به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، یکی از بزرگترین حماسههای منظوم جهان، کتاب شاهنامه فردوسی، اثر ابوالقاسم فردوسی است. این اثر شامل حدود 50,000 تا 61,000 بیت است و به اساطیر، حماسهها و تاریخ ایران از آغاز، تا حملهی اعراب میپردازد. شاهنامه در سه بخش اسطورهای، پهلوانی و تاریخی نگاشته شده و تأثیر عمیقی بر فرهنگ و ادبیات کهن فارسی داشته است. این کتاب به بسیاری از زبانهای زندهی جهان نیز ترجمه شده است.
دربارهی کتاب شاهنامه فردوسی
یکی از بزرگترین و مهمترین آثار ادبیات کهن فارسی و یکی از شاهکارهای حماسی جهان، کتاب شاهنامه فردوسی (Shahnameh) است که توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی (Ferdowsi)، شاعر بزرگ ایرانی، در حدود هزار سال پیش سروده شده است. شاهنامه به معنای «کتاب شاهان» است و داستانهای آن به تاریخ و اساطیر ایران باستان میپردازد. این اثر عظیم که بیش از 50,000 بیت شعر را در بر میگیرد، به زبان فارسی دری نوشته شده است.
نکوداشتهای کتاب شاهنامه فردوسی
محمدعلی فروغی، شاهنامه فردوسی را از گرانقدرترین و بزرگترین آثار موجود در تاریخ ادبیات فارسی میدانست و معتقد بود که این اثر نهتنها هویت ملی ایرانیان را زنده نگاه داشته، بلکه زبان فارسی را نیز از فراموشی نجات داده است. او فردوسی را به خاطر زنده نگاه داشتن تاریخ ملی و ادبیات کهن فارسی، بسیار مورد تقدیر قرار میداد.
محمدتقی بهار بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، قدرت وعزتنفس را به ایرانیان بازگرداند. او معتقد بود که این اثر، ریشهی ایرانیان را قوی و آنان را در راه مردی، مردانگی و غیرت استوار ساخته است.
مجتبی مینوی معتقد بود که زبان فارسی وسیلهای برای استحکام اتحاد و ارتباط ایرانیان است و شاهنامه فردوسی این زبان را چنان غنی و محکم کرده که از فراموشی و نابودی در امان مانده است. او بر این باور بود که شاهنامه، نقش مهمی در حفظ و تقویت هویت ملی ایرانیان ایفا کرده است.
حبیب یغمایی بر این باور بود که اگر تمام ثروت ایران از عصر غزنوی تاکنون در یک کفهی ترازو قرار گیرد و شاهنامه فردوسی در کفهی دیگر، شاهنامه ارزش بالاتری خواهد داشت. او معتقد بود که این اثر ارزش و اهمیت بینظیری دارد که با هیچ ثروتی قابل مقایسه نیست و جایگاه ویژهای در تاریخ و فرهنگ ایران دارد.
بدیع الزمان فروزانفر، فردوسی را بهخاطر اخلاق شایسته و پاکی سخن، برتر از دیگر شعرا میدانست. او معتقد بود که فردوسی وطنپرست بوده و به ایران، عشق بسیاری داشته است. این عشق و شور در آثار او آشکار است و نشاندهندهی تعهد و وفاداری این شاعر به میهن و فرهنگ ایرانی است. فروزانفر بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، ارزشهای والای انسانی و ملی را به نسلهای آینده منتقل کرده است.
شاهنامه فردوسی: منوچهر- بخش 14
class="r-img-ratio">>
class="r-img-ratio">>
class="r-img-ratio">>
فایل صوتی شاهنامه فردوسی؛ منوچهر- بخش 14
خلاصه شاهنامهٔ فردوسی؛ منوچهر- بخش 14
در این متن، آگاهی به شاه بزرگ (منوچهر) میرسد که از وضعیتی نگرانکننده در ایران آگاه میشود. او از خطر بازگشت ضحاک و نسل او نگران است و با موبدان (مغها) مشورت میکند. منوچهر میخواهد که ایران را از چنگال دشمنان نجات دهد و به یاد فریدون، تصمیم میگیرد که باید با این خطر مقابله کند.
پس از آن، دستور میدهد که نوذر نزد سام، جنگاور بزرگ، برود و از او درباره اوضاع جنگی بپرسد. سام به نزد منوچهر میآید و به شادی و جشن میپردازند. پس از آن، منوچهر بر تخت نشسته و از اوضاع کشور و جنگجویان شکایت میکند. او به نامداران و جنگجویان اشاره میکند و تلاش برای مقابله با دشمنان را ادامه میدهد.
