به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، یکی از بزرگترین حماسههای منظوم جهان، کتاب شاهنامه فردوسی، اثر ابوالقاسم فردوسی است. این اثر شامل حدود 50,000 تا 61,000 بیت است و به اساطیر، حماسهها و تاریخ ایران از آغاز، تا حملهی اعراب میپردازد. شاهنامه در سه بخش اسطورهای، پهلوانی و تاریخی نگاشته شده و تأثیر عمیقی بر فرهنگ و ادبیات کهن فارسی داشته است. این کتاب به بسیاری از زبانهای زندهی جهان نیز ترجمه شده است.
دربارهی کتاب شاهنامه فردوسی
یکی از بزرگترین و مهمترین آثار ادبیات کهن فارسی و یکی از شاهکارهای حماسی جهان، کتاب شاهنامه فردوسی (Shahnameh) است که توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی (Ferdowsi)، شاعر بزرگ ایرانی، در حدود هزار سال پیش سروده شده است. شاهنامه به معنای «کتاب شاهان» است و داستانهای آن به تاریخ و اساطیر ایران باستان میپردازد. این اثر عظیم که بیش از 50,000 بیت شعر را در بر میگیرد، به زبان فارسی دری نوشته شده است.
نکوداشتهای کتاب شاهنامه فردوسی
محمدعلی فروغی، شاهنامه فردوسی را از گرانقدرترین و بزرگترین آثار موجود در تاریخ ادبیات فارسی میدانست و معتقد بود که این اثر نهتنها هویت ملی ایرانیان را زنده نگاه داشته، بلکه زبان فارسی را نیز از فراموشی نجات داده است. او فردوسی را به خاطر زنده نگاه داشتن تاریخ ملی و ادبیات کهن فارسی، بسیار مورد تقدیر قرار میداد.
محمدتقی بهار بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، قدرت وعزتنفس را به ایرانیان بازگرداند. او معتقد بود که این اثر، ریشهی ایرانیان را قوی و آنان را در راه مردی، مردانگی و غیرت استوار ساخته است.
مجتبی مینوی معتقد بود که زبان فارسی وسیلهای برای استحکام اتحاد و ارتباط ایرانیان است و شاهنامه فردوسی این زبان را چنان غنی و محکم کرده که از فراموشی و نابودی در امان مانده است. او بر این باور بود که شاهنامه، نقش مهمی در حفظ و تقویت هویت ملی ایرانیان ایفا کرده است.
حبیب یغمایی بر این باور بود که اگر تمام ثروت ایران از عصر غزنوی تاکنون در یک کفهی ترازو قرار گیرد و شاهنامه فردوسی در کفهی دیگر، شاهنامه ارزش بالاتری خواهد داشت. او معتقد بود که این اثر ارزش و اهمیت بینظیری دارد که با هیچ ثروتی قابل مقایسه نیست و جایگاه ویژهای در تاریخ و فرهنگ ایران دارد.
بدیع الزمان فروزانفر، فردوسی را بهخاطر اخلاق شایسته و پاکی سخن، برتر از دیگر شعرا میدانست. او معتقد بود که فردوسی وطنپرست بوده و به ایران، عشق بسیاری داشته است. این عشق و شور در آثار او آشکار است و نشاندهندهی تعهد و وفاداری این شاعر به میهن و فرهنگ ایرانی است. فروزانفر بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، ارزشهای والای انسانی و ملی را به نسلهای آینده منتقل کرده است.
شاهنامه فردوسی: منوچهر- بخش 17
class="r-img-ratio">>
class="r-img-ratio">>
class="r-img-ratio">>
class="r-img-ratio">>
فایل صوتی شاهنامه فردوسی؛ منوچهر- بخش 17
خلاصه شاهنامهٔ فردوسی؛ منوچهر- بخش 17
داستان دربارهٔ سام، پهلوان زابلی و تماسی است که با مهراب، همسرش، برقرار میکند. چند فرستاده از کابل به درگاه سام میآیند و هدایا و پیامی را از مهراب به او میرسانند. سیندخت، دختر مهراب، در حضور سام به او احترام میگذارد و از خدمات او سپاسگزاری میکند. در ادامه، سیندخت به سام میگوید که او نیاز به اطمینان دارد و به درخواست سام پاسخ میدهد که او هیچ دشمنی ندارد.
سام با او پیمانی میبندد و پس از بیان قصهٔ خود، سیندخت را به سام معرفی میکند و دربارهٔ نسل خود و ارتباطاتشان با زال، فرزند سام، صحبت میکند. سام پذیرای این ارتباط و دوستی نوین است و همکاری خود با کابل را اعلام میکند. در نهایت، سام و سیندخت با خوشحالی و پیمانهای جدید به یکدیگر تبریک میگویند و به آیندهٔ مشترکشان امیدوار میشوند.
