانی کرده است. پلیس بلافاصله وارد عمل شد و از پدر خواست تا با بهانهی پرداخت پول، قرار ملاقاتی با گروگانگیران ترتیب دهد. اما وقتی مأموران به محل قرار رسیدند، هیچ اثری از آدمربایان نبود. این موضوع، اولین سرنخ برای مشکوک شدن به واقعی بودن ماجرا بود.
تحقیقات پلیسی و کشف حقیقت
مأموران پلیس آگاهی تهران با پیگیریهای دقیق، سرنخی از حضور مهسا در خانهای در جنوب تهران به دست آوردند. بررسیها نشان داد که او به همراه جوانی به نام سروش در این مکان مخفی شده است. مأموران با این فرضیه که سروش ممکن است مغز متفکر آدمربایی باشد، راهی محل شدند. اما آنچه در این خانه کشف شد، همه را حیرتزده کرد: هیچ آدمربایی در کار نبود! مهسا و سروش، با طراحی یک نقشهی حسابشده، داستان گروگانگیری را جعل کرده بودند تا از خانوادهی مهسا اخاذی کنند.
مهسا در بازجوییها پرده از راز این نقشهی عجیب برداشت: «از کودکی رویای بازیگر شدن داشتم، اما خانوادهام همیشه مخالف بودند. دوستانم به کلاسهای بازیگری میرفتند، ولی پدر و مادرم هیچوقت هزینهای برای دنبال کردن علاقهام خرج نکردند. چند ماه پیش در اینستاگرام با سروش آشنا شدم. او دانشجوی کارگردانی بود و قول داد که کمکم کند تا روزی ستارهی سینما شوم. ما عاشق هم شدیم و تصمیم گرفتیم به ترکیه برویم، آنجا درس بخوانیم و به رویاهایمان برسیم.»
او ادامه داد: «میدانستم خانوادهام با این رابطه و مهاجرت مخالفت خواهند کرد. برای همین با سروش نقشه کشیدیم که با جعل یک آدمربایی، 2 میلیارد تومان از پدرم اخاذی کنیم و با این پول به ترکیه فرار کنیم. اما همهچیز خراب شد و پلیس دستمان را رو کرد.»
پروندهای که همچنان باز است
این ماجرای عجیب، نمونهای از رویاهای جوانی بود که به جای تلاش و پشتکار، به مسیر خطرناک و غیرقانونی کشیده شد. مهسا و سروش که تصور میکردند با این نقشه میتوانند به سرعت به آرزوهایشان برسند، حالا درگیر پروندهای قضایی هستند که آیندهی آنها را تحت تأثیر قرار داده است. تحقیقات پلیس زیر نظر بازپرس جنایی تهران ادامه دارد تا زوایای پنهان این پرونده روشن شود.
این اتفاق، هشداری است به جوانانی که ممکن است فریب وعدههای پوچ و راههای میانبر برای رسیدن به شهرت را بخورند. آیا رویای سوپراستار شدن ارزش چنین مخاطراتی را دارد؟ این سوالی است که مهسا و سروش حالا باید در برابر قانون و وجدان خود به آن پاسخ دهند.
class="r-img-ratio">>