در نهایت، سام پیشنهاد میدهد که باید به هندوستان بروند و آتش جنگ را در کاخ مهراب بیفروزند تا نسل ضحاک را از بین ببرند و از خطرات آینده جلوگیری کنند. سام این کار را به عنوان انتقام از دشمنان میداند و آماده میشود تا فرمان شاه را اجرا کند.
برگردان به زبان ساده
# پس آگاهی آمد به شاه بزرگ
ز مهراب و دستان سام سترگ
هوش مصنوعی: پس پادشاه بزرگ به اطلاع رسید که مهراب و دستان سام، شخصیتهای مهمی هستند و از قدرت و عظمت آنها آگاه شد.
# ز پیوند مهراب وز مهر زال
وزان ناهمالان گشته همال
هوش مصنوعی: به دلیل ارتباط نزدیکی که با مهر و محبت دارد، از محبت زال و دیگرانی که نادان هستند، دوستی و همدلی به وجود آمده است.
# سخن رفت هر گونه با موبدان
به پیش سرافراز شاه ردان
هوش مصنوعی: گفتوگو به هر شکلی با دانشمندان و روحانیان به خاطر رضایت و احترام به شاه باهوش و بزرگوار صورت گرفت.
# چنین گفت با بخردان شهریار
که بر ما شود زین دژم روزگار
هوش مصنوعی: پادشاه به خردمندان گفت که از این دژ، روزگار به ما سخت خواهد گذشت.
# چو ایران ز چنگال شیر و پلنگ
برون آوریدم به رای و به جنگ
هوش مصنوعی: به واسطه عقل و نبرد، ایران را از چنگال شیر و پلنگ نجات دادم.
# فریدون ز ضحاک گیتی بشست
بترسم که آید ازان تخم رست
هوش مصنوعی: فریدون با پیروزی بر ضحاک، دنیا را پاک کرد، اما من از آن تخم (نطفه و نسل زشت او) میترسم که ممکن است دوباره برخواسته و مشکلاتی ایجاد کند.
# نباید که بر خیره از عشق زال
همال سرافگنده گردد همال
هوش مصنوعی: نباید به خاطر عشق، انسان باخته و خسته شود. عشق نباید باعث شود که انسان خود را در معرض نا امیدی و سرخوردگی قرار دهد.
# چو از دخت مهراب و از پور سام
برآید یکی تیغ تیز از نیام
هوش مصنوعی: زمانی که دختری از مهراب و پسری از سام به وجود آید، مانند این است که یک شمشیر تیز از غلاف خارج میشود.
# اگر تاب گیرد سوی مادرش
ز گفت پراگنده گردد سرش
اگر میل به سوی مادر و سرزمین مادری کند (در آنجا) بوسیله حرفهای بیهوده، گمراه میشود.
# کند شهر ایران پر آشوب و رنج
بدو بازگردد مگر تاج و گنج
هوش مصنوعی: شهر ایران پر از آشفتگی و درد است و تنها در صورتی به حالت عادی برمیگردد که تاج و گنج به آن برگردد.
# همه موبدان آفرین خواندند
ورا خسرو پاکدین خواندند
هوش مصنوعی: تمام روحانیون برای او دعا و ستایش کردند و او را پادشاهی پاکدین نامیدند.
# بگفتند کز ما تو داناتری
به بایستها بر تواناتری
هوش مصنوعی: به تو گفتهاند که از ما بیشتر میدانی و در انجام کارها نیز از ما تواناتری.
# همان کن کجا با خرد درخورد
دل اژدها را خرد بشکرد
هوش مصنوعی: کاری را انجام بده که با عقل و خرد تناسب داشته باشد؛ در این صورت، دل اژدها را با خرد و فکر خرد خواهی کرد.
# بفرمود تا نوذر آمدش پیش
ابا ویژگان و بزرگان خویش
هوش مصنوعی: فرمان دادند که نوذر به همراه افراد مهم و بزرگان خود به پیش او بیاید.
# بدو گفت رو پیش سام سوار
بپرسش که چون آمد از کارزار
هوش مصنوعی: به او گفت: به سوی سام سوار برو و از او بپرس که چطور از میدان جنگ برگشته است.
# چو دیدی بگویش کزینسو گرای
ز نزدیک ما کن سوی خانه رای
وقتی او را دیدی به او بگو به این سو بیا و از نزدیک ما، بهطرف موطن و خانه برو.
# هم آنگاه برخاست فرزند شاه
ابا ویژگان سرنهاده به راه
هوش مصنوعی: در آن لحظه، فرزند شاه از جایش برخاست و با بزرگان و افراد مهم همراه شد و به سوی هدفی که در نظر داشت، حرکت کرد.