برگردان به زبان ساده
# چو شد ساخته کار خود بر نشست
چو گردی به مردی میان را ببست
هوش مصنوعی: وقتی کار خود را به خوبی انجام داد، آرام نشست و مانند گردی در میان مردان به قامت خود ایستاد.
# یکی ترگ رومی به سر بر نهاد
یکی باره زیراندرش همچو باد
هوش مصنوعی: فردی بر سر خود کلاه رومی گذاشت و در زیرش چیزی قرار داد که سبک و نرم مانند باد بود.
# بیامد گرازان به درگاه سام
نه آواز داد و نه برگفت نام
هوش مصنوعی: یک گروه از گرازان نزد سام آمدند، اما نه صدایی از خود درآوردند و نه نامی از خود بر زبان آوردند.
# به کار آگهان گفت تا ناگهان
بگویند با سرفراز جهان
هوش مصنوعی: به کسانی که دانا هستند بگویید تا به طور ناگهانی از عظمت و شکوه جهان صحبت کنند.
# که آمد فرستادهای کابلی
به نزد سپهبد یل زابلی
هوش مصنوعی: یک فرستاده از کابل به نزد سردار یل زابلی آمده است.
# ز مهراب گرد آوریده پیام
به نزد سپهبد جهانگیر سام
هوش مصنوعی: از مهراب، پیامهایی گردآوری شده و به سمت سپهبد جهانگیر سام فرستاده شده است.
# بیامد بر سام یل پردهدار
بگفت و بفرمود تا داد بار
هوش مصنوعی: مردی به نام یل که مسئول نگهداری و حفاظت است، به نزد سام آمد و چیزی را به او گفت و دستور داد تا بار را تحویل دهند.
# فرود آمد از اسپ سیندخت و رفت
به پیش سپهبد خرامید تفت
هوش مصنوعی: سیندخت از اسب پایین آمد و به سوی سپهبد رفت، در حالی که با ناز و وقار حرکت میکرد.
# زمین را ببوسید و کرد آفرین
ابر شاه و بر پهلوان زمین
هوش مصنوعی: زمین را بوسید و به آن درود فرستاد، همانطور که ابر پادشاه، بر قهرمان زمین احترام میگذارد.
# نثار و پرستنده و اسپ و پیل
رده بر کشیده ز در تا دو میل
هوش مصنوعی: نثار و پرستنده، همچنین اسب و فیل در صف روی هم انباشته شدهاند، از در تا دو میله جلو آمدهاند.
# یکایک همه پیش سام آورید
سر پهلوان خیره شد کان بدید
هوش مصنوعی: همه را به سام بیاورید، زیرا سر پهلوان را دید که از تعجب مبهوت شده است.
# پر اندیشه بنشست برسان مست
بکش کرده دست و سرافگنده پست
هوش مصنوعی: مردی پر از اندیشه و فکر بر زمین نشسته است، در حالی که مست به نظر میرسد و دستش را به حالت تسلیم یا ناتوانی پایین آورده است.
# که جایی کجا مایه چندین بود
فرستادن زن چه آیین بود
هوش مصنوعی: جایی که برای ارسال چیزهای با ارزش چندین نفر حضور دارند، چه رسوایی وجود دارد که زن را به آنجا بفرستند؟
# گراین خواسته زو پذیرم همه
ز من گردد آزرده شاه رمه
هوش مصنوعی: اگر من این خواسته را بپذیرم، همه از من ناراحت خواهند شد، حتی شاه رمه.
# و گر بازگردانم از پیش زال
برآرد به کردار سیمرغ بال
هوش مصنوعی: اگر زال را از جلوی خود برگردانم، او به مانند سیمرغ بالهایش را خواهد آورد.
# برآورد سر گفت کاین خواسته
غلامان و پیلان آراسته
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی با اعتماد به نفس و بلندمرتبه به بیان خواستهها و آرزوهای خود پرداخته است، و این خواستهها به شکل زیبا و منظم ارائه شدهاند. دلالت بر آن دارد که این آرزوها کاملاً جدی و با دقت طراحی شدهاند، مشابه به خواستههای افرادی که در مقام و موقعیت بالایی قرار دارند.
# برید این به گنجور دستان دهید
به نام مه کابلستان دهید
هوش مصنوعی: این بیت به درخواست کمک برای جمعآوری یا تهیه یک گنجینه میپردازد و به نام مه کابلستان اشاره میکند که نشاندهندهی زیبایی یا اهمیت این منطقه است. به عبارتی از شنونده خواسته میشود که دستهای خود را برای این کار پیش بردارند و به این پروژه کمک کنند.
# پری روی سیندخت بر پیش سام
زبان کرد گویا و دل شادکام
هوش مصنوعی: دختری زیبا و دلربا با زبانی شیرین و خوش، با سام صحبت کرد و او را شاد کرد.
# چو آن هدیهها را پذیرفته دید
رسیده بهی و بدی رفته دید
هوش مصنوعی: او وقتی هدایایی را که آورده بودند، قبول کرد، متوجه شد که خوبیها به او رسیده و بدیها از او دور شده است.
# سه بت روی با او به یک جا بدند
سمن پیکر و سرو بالا بدند
سه دختر که مانند بت زیبا بودند با او در آنجا بودند هرسه سمنتن و خوشقامت. (سمن: گلی سفید و خوشبوست؛ در اینجا گویا منظور گل یاسمن یا گل درختچه یاس میباشد)
# گرفته یکی جام هر یک به دست
بفرمود کامد به جای نشست
هوش مصنوعی: یک نفر جامی را در دست دارد و فرمان میدهد که به جای خود بنشیند.
# به پیش سپهبد فرو ریختند
همه یک به دیگر برآمیختند
هوش مصنوعی: همهٔ افراد به سوی فرمانده رفته و در کنار هم جمع شدند و به هم پیوستند.
# چو با پهلوان کار بر ساختند
ز بیگانه خانه بپرداختند
هوش مصنوعی: وقتی که قهرمانان به توافق و همکاری رسیدند، خانههای بیگانه را رها کردند.
# چنین گفت سیندخت با پهلوان
که با رای تو پیر گردد جوان
هوش مصنوعی: سیندخت به پهلوان گفت که اگر نظر تو را بپذیرد، جوانیاش به طول خواهد انجامید.
# بزرگان ز تو دانش آموختند
به تو تیرگیها برافروختند
هوش مصنوعی: بزرگان از تو علم و دانش یاد گرفتند و به کمک تو مشکلات و تاریکیها را روشن کردند.
# به مهر تو شد بسته دست بدی
به گرزت گشاده ره ایزدی
هوش مصنوعی: به خاطر محبت تو، دستم بسته شده و راهی که به خیر و نیکی میبرد، برایم باز شده است.
# گنهکار گر بود مهراب بود
ز خون دلش دیده سیراب بود
هوش مصنوعی: اگر کسی گناهکار باشد، همچنان که از دلش رنج و اندوه جاری است، اما با این حال چشمانش پر از اشک و محبت است.
# سر بیگناهان کابل چه کرد
کجا اندر آورد باید بگرد
هوش مصنوعی: در کابل چه بر سر بیگناهان آمده است و حالا باید چکار کنند و کجا بروند؟
# همه شهر زنده برای تواند
پرستنده و خاک پای تواند
هوش مصنوعی: تمامی شهر به خاطر تو در تلاش است و همه به ستایش و عبادت تو مشغولاند. حتی خاک زیر پای تو نیز ارزشمند است و مورد احترام قرار میگیرد.
# ازان ترس کو هوش و زور آفرید
درخشنده ناهید و هور آفرید
هوش مصنوعی: از آن ترس که خشم و قدرت را خلق کرد، ناهید درخشان و هور را به وجود آورد.
# نیاید چنین کارش از تو پسند
میان را به خون ریختن در مبند
هوش مصنوعی: کار پسندیدهای نیست که برای رسیدن به خواستهات دیگران را از پای درآوری و خون بریزی.
# بدو سام یل گفت با من بگوی
ازان کت بپرسم بهانه مجوی
هوش مصنوعی: سام یل به او گفت: با من سخن بگو، تا من از آن موضوع بپرسم و بهانهای نیاور.
# تو مهراب را کهتری گر همال
مر آن دخت او را کجا دید زال
هوش مصنوعی: اگر تو مهراب را که بیهمتا و بینظیر است، میدانی، پس دختر او را کجا دیدهای، زال؟
# به روی و به موی و به خوی و خرد
به من گوی تا باکی اندر خورد
هوش مصنوعی: به چهره و مو و شخصیت و دانشت ببال، تا ترسی از من نداشته باشی.
# ز بالا و دیدار و فرهنگ اوی
بران سان که دیدی یکایک بگوی
هوش مصنوعی: از اوج و مشاهده و فرهنگ او، همانطور که هر یک را دیدی، بیان کن.
# بدو گفت سیندخت کای پهلوان
سر پهلوانان و پشت گوان
هوش مصنوعی: سیندخت به پهلوان گفت: ای پهلوان قهرمان و نیرومند، تو بهترین و برجستهترین مردان هستی.
# یکی سخت پیمانت خواهم نخست
که لرزان شود زو بر و بوم و رست
هوش مصنوعی: من ابتدا به تو یک پیمان محکم میدهم که بر اثر آن، زمین و آسمان به لرزه درآید.
# که از تو نیاید به جانم گزند
نه آنکس که بر من بود ارجمند
هوش مصنوعی: کسی که تو به من آسیب نرسانی، اهمیت ندارد چه کسی دیگر در زندگیام باشد.
# مرا کاخ و ایوان آباد هست
همان گنج و خویشان و بنیاد هست
هوش مصنوعی: من دارای کاخ و تالارهای زیبا هستم، زیرا همین ثروت و خانوادهام پایه و اساس زندگیام است.