# سوی سام نیرم نهادند روی
ابا ژندهپیلان پرخاشجوی
هوش مصنوعی: به سمت سام نیرم، روی افرادی بیاحساس و تندخو را نشانه رفتهاند.
# چو زین کار سام یل آگاه شد
پذیره سوی پور کی شاه شد
هوش مصنوعی: وقتی سام یل از این ماجرا مطلع شد، به سوی پسر کی شاه رفت.
# ز پیش پدر نوذر نامدار
بیامد به نزدیک سام سوار
هوش مصنوعی: نوذر، پسر پادشاه، از پیش پدرش به نزد سام، جنگجوی معروف، آمد.
# همه نامداران پذیره شدند
ابا ژندهپیل و تبیره شدند
هوش مصنوعی: همه برجستگان و نامدارانی که در جامعه وجود داشتند، با احترام و آداب خاصی به فردی با چهرهای کهنه و فرسوده توجه کردند و به او اهمیت دادند.
# رسیدند پس پیش سام سوار
بزرگان و کی نوذر نامدار
هوش مصنوعی: پس از آن، گروهی از بزرگزادگان و پهلوانان به نزد سام، پدر بزرگوار، آمدند و از کی نوذر، پادشاه معروف، سخن گفتند.
# پیام پدر شاه نوذر بداد
به دیدار او سام یل گشت شاد
هوش مصنوعی: پدر شاه نوذر پیامی فرستاد که باعث خوشحالی سام یل در دیدار او شد.
# چنین داد پاسخ که فرمان کنم
ز دیدار او رامش جان کنم
هوش مصنوعی: به او گفتم که برای دیدار او آمادهام و جانم را برای این دیدار فدای او میکنم.
# نهادند خوان و گرفتند جام
نخست از منوچهر بردند نام
هوش مصنوعی: جشنی برپا کردند و در آغاز، نام منوچهر را به یاد آوردند و مراسم را شروع کردند.
# پس از نوذر و سام و هر مهتری
گرفتند شادی ز هر کشوری
هوش مصنوعی: پس از نوذر و سام و هر فرمانروایی، مردم از هر سرزمینی شادی و سرور گرفتند.
# به شادی درآمد شب دیریاز
چو خورشید رخشنده بگشاد راز
هوش مصنوعی: شبی طولانی و تاریک به پایان رسید و به همراه طلوع خورشید، رازهای پنهان روشن شد.
# خروش تبیره برآمد ز در
هیون دلاور برآورد پر
هوش مصنوعی: صدای بلند و مهیبی از دروازه ورودی شنیده میشود و دلیران با شجاعت و قدرت خود را به جلو میرسانند.
# سوی بارگاه منوچهر شاه
به فرمان او برگرفتند راه
هوش مصنوعی: به سمت کاخ منوچهر شاه رفتند و به دستور او مسیر را پیمودند.
# منوچهر چون یافت زو آگهی
بیاراست دیهیم شاهنشهی
هوش مصنوعی: منوچهر هنگامی که از خبر او مطلع شد، تاج و تخت سلطنت را با شکوه و زیبایی آراست.
# ز ساری و آمل برآمد خروش
چو دریای سبز اندر آمد به جوش
هوش مصنوعی: از ساری و آمل صدایی بلند شد، مثل اینکه دریای سبز آغاز به خروش کرده است.
# ببستند آیین ژوپین وران
برفتند با خشتهای گران
هوش مصنوعی: آیین و رسم ژوپیتر را به هم ریختند و آنها با بارهایی سنگین رفتند.
# سپاهی که از کوه تا کوه مرد
سپر در سپر ساخته سرخ و زرد
هوش مصنوعی: سربازانی که از یک کوه تا کوه دیگر، صف به صف آماده نبرد شدهاند، با زرههایی به رنگ قرمز و زرد.
# ابا کوس و با نای رویین و سنج
ابا تازی اسپان و پیلان و گنج
هوش مصنوعی: با کلاهخود و ساز و دهل، و نیز با اسبان تندرو و فیلها و گنجینهها به میدان میآیم.
# ازین گونه لشکر پذیره شدند
بسی با درفش و تبیره شدند
هوش مصنوعی: بسیاری از رزمندگان به این شکل گرد هم آمدند، با پرچمها و نشانهای خود آماده نبرد شدند.
# چو آمد به نزدیکی بارگاه
پیاده شد و راه بگشاد شاه
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیک کاخ رسید، از اسب پیاده شد و برای شاه راه را باز کرد.
# چو شاه جهاندار بگشاد روی
زمین را ببوسید و شد پیش اوی
هوش مصنوعی: هنگامی که پادشاه جهانی به زمین نگاه کرد، آن را بوسید و به نزد او رفت.