# چو ایمن شوم هر چه گویی بگوی
بگویم بجویم بدین آب روی
هوش مصنوعی: وقتی که در حالت امنیت و آرامش قرار بگیرم، هر چیزی را که بگویی میشنوم و میگویم. به همین دلیل به دنبال این حس خوب هستم.
# نهفته همه گنج کابلستان
بکوشم رسانم به زابلستان
هوش مصنوعی: در دل کابل، ثروت و ماجراهای زیادی وجود دارد و من تلاش میکنم که این گنجینهها را به زابل برسانم.
# جزین نیز هر چیز کاندر خورد
ببیند ز من مهتر پر خرد
هوش مصنوعی: هر چیز دیگری که به من نگاه کند، جز این نیست که از من بزرگتر و باهوشتر است.
# گرفت آن زمان سام دستش به دست
ورا نیک بنواخت و پیمان ببست
هوش مصنوعی: در آن زمان، سام دست خود را به دستان او داد و با محبت او را نوازش کرد و پیمانی میانشان بسته شد.
# چو بشنید سیندخت سوگند او
همان راست گفتار و پیوند او
هوش مصنوعی: سیندخت وقتی سوگند او را شنید، فهمید که او واقعاً راستگو و پایبند به عهد و پیمانش است.
# زمین را ببوسید و بر پای خاست
بگفت آنچه اندر نهان بود راست
هوش مصنوعی: زمین را بوسید و سپس برخواست و گفت آنچه را که در دل داشت و پنهان بود، به راستی بیان کرد.
# که من خویش ضحاکم ای پهلوان
زن گرد مهراب روشن روان
هوش مصنوعی: من مانند ضحاکم هستم، ای پهلوان، که در زیر نور مهتاب زندگیام میگذرد و روانم روشن است.
# همان مام رودابهٔ ماه روی
که دستان همی جان فشاند بروی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیت یک زن اشاره دارد. او به مانند رودابه، زنی با چهرهای خیرهکننده و دلربا است که هر بار که به او نگاه میشود، جان و دل را به خود میکشد. زیبایی او به قدری است که هنگام تماشا دلبستگی و احساسی عمیق در انسان ایجاد میکند.
# همه دودمان پیش یزدان پاک
شب تیره تا برکشد روز چاک
هوش مصنوعی: تمام نسلها و خانوادهها در مقابل خداوند پاک و بینظیر، در شب تاریک زندگی خود انتظار دارند که روزی روشن و خوب بیاید و این شب تیره برطرف شود.
# همی بر تو بر خواندیم آفرین
همان بر جهاندار شاه زمین
هوش مصنوعی: ما در حق تو پیوسته ستایش میکردیم، همانطور که بر پادشاه جهان میستاییم.
# کنون آمدم تا هوای تو چیست
ز کابل ترا دشمن و دوست کیست
هوش مصنوعی: اکنون به اینجا آمدهام تا ببینم حال و هوای تو چگونه است. از کابل میدانم که دشمن و دوست چه کسانی هستند.
# اگر ما گنهکار و بدگوهریم
بدین پادشاهی نه اندر خوریم
هوش مصنوعی: اگر ما گناهکار و ناپاک هستیم، پس شایستهی این مقام و سلطنت نیستیم.
# من اینک به پیش توام مستمند
بکش گر کشی ور ببندی ببند
هوش مصنوعی: من اکنون در برابر تو هستم و نیازمند هستم، اگر میخواهی مرا بکش، بکش، و اگر هم میخواهی مرا محبوس کن، محبوس کن.
# دل بیگناهان کابل مسوز
کجا تیره روز اندر آید به روز
هوش مصنوعی: دل بیگناهان را بسوزان نکن، زیرا در این روزهای تاریک، هیچ چیز جز بدبختی و مشقت برای آنها نمیآید.
# سخنها چو بشنید ازو پهلوان
زنی دید با رای و روشن روان
هوش مصنوعی: زمانی که پهلوان به سخنان او گوش داد، زنی را دید که با عقل و فکر روشن خود، توجهش را جلب کرد.
# به رخ چون بهار و به بالا چو سرو
میانش چو غرو و به رفتن تذرو
هوش مصنوعی: او همچون بهار زیبا و شکوهمند است و مانند سرو در ارتفاعات قرار دارد؛ آنچنان که در میان آنها، غزال در حرکت است و بهمحض رفتن، به یاد میماند.
# چنین داد پاسخ که پیمان من
درست است اگر بگسلد جان من
هوش مصنوعی: او با این پاسخ نشان داد که من به وعدهام وفادارم و اگر این وفاداری شکسته شود، جانم هم از دست خواهد رفت.
# تو با کابل و هر که پیوند تست
بمانید شادان دل و تندرست
هوش مصنوعی: شما با کابل و هر کسی که به او وابستهاید، خوشحال و سالم بمانید.
# بدین نیز همداستانم که زال
ز گیتی چو رودابه جوید همال
هوش مصنوعی: من نیز با این نظر موافقم که زال باید مانند رودابه، در جستجوی همسری از دنیا باشد.
# شما گرچه از گوهر دیگرید
همان تاج و اورنگ را در خورید
هوش مصنوعی: شما هرچند که از جنس دیگری هستید، اما همان مقام و مرتبه را دارید.
# چنین است گیتی وزین ننگ نیست
ابا کردگار جهان جنگ نیست
هوش مصنوعی: دنیا اینگونه است و ننگی بر کسی نیست، زیرا جنگی بر علیه خدایی که جهان را خلق کرده وجود ندارد.
# چنان آفریند که آیدش رای
نمانیم و ماندیم با های های
هوش مصنوعی: او به نحوی خلق کرده که در برابر اندیشهاش نایستیم و ما همچنان به اشک و ناله ادامه دادیم.
# یکی بر فراز و یکی در نشیب
یکی با فزونی یکی با نهیب
هوش مصنوعی: در اینجا به تضاد و تفاوتهای زندگی اشاره شده است. برخی افراد در اوج موفقیت و خوشبختی قرار دارند، در حالی که دیگران با مشکلات و چالشها روبهرو هستند. بعضیها در حال پیشرفت و افزایش منابع خود هستند، در حالی که عدهای ممکن است با سختیها و ناکامیها مواجه شوند.
# یکی از فزایش دل آراسته
ز کمی دل دیگری کاسته
هوش مصنوعی: افرادی که به زیبایی دل میافزایند، گاهی از محبت و توجه خود نسبت به دیگران کم میکنند.
# یکی نامه با لابهٔ دردمند
نبشتم به نزدیک شاه بلند
هوش مصنوعی: من یک نامه با دل پر درد و ناله نوشتم و به نزد شاه بزرگ فرستادم.
# به نزد منوچهر شد زال زر
چنان شد که گفتی برآورده پر
هوش مصنوعی: زال به نزد منوچهر آمد و به قدری زیبا و باوقار شده بود که انگار فرشتهای از آسمان بر زمین آمده است.
# به زین اندر آمد که زین را ندید
همان نعل اسپش زمین را ندید
هوش مصنوعی: به زین اجازه داد که به زین بنشیند، اما چون زین را نمیدید، نعل اسبش را هم بر روی زمین نمیدید.
# بدین زال را شاه پاسخ دهد
چو خندان شود رای فرخ نهد
هوش مصنوعی: شاه به این زال پاسخ خواهد داد، چون که وقتی او خندان شود، اقبال و شانس نیکو میآید.
# که پروردهٔ مرغ بیدل شدست
از آب مژه پای در گل شدست
هوش مصنوعی: پرندهای که از دل بیانگیزهای بزرگ شده، حالا از اشکهایش در گل و لای گرفتار شده است.
# عروس ار به مهر اندرون همچو اوست
سزد گر برآیند هر دو ز پوست
هوش مصنوعی: اگر عروس به زیبایی و محبت او باشد، شایسته است که هر دو از قید و بندها آزاد شوند.
# یکی روی آن بچهٔ اژدها
مرا نیز بنمای و بستان بها
هوش مصنوعی: لطفاً آن بچهی اژدها را به من نشان بده و برایش پاداشی بگیر.
# بدو گفت سیندخت اگر پهلوان
کند بنده را شاد و روشن روان
هوش مصنوعی: سیندخت به او گفت: اگر قهرمان این کار را انجام دهد، مرا خوشحال و شاداب خواهد کرد.
# چماند به کاخ من اندر سمند
سرم بر شود به آسمان بلند
هوش مصنوعی: اسب زیبا و نیرومندی به کاخ من میآید و من را به آسمان بلند میبرد.
# به کابل چنو شهریار آوریم
همه پیش او جان نثار آوریم
هوش مصنوعی: به کابل، شهریار را میآوریم و همه برای او جان خود را فدای او میکنیم.
# لب سام سیندخت پرخنده دید
همه بیخ کین از دلش کنده دید
هوش مصنوعی: لبهای زیبا و خندان سیندخت را دید و متوجه شد که همهی کینهها و ناراحتیها از دلش ریشهکن شدهاند.
# نوندی دلاور به کردار باد
برافگند و مهراب را مژده داد
هوش مصنوعی: دلاوری مانند باد به جلو میتازد و به مهراب خبر خوشی میدهد.
# کز اندیشهٔ بد مکن یاد هیچ
دلت شاد کن کار مهمان بسیچ
هوش مصنوعی: از تفکر بد دوری کن و هیچ گاه به یاد نیاور. دل خود را شاد کن و به کارهای مهماننوازی بپرداز.
# من اینک پس نامه اندر دمان
بیایم نجویم به ره بر زمان
هوش مصنوعی: من هماکنون نامهای را مینویسم و در این زمان به راهی میروم که منتظر آینده هستم.
# دوم روز چون چشمهٔ آفتاب
بجنبید و بیدار شد سر ز خواب
هوش مصنوعی: دوم روز که آفتاب خنک و دلپذیر خود را به آسمان میتاباند، از خواب بیدار شد و شروع به حرکت کرد.