# منوچهر برخاست از تخت عاج
ز یاقوت رخشنده بر سرش تاج
هوش مصنوعی: منوچهر از تخت زیبا و سلطنتی خود برخاست و بر سرش تاجی درخشان از یاقوت داشت.
# بر خویش بر تخت بنشاختش
چنان چون سزا بود بنواختش
هوش مصنوعی: او بر خود نشسته و مانند آنچه شایسته است با محبت با خود رفتار میکند.
# وزان گرگساران جنگاوران
وزان نره دیوان مازندران
هوش مصنوعی: و از آنجا که در دل گرگها جنگجویانی هستند و از آن نرهای دیوان مازندران.
# بپرسید و بسیار تیمار خورد
سپهبد سخن یک به یک یاد کرد
هوش مصنوعی: سپهبد با نگرانی زیادی پاسخ داد و هر یک از نکات را به دقت بیان کرد.
# که نوشه زی ای شاه تا جاودان
ز جان تو کوته بد بدگمان
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تا زمانی که زندهای، همواره با خوبیها و اندیشههای درست همراه باش؛ زیرا بدگمانی و افکار منفی میتواند زندگیات را کوتاه کند.
# برفتم بران شهر دیوان نر
نه دیوان که شیران جنگی به بر
هوش مصنوعی: من از آن شهر دور شدم، شهری که دیوانهها در آن زندگی میکنند؛ نه دیوانههایی که در جنگ افرازند، بلکه شیران جنگی در کنارشان هستند.
# که از تازی اسپان تکاورترند
ز گردان ایران دلاورترند
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که در میدان جنگ، سوارکاران عرب از سوارکاران ایرانی به لحاظ توانایی و مهارت برتر هستند. آنها در نبردها شجاعتر و دلاورتر از نیروهای ایرانی به نظر میرسند.
# سپاهی که سگسار خوانندشان
پلنگان جنگی نمایندشان
هوش مصنوعی: نیروهایی که به آنها لقب «سگسار» داده میشود، در واقع در میدان جنگ به شکل پلنگانی قدرتمند و قابل اعتماد ظاهر میشوند.
# ز من چون بدیشان رسید آگهی
از آواز من مغزشان شد تهی
هوش مصنوعی: وقتی خبر صدای من به آنها رسید، عقل و فهمشان از کار افتاد.
# به شهر اندرون نعره برداشتند
ازان پس همه شهر بگذاشتند
هوش مصنوعی: در شهر، صدا و فریاد بلند شد و بعد همه افراد شهر را ترک کردند.
# همه پیش من جنگ جوی آمدند
چنان خیره و پوی پوی آمدند
هوش مصنوعی: همه به نزد من آمدند تا برای نبرد آماده شوند، با حالتی مبهوت و شتابان.
# سپه جنب جنبان شد و روز تار
پس اندر فراز آمد و پیش غار
هوش مصنوعی: بسپاه به حرکت درآمد و تاریکی روز دیگر پایان یافت و روشنایی در آسمان بالا آمد و به سوی غار پیش رفت.
# نبیره جهاندار سلم بزرگ
به پیش سپاه اندر آمد چو گرگ
هوش مصنوعی: سلاله و نوهی جهاندار سلم بزرگ، مانند گرگ، با قدرت و رزمندهای در پیشاپیش سپاه وارد میدان شد.
# سپاهی به کردار مور و ملخ
نبد دشت پیدا نه کوه و نه شخ
هوش مصنوعی: سپاه مانند موری و ملخی شد که نه دشت را میتوان دید و نه کوه و نه تپهای.
# چو برخاست زان لشکر گشن گرد
رخ نامداران ما گشت زرد
هوش مصنوعی: وقتی آن لشکر گرسنه بلند شد، چهره نامداران ما رنگ باخت و زرد شد.
# من این گرز یک زخم برداشتم
سپه را هم آنجای بگذاشتم
هوش مصنوعی: من از این گرز یک ضربه خوردم و سپاه را در همان جا رها کردم.
# خروشی خروشیدم از پشت زین
که چون آسیا شد بریشان زمین
هوش مصنوعی: من فریادی از دل برآوردم از روی زین، چرا که زمین مانند آسیابی به جنبش درآمد.
# دل آمد سپه را همه بازجای
سراسر سوی رزم کردند رای
هوش مصنوعی: دل به سپاه جلا داد و همه عزم کردند که در سراسر میدان جنگ به سوی نبرد بروند.