# گرانمایه سیندخت بنهاد روی
به درگاه سالار دیهیم جوی
هوش مصنوعی: سیندخت با ارزش و گرانبها، رویش را به سوی درگاه پادشاهی که تاج و تخت دارد، قرار داد.
# روارو برآمد ز درگاه سام
مه بانوان خواندندش به نام
هوش مصنوعی: یک زن زیبا به آرامی از درگاه سام خارج شد و بانوان او را به نام صدایش کردند.
# بیامد بر سام و بردش نماز
سخن گفت بااو زمانی دراز
هوش مصنوعی: شخصی به نام سام آمد و به او سلام کرد و مدتی طولانی با او صحبت کرد.
# به دستوری بازگشتن به جای
شدن شادمان سوی کابل خدای
هوش مصنوعی: با فرمانی به سمت وطن باز میگردند و با خوشحالی به کابل میروند.
# دگر ساختن کار مهمان نو
نمودن به داماد پیمان نو
هوش مصنوعی: مهمان که به خانه میآید، باید با آداب و رسوم جدیدی رفتار کند و داماد نیز باید به عهد و پیمان تازهای که بسته است، پایبند باشد.
# ورا سام یل گفت برگرد و رو
بگو آنچه دیدی به مهراب گو
هوش مصنوعی: او را صدا زد و گفت: برگرد و هر چه را دیدهای به مهراب بگو.
# سزاوار او خلعت آراستند
ز گنج آنچه پرمایهتر خواستند
هوش مصنوعی: او را به خاطر شایستگیاش به زیور و لباسهای زیبا آراستهاند و از گنجینهاش بهترین چیزهایی که خواسته بودند، انتخاب کردهاند.
# بکابل دگر سام را هر چه بود
ز کاخ و زباغ و زکشت و درود
هوش مصنوعی: سام هر چه از کاخ، باغ، زمینهای کشاورزی و نعمتها داشت، به کابل دیگر منتقل کرد.
# دگر چارپایان دوشیدنی
ز گستردنی هم ز پوشیدنی
هوش مصنوعی: دیگر برای چهارپایان، دوشیدن، گستراندن و پوشاندن لازم است.
# به سیندخت بخشید و دستش بدست
گرفت و یکی نیز پیمان ببست
هوش مصنوعی: او سیندخت را به او داد و دستش را در دست گرفت و همچنین پیمانی نیز بستند.
# پذیرفت مر دخت او را بزال
که باشند هر دو بشادی همال
هوش مصنوعی: او دخترش را به همسری او پذیرفت تا هر دو با هم در سعادت و خوشبختی باشند.
# سرافراز گردی و مردی دویست
بدو داد و گفتش که ایدر مایست
هوش مصنوعی: تو به مقام بلند و والایی خواهی رسید و در مردانگی دو صد مرد را به تو نشان داد و گفت که در اینجا جایی برای تو نیست.
# به کابل بباش و به شادی بمان
ازین پس مترس از بد بدگمان
هوش مصنوعی: در کابل زندگی کن و خوشحال باش و از این به بعد از افکار منفی نترس.
# شگفته شد آن روی پژمرده ماه
به نیک اختری برگرفتند راه
هوش مصنوعی: روشنایی و زیبایی چهره معشوق، که به نوعی از شادابی و سرزندگی دست پیدا کرده، به گونهای است که مانند ماهی که پژمرده و زرد شده است، دوباره با نیکی و خوشبینی به زندگی برمی گردد و راه خود را پیدا میکند.
داستان کامل پادشاهی منوچهر
پیش از این داستان به نقل داستان پادشاهی فریدون، کشته شدن ایرج به دست سلم و تور و انتقام منوچهر به همراه سام نریمان و قارن کاوگان از قاتلان پدربزرگش پرداختیم. در ادامه به داستان به دوران فرمانروایی منوچهر و حمایت سام از او خواهیم پرداخت.
تاجگذاری منوچهر، پادشاهی جدید در ایران
منوچهر، نوادهٔ ایرج و نتیجهٔ فریدون، پس از کشمکشهای فراوان با دشمنان پدریاش، به تاجوتخت ایران دست یافت. او از کودکی تحت حمایت سام نریمان و بزرگان خاندان ایران بزرگ شد و بهعنوان جانشین قانونی تاجوتخت معرفی گردید.
پس از نبردهای سخت با تورانیان، مخصوصاً با سلم و تور که قاتلان ایرج بودند، منوچهر موفق شد با رشادت و تدبیر، آنها را شکست داده و انتقام خون پدربزرگش را بگیرد. مردم ایران که از پیروزیهای او شادمان بودند، به نشانهٔ وفاداری و حمایت از او، تاجگذاریاش را جشن گرفتند.
مراسم تاجگذاری منوچهر با شکوه و جلال برگزار شد. بزرگان، سپاهیان و مردم از سراسر ایران برای شرکت در این مراسم به پایتخت آمدند. فریدون، که دیگر خود را آمادهٔ بازنشستگی میدید، تاج شاهی را بر سر منوچهر گذاشت و با این کار، انتقال قدرت را به او اعلام کرد. این لحظه برای مردم ایران نشاندهندهٔ آغاز دورهای تازه از امنیت، عدل و شکوفایی بود.
منوچهر با سوگند به ارزشهای پهلوانی و عدالت، عهد کرد که به دفاع از ایران و مردمانش بپردازد و همچنان راه نیاکان خود را ادامه دهد. با پادشاهی او، دورهای نوین از حکومت در ایران آغاز شد و ایرانیان به رهبری او امیدوارانه به آینده نگریستند.
سخنان سام نریمان در مراسم تاجگذاری منوچهر
در ادامه مراسم تاجگذاری منوچهر، سام نریمان، پهلوان نامآور ایران و یکی از نزدیکترین حامیان او، در جمع بزرگان و مردم ایران سخنرانی کرد. او که بهعنوان یکی از ستونهای قدرت ایران و محافظ منوچهر در دوران کودکیاش شناخته میشد، با صدایی محکم و دلگرمکننده گفت:
"ای بزرگان و پهلوانان ایران! امروز روزی بزرگ و باشکوه است. منوچهر، این جوان رشید و باایمان، که نسل به نسل از نژاد شاهان و پهلوانان پاک ایرانزمین است، امروز با یاری اهورامزدا بر تخت پادشاهی مینشیند. او همان کسی است که با دلاوری و عقل خود انتقام خون پدربزرگش، ایرج پاکنهاد را گرفت و دشمنان این مرز و بوم را به خاک انداخت.
منوچهر با بهرهگیری از خرد، عدالت و شجاعت، راه نیاکان خود را ادامه خواهد داد و به شما، مردم شریف ایران، قول میدهم که او حافظ آرمانهای ایران بزرگ خواهد بود. امروز من، سام نریمان، به نمایندگی از پهلوانان ایران، از شما میخواهم تا با تمام وجود از پادشاه جدید خود حمایت کنید. منوچهر نماد عدالت، شجاعت و امید است، و زیر پرچم او، ایران به دوران جدیدی از افتخار و سرافرازی خواهد رسید."
سام نریمان، پهلوان بزرگ ایرانزمین
سام نریمان یکی از پهلوانان نامدار ایرانزمین و از تبار نریمان است. او نهتنها بهعنوان یکی از برجستهترین جنگاوران ایران شناخته میشد، بلکه در حوادث مهم کشور، نقش کلیدی ایفا میکرد. سام با شجاعت و وفاداریاش به سرزمین ایران، توانست دشمنان بسیاری را شکست دهد و بهعنوان ستون استوار کشور در مقابل دشمنان داخلی و خارجی ایستادگی کند. نقش او در پشتیبانی از منوچهر و تربیت زال، از مهمترین خدمات او به ایران بزرگ است.
زاده شدن زال، پهلوان موی سپید
زال، پسر سام نریمان، از همان لحظهای که به دنیا آمد، سرنوشتی خاص و عجیب در انتظارش بود. او با نشانهای غیرعادی متولد شد؛ موهای سر و روی او سفید بود، گویی از همان کودکی پیر شده بود. این ویژگی غیرطبیعی باعث شد که سام، پدر زال، او را بهعنوان فرزندی نپذیرد.
سام که به شدت از زاده شدن فرزندی با چنین ظاهر عجیب ناراحت و سرخورده شده بود، تصمیم گرفت تا زال را از خانواده و اجتماع دور کند. او نمیتوانست تصور کند که فرزندی با چنین نشانهای میتواند نام پهلوانی و شرافت خاندان نریمان را حفظ کند. به همین دلیل، با دلی سنگین و ناراحتی عمیق، تصمیم گرفت که زال را به کوه البرز ببرد و او را در آنجا رها کند.
رها کردن زال در کوه البرز
سام، با قلبی شکسته، نوزاد خود را به بالای کوه البرز برد و او را در میان سنگها و برفها رها کرد. او باور داشت که زال نمیتواند در چنین شرایطی زنده بماند و این کار، بهترین راه برای رهایی از شرمساری بود. اما طبیعت سرنوشت دیگری برای زال رقم زده بود.
زال و سیمرغ
در همین هنگام، سیمرغ، پرنده افسانهای و نماد دانایی و خرد، که در کوه البرز لانه داشت، زال را دید. این پرنده بزرگ و باشکوه، با دیدن این نوزاد بیگناه، بر او رحم آورد. سیمرغ با بالهای خود زال را به لانهاش برد و او را چون فرزندی خویش پرورش داد. در لانه سیمرغ، زال بزرگ شد و رشد کرد، تا زمانی که زمان بازگشت او به جهان انسانها فرا رسید
بازگشت زال از لانه سیمرغ به جهان انسانها
سالها گذشت و زال که در دامان سیمرغ بزرگ شده بود، به جوانی رشید و نیرومند تبدیل شد. او تحت حمایت و مراقبت سیمرغ، توانست رشد کند و آداب و اصول زندگی را بیاموزد. هرچند زال در ظاهر انسانی بود، اما دنیای او متفاوت از سایرین بود؛ او در میان کوههای البرز و در لانه سیمرغ، بدون آشنایی با انسانهای دیگر پرورش یافت. با این حال، سرنوشت او به گونهای بود که باید به جهان انسانها بازمیگشت.