# چو بشنید کاکوی آواز من
چنان زخم سرباز کوپال من
هوش مصنوعی: زمانی که کاکای من صدای مرا شنید، همانطور زخمهای سرباز با کمر شکستهام را احساس کرد.
# بیامد به نزدیک من جنگ ساز
چو پیل ژیان با کمند دراز
هوش مصنوعی: شخصی به نزد من آمد، مانند فیل بزرگ و قوی که با یک طناب بلند به دام افتاده است.
# مرا خواست کارد به خم کمند
چو دیدم خمیدم ز راه گزند
هوش مصنوعی: زمانی که دیدم که تیغ کارد به کمند افتاده، به خاطر خطر آن، خود را به سرعت به عقب کشیدم.
# کمان کیانی گرفتم به چنگ
به پیکان پولاد و تیر خدنگ
هوش مصنوعی: من کمان سلطنتی را در دست گرفتم، با پیکانهای فولادی و تیرهای معرکهانگیز.
# عقاب تکاور برانگیختم
چو آتش بدو بر تبر ریختم
هوش مصنوعی: من عقابی چابک و قوی را بیدار کردم، مثل آتشی که بر تیغهی تبر میریزد.
# گمانم چنان بد که سندان سرش
که شد دوخته مغز تا مغفرش
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که او در شرایطی بسیار بد قرار دارد، به گونهای که سرش به حدی تحت فشار است که حتی مغز او به سختی تحمل این وضعیت را دارد.
# نگه کردم از گرد چون پیل مست
برآمد یکی تیغ هندی به دست
هوش مصنوعی: وقتی نگاهی به دور و بر انداختم، دیدم که مانند یک فیل مست، یک شمشیر هندی در دست کسی ظاهر شده است.
# چنان آمدم شهریارا گمان
کزو کوه زنهار خواهد بجان
هوش مصنوعی: من به قدری با قدرت و عظمت وارد شدم که گویی کوهها از من میترسند و جانم را به خطر نمیاندازند.
# وی اندر شتاب و من اندر درنگ
همی جستمش تا کی آید به چنگ
هوش مصنوعی: او در سرعت و شتاب به پیش میرود و من در حال تأمل و انتظار هستم. هر دو به دنبالش هستم که بدانم کی به دستم خواهد آمد.
# چو آمد به نزدیک من سرفراز
من از چرمه چنگال کردم دراز
هوش مصنوعی: وقتی که او به نزد من آمد و با عزت بود، من با ناز و لطافت دست دراز کردم.
# گرفتم کمربند مرد دلیر
ز زین برگسستم بکردار شیر
هوش مصنوعی: من کمربند یک مرد شجاع را گرفتم و از زین بیرون آمدم تا به کار شیر پرداختم.
# زدم بر زمین بر چو پیل ژیان
بدین آهنین دست و گردی میان
هوش مصنوعی: من با نیرویی چون پیل درشت، بر زمین کوبیدم و با دست آهنین و گردی در میان آن، خود را به نمایش گذاشتم.
# چو افگنده شد شاه زین گونه خوار
سپه روی برگشت از کارزار
هوش مصنوعی: وقتی که شاه به این اندازه حقیر و درمانده شد، سپاه از ادامه نبرد روی برگرداند.
# نشیب و فراز بیابان و کوه
به هر سو شده مردمان هم گروه
هوش مصنوعی: در هر سو، مردم به خاطر نشیب و فراز بیابان و کوه، در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و همدست شدهاند.
# سوار و پیاده ده و دو هزار
فگنده پدید آمد اندر شمار
هوش مصنوعی: سواران و پیادهنظامها از هر سوی به تعداد بسیار زیادی نمایان شدند.
# چو بشنید گفتار سالار شاه
برافراخت تا ماه فرخ کلاه
هوش مصنوعی: وقتی که فرمانده سخنان پادشاه را شنید، کلاه خوشبختی را بر سرش نهاد و سر خود را بلند کرد.
# چو روز از شب آمد بکوشش ستوه
ستوهی گرفته فرو شد به کوه
هوش مصنوعی: زمانی که روز به شب تکیه میزند و تلاش و کوشش به پایان میرسد، آرامش و سکون بر کوهها سایه میافکند.
# می و مجلس آراست و شد شادمان
جهان پاک دید از بد بدگمان
هوش مصنوعی: نوشیدنی فراهم شد و همگان شاد و خوشحال شدند، در این حال جهان را از دیدگاه بدبینان پاک و بدون آلودگی مشاهده کردند.
# به بگماز کوتاه کردند شب
به یاد سپهبد گشادند لب
هوش مصنوعی: در دل شب که کوتاهتر شده، یاد سپهبد به میان آمده و سخنها آغاز شده است.
# چو شب روز شد پردهٔ بارگاه
گشادند و دادند زی شاه راه
هوش مصنوعی: وقتی شب به روز تبدیل شد، پردههای تالار سلطنتی را کنار زدند و راه را برای ورود شاه باز کردند.
# بیامد سپهدار سام سترگ
به نزد منوچهر شاه بزرگ
هوش مصنوعی: رئیس سپاه سام، که فردی بزرگ و قدرتمند است، به نزد شاه منوچهر بزرگ آمد.
# چنین گفت با سام شاه جهان
کز ایدر برو با گزیده مهان
هوش مصنوعی: او به سام گفت که ای شاه بزرگ، از اینجا برو و با بهترین مردان همراه شو.
# به هندوستان آتش اندر فروز
همه کاخ مهراب و کابل بسوز
هوش مصنوعی: به سرزمین هند، آتش را روشن کن و تمام کاخهای مهراب و کابل را بسوزان.
# نباید که او یابد از بد رها
که او ماند از بچهٔ اژدها
هوش مصنوعی: نباید او از مشکلات و بدیها آزاد شود، چرا که هنوز در دام توطئههای خطرناکی گیر کرده است.
# زمان تا زمان زو برآید خروش
شود رام گیتی پر از جنگ و جوش
هوش مصنوعی: زمانی که زمان فرا برسد، از آن سر و صدایی به پا میشود و این دنیا مملو از نبرد و هیجان خواهد شد.
# هر آنکس که پیوستهٔ او بود
بزرگان که در دستهٔ او بود
هوش مصنوعی: هر کسی که همواره همراه و در کنار افراد بزرگ و برجسته باشد، به آنها متصل و نزدیک خواهد بود.
# سر از تن جدا کن زمین را بشوی
ز پیوند ضحاک و خویشان اوی
هوش مصنوعی: سر را از تن جدا کن و زمین را از پیوند ضحاک و خانوادهاش پاکسازی کن.
# چنین داد پاسخ که ایدون کنم
که کین از دل شاه بیرون کنم
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که من به این شیوه عمل میکنم تا کین و دشمنی را از دل شاه بیرون ببرم.
# ببوسید تخت و بمالید روی
بران نامور مهر انگشت اوی
هوش مصنوعی: تخت را بوسیده و با دستانش بر آن مالش میدهد، در حالی که نام معروف و مهر انگشت او را میبیند.
# سوی خانه بنهاد سر با سپاه
بدان باد پایان جوینده راه
هوش مصنوعی: به سوی خانه حرکت کرد و با همراهی همراهانش، تحت تأثیر باد و جستجوی راه، به دنبال مقصدش رفت.
داستان کامل پادشاهی منوچهر
پیش از این داستان به نقل داستان پادشاهی فریدون، کشته شدن ایرج به دست سلم و تور و انتقام منوچهر به همراه سام نریمان و قارن کاوگان از قاتلان پدربزرگش پرداختیم. در ادامه به داستان به دوران فرمانروایی منوچهر و حمایت سام از او خواهیم پرداخت.
تاجگذاری منوچهر، پادشاهی جدید در ایران
منوچهر، نوادهٔ ایرج و نتیجهٔ فریدون، پس از کشمکشهای فراوان با دشمنان پدریاش، به تاجوتخت ایران دست یافت. او از کودکی تحت حمایت سام نریمان و بزرگان خاندان ایران بزرگ شد و بهعنوان جانشین قانونی تاجوتخت معرفی گردید.
پس از نبردهای سخت با تورانیان، مخصوصاً با سلم و تور که قاتلان ایرج بودند، منوچهر موفق شد با رشادت و تدبیر، آنها را شکست داده و انتقام خون پدربزرگش را بگیرد. مردم ایران که از پیروزیهای او شادمان بودند، به نشانهٔ وفاداری و حمایت از او، تاجگذاریاش را جشن گرفتند.
مراسم تاجگذاری منوچهر با شکوه و جلال برگزار شد. بزرگان، سپاهیان و مردم از سراسر ایران برای شرکت در این مراسم به پایتخت آمدند. فریدون، که دیگر خود را آمادهٔ بازنشستگی میدید، تاج شاهی را بر سر منوچهر گذاشت و با این کار، انتقال قدرت را به او اعلام کرد. این لحظه برای مردم ایران نشاندهندهٔ آغاز دورهای تازه از امنیت، عدل و شکوفایی بود.
منوچهر با سوگند به ارزشهای پهلوانی و عدالت، عهد کرد که به دفاع از ایران و مردمانش بپردازد و همچنان راه نیاکان خود را ادامه دهد. با پادشاهی او، دورهای نوین از حکومت در ایران آغاز شد و ایرانیان به رهبری او امیدوارانه به آینده نگریستند.