روزی سیمرغ که آیندهنگری خاصی داشت، به زال گفت که زمان بازگشت او به سوی پدرش و زندگی در میان انسانها فرا رسیده است. سیمرغ با محبت و دلسوزی به زال آموزش داد که چگونه در زندگی انسانها به عنوان پهلوانی شجاع و خردمند نقشآفرینی کند. همچنین، سیمرغ به او یک پر از بالهای خود داد تا در لحظات سخت زندگی، با سوزاندن آن، سیمرغ را به کمک فراخواند.
ملاقات دوباره زال و سام نریمان
در همین زمان، سام نریمان که سالها با غمی سنگین از دست دادن فرزندش زندگی میکرد، در خواب رؤیایی دید. او در خواب دید که فرزندش زال، که تصور میکرد از بین رفته، زنده است و به زندگی بازخواهد گشت. این خواب برای سام نشانهای از سرنوشت بود و او تصمیم گرفت برای یافتن زال به کوه البرز بازگردد.
سام همراه با سپاه و همراهانش به کوه البرز رفت و پس از جستوجوی بسیار، با زال که به جوانی برومند تبدیل شده بود، روبهرو شد. زمانی که سام او را دید، از دیدن ظاهر سفید موی او شگفتزده شد، اما دیگر آن احساس شرمساری و اندوه در دلش وجود نداشت. او به فرزندش افتخار میکرد که با وجود شرایط سخت، توانسته بود زنده بماند و به پهلوانی توانمند تبدیل شود.
سام، زال را در آغوش گرفت و او را بهعنوان پسر خود پذیرفت. بازگشت زال به زندگی انسانها با استقبال گستردهای از سوی مردم همراه شد و او به سرعت به یکی از پهلوانان بزرگ ایران تبدیل شد.
دیدار زال و منوچهر، پهلوان در برابر پادشاه
پس از آنکه زال توسط سام نریمان به جمع پهلوانان ایران بازگشت، آوازه دلاوریها و شجاعت او در سراسر کشور پیچید. زال، جوانی رشید و خردمند که زیر سایه تربیت سیمرغ و سام بزرگ شده بود، نه تنها در میان پهلوانان جایگاه ویژهای پیدا کرد، بلکه توجه منوچهر، پادشاه ایران، را نیز به خود جلب کرد.
منوچهر که در آن زمان بر تخت شاهی ایران نشسته بود، از سام نریمان دعوت کرد تا زال را به دربار بیاورد و او را معرفی کند. زال که به دلیل ظاهر موی سفیدش و ماجرای پرورش او توسط سیمرغ، از شهرت خاصی برخوردار بود، برای اولین بار به دربار شاهی ایران پا گذاشت.
ملاقات زال و منوچهر در دربار
وقتی زال به دربار منوچهر رسید، همه با حیرت به او نگاه میکردند. قامت بلند، موهای سفید و رفتار آرام و خردمندانهاش باعث شد تا همه متوجه تفاوت او با دیگر پهلوانان شوند. منوچهر با خوشامدگویی گرم به زال، از او خواست تا داستان زندگیاش را تعریف کند.
زال با احترامی عمیق، به سخنان پادشاه گوش داد و سپس داستان تولدش، رها شدنش در کوه البرز و پرورش یافتن توسط سیمرغ را برای منوچهر و حاضران در دربار تعریف کرد. منوچهر با دقت و توجه به داستان گوش سپرد و در پایان از خردمندی و دلاوری زال تمجید کرد.
سخنان منوچهر با زال
پس از شنیدن داستان زال، منوچهر به زال گفت: "ای پهلوان موی سپید! سرنوشت تو از همان ابتدا نشانهای از بزرگی و افتخار بود. سیمرغ تو را به ما بازگرداند تا ایران از وجود تو بهرهمند شود. من به تو اعتماد دارم و ایمان دارم که در آینده، با دلاوریهایت در کنار پهلوانان دیگر از ایران دفاع خواهی کرد."
با این سخنان، منوچهر نه تنها زال را بهعنوان پهلوانی شایسته تأیید کرد، بلکه از او خواست تا در نبردها و مسئولیتهای کشور به پادشاه و پهلوانان یاری برساند. زال با فروتنی و تعهد، قول داد که همیشه در خدمت ایران باشد.
تصاویر نسخه های قدیمی شاهنامه فردوسی
فانوس خیال
class="r-img-ratio">>
شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو
class="r-img-ratio">>