سخنان سام نریمان در مراسم تاجگذاری منوچهر
در ادامه مراسم تاجگذاری منوچهر، سام نریمان، پهلوان نامآور ایران و یکی از نزدیکترین حامیان او، در جمع بزرگان و مردم ایران سخنرانی کرد. او که بهعنوان یکی از ستونهای قدرت ایران و محافظ منوچهر در دوران کودکیاش شناخته میشد، با صدایی محکم و دلگرمکننده گفت:
"ای بزرگان و پهلوانان ایران! امروز روزی بزرگ و باشکوه است. منوچهر، این جوان رشید و باایمان، که نسل به نسل از نژاد شاهان و پهلوانان پاک ایرانزمین است، امروز با یاری اهورامزدا بر تخت پادشاهی مینشیند. او همان کسی است که با دلاوری و عقل خود انتقام خون پدربزرگش، ایرج پاکنهاد را گرفت و دشمنان این مرز و بوم را به خاک انداخت.
منوچهر با بهرهگیری از خرد، عدالت و شجاعت، راه نیاکان خود را ادامه خواهد داد و به شما، مردم شریف ایران، قول میدهم که او حافظ آرمانهای ایران بزرگ خواهد بود. امروز من، سام نریمان، به نمایندگی از پهلوانان ایران، از شما میخواهم تا با تمام وجود از پادشاه جدید خود حمایت کنید. منوچهر نماد عدالت، شجاعت و امید است، و زیر پرچم او، ایران به دوران جدیدی از افتخار و سرافرازی خواهد رسید."
سام نریمان، پهلوان بزرگ ایرانزمین
سام نریمان یکی از پهلوانان نامدار ایرانزمین و از تبار نریمان است. او نهتنها بهعنوان یکی از برجستهترین جنگاوران ایران شناخته میشد، بلکه در حوادث مهم کشور، نقش کلیدی ایفا میکرد. سام با شجاعت و وفاداریاش به سرزمین ایران، توانست دشمنان بسیاری را شکست دهد و بهعنوان ستون استوار کشور در مقابل دشمنان داخلی و خارجی ایستادگی کند. نقش او در پشتیبانی از منوچهر و تربیت زال، از مهمترین خدمات او به ایران بزرگ است.
زاده شدن زال، پهلوان موی سپید
زال، پسر سام نریمان، از همان لحظهای که به دنیا آمد، سرنوشتی خاص و عجیب در انتظارش بود. او با نشانهای غیرعادی متولد شد؛ موهای سر و روی او سفید بود، گویی از همان کودکی پیر شده بود. این ویژگی غیرطبیعی باعث شد که سام، پدر زال، او را بهعنوان فرزندی نپذیرد.
سام که به شدت از زاده شدن فرزندی با چنین ظاهر عجیب ناراحت و سرخورده شده بود، تصمیم گرفت تا زال را از خانواده و اجتماع دور کند. او نمیتوانست تصور کند که فرزندی با چنین نشانهای میتواند نام پهلوانی و شرافت خاندان نریمان را حفظ کند. به همین دلیل، با دلی سنگین و ناراحتی عمیق، تصمیم گرفت که زال را به کوه البرز ببرد و او را در آنجا رها کند.
رها کردن زال در کوه البرز
سام، با قلبی شکسته، نوزاد خود را به بالای کوه البرز برد و او را در میان سنگها و برفها رها کرد. او باور داشت که زال نمیتواند در چنین شرایطی زنده بماند و این کار، بهترین راه برای رهایی از شرمساری بود. اما طبیعت سرنوشت دیگری برای زال رقم زده بود.
زال و سیمرغ
در همین هنگام، سیمرغ، پرنده افسانهای و نماد دانایی و خرد، که در کوه البرز لانه داشت، زال را دید. این پرنده بزرگ و باشکوه، با دیدن این نوزاد بیگناه، بر او رحم آورد. سیمرغ با بالهای خود زال را به لانهاش برد و او را چون فرزندی خویش پرورش داد. در لانه سیمرغ، زال بزرگ شد و رشد کرد، تا زمانی که زمان بازگشت او به جهان انسانها فرا رسید
بازگشت زال از لانه سیمرغ به جهان انسانها
سالها گذشت و زال که در دامان سیمرغ بزرگ شده بود، به جوانی رشید و نیرومند تبدیل شد. او تحت حمایت و مراقبت سیمرغ، توانست رشد کند و آداب و اصول زندگی را بیاموزد. هرچند زال در ظاهر انسانی بود، اما دنیای او متفاوت از سایرین بود؛ او در میان کوههای البرز و در لانه سیمرغ، بدون آشنایی با انسانهای دیگر پرورش یافت. با این حال، سرنوشت او به گونهای بود که باید به جهان انسانها بازمیگشت.
روزی سیمرغ که آیندهنگری خاصی داشت، به زال گفت که زمان بازگشت او به سوی پدرش و زندگی در میان انسانها فرا رسیده است. سیمرغ با محبت و دلسوزی به زال آموزش داد که چگونه در زندگی انسانها به عنوان پهلوانی شجاع و خردمند نقشآفرینی کند. همچنین، سیمرغ به او یک پر از بالهای خود داد تا در لحظات سخت زندگی، با سوزاندن آن، سیمرغ را به کمک فراخواند.
ملاقات دوباره زال و سام نریمان
در همین زمان، سام نریمان که سالها با غمی سنگین از دست دادن فرزندش زندگی میکرد، در خواب رؤیایی دید. او در خواب دید که فرزندش زال، که تصور میکرد از بین رفته، زنده است و به زندگی بازخواهد گشت. این خواب برای سام نشانهای از سرنوشت بود و او تصمیم گرفت برای یافتن زال به کوه البرز بازگردد.
سام همراه با سپاه و همراهانش به کوه البرز رفت و پس از جستوجوی بسیار، با زال که به جوانی برومند تبدیل شده بود، روبهرو شد. زمانی که سام او را دید، از دیدن ظاهر سفید موی او شگفتزده شد، اما دیگر آن احساس شرمساری و اندوه در دلش وجود نداشت. او به فرزندش افتخار میکرد که با وجود شرایط سخت، توانسته بود زنده بماند و به پهلوانی توانمند تبدیل شود.
سام، زال را در آغوش گرفت و او را بهعنوان پسر خود پذیرفت. بازگشت زال به زندگی انسانها با استقبال گستردهای از سوی مردم همراه شد و او به سرعت به یکی از پهلوانان بزرگ ایران تبدیل شد.
دیدار زال و منوچهر، پهلوان در برابر پادشاه
پس از آنکه زال توسط سام نریمان به جمع پهلوانان ایران بازگشت، آوازه دلاوریها و شجاعت او در سراسر کشور پیچید. زال، جوانی رشید و خردمند که زیر سایه تربیت سیمرغ و سام بزرگ شده بود، نه تنها در میان پهلوانان جایگاه ویژهای پیدا کرد، بلکه توجه منوچهر، پادشاه ایران، را نیز به خود جلب کرد.
منوچهر که در آن زمان بر تخت شاهی ایران نشسته بود، از سام نریمان دعوت کرد تا زال را به دربار بیاورد و او را معرفی کند. زال که به دلیل ظاهر موی سفیدش و ماجرای پرورش او توسط سیمرغ، از شهرت خاصی برخوردار بود، برای اولین بار به دربار شاهی ایران پا گذاشت.
ملاقات زال و منوچهر در دربار
وقتی زال به دربار منوچهر رسید، همه با حیرت به او نگاه میکردند. قامت بلند، موهای سفید و رفتار آرام و خردمندانهاش باعث شد تا همه متوجه تفاوت او با دیگر پهلوانان شوند. منوچهر با خوشامدگویی گرم به زال، از او خواست تا داستان زندگیاش را تعریف کند.
زال با احترامی عمیق، به سخنان پادشاه گوش داد و سپس داستان تولدش، رها شدنش در کوه البرز و پرورش یافتن توسط سیمرغ را برای منوچهر و حاضران در دربار تعریف کرد. منوچهر با دقت و توجه به داستان گوش سپرد و در پایان از خردمندی و دلاوری زال تمجید کرد.
سخنان منوچهر با زال
پس از شنیدن داستان زال، منوچهر به زال گفت: "ای پهلوان موی سپید! سرنوشت تو از همان ابتدا نشانهای از بزرگی و افتخار بود. سیمرغ تو را به ما بازگرداند تا ایران از وجود تو بهرهمند شود. من به تو اعتماد دارم و ایمان دارم که در آینده، با دلاوریهایت در کنار پهلوانان دیگر از ایران دفاع خواهی کرد."
با این سخنان، منوچهر نه تنها زال را بهعنوان پهلوانی شایسته تأیید کرد، بلکه از او خواست تا در نبردها و مسئولیتهای کشور به پادشاه و پهلوانان یاری برساند. زال با فروتنی و تعهد، قول داد که همیشه در خدمت ایران باشد.
تصاویر نسخه های قدیمی شاهنامه فردوسی
فانوس خیال
class="r-img-ratio">>
شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو
class="r-img-ratio">>