جمعه، 02 خرداد، 1404

یکشنبه با شاهنامه فردوسی: فریدون - بخش 19؛ به سلم آگهی رفت ازین رزمگاه / تسخیر حصن سلم + متن صوتی و معنی اشعار

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، یکی از بزرگ‌ترین حماسه‌های منظوم جهان، کتاب شاهنامه فردوسی، اثر ابوالقاسم فردوسی است. این اثر شامل حدود 50,000 تا 61,000 بیت است و به اساطیر، حماسه‌ها و تاریخ ایران از آغاز، تا حمله‌ی اعراب می‌پردازد. شاهنامه در سه بخش اسطوره‌ای، پهلوانی و تاریخی نگاشته شده و تأثیر عمیقی بر فرهنگ و ادبیات کهن فارسی داشته است. این کتاب به بسیاری از زبان‌های زنده‌ی جهان نیز ترجمه شده است.

درباره‌ی کتاب شاهنامه فردوسی

یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین آثار ادبیات کهن فارسی و یکی از شاهکارهای حماسی جهان، کتاب شاهنامه فردوسی (Shahnameh) است که توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی (Ferdowsi)، شاعر بزرگ ایرانی، در حدود هزار سال پیش سروده شده است. شاهنامه به معنای «کتاب شاهان» است و داستان‌های آن به تاریخ و اساطیر ایران باستان می‌پردازد. این اثر عظیم که بیش از 50,000 بیت شعر را در بر می‌گیرد، به زبان فارسی دری نوشته شده است.

نکوداشت‌های کتاب شاهنامه فردوسی

  • محمدعلی فروغی، شاهنامه فردوسی را از گران‌قدرترین و بزرگ‌ترین آثار موجود در تاریخ ادبیات فارسی می‌دانست و معتقد بود که این اثر نه‌تنها هویت ملی ایرانیان را زنده نگاه داشته، بلکه زبان فارسی را نیز از فراموشی نجات داده است. او فردوسی را به خاطر زنده نگاه داشتن تاریخ ملی و ادبیات کهن فارسی، بسیار مورد تقدیر قرار می‌داد.

  • محمدتقی بهار بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامه‌ی خود، قدرت وعزت‌نفس را به ایرانیان بازگرداند. او معتقد بود که این اثر، ریشه‌ی ایرانیان را قوی و آنان را در راه مردی، مردانگی و غیرت استوار ساخته است.

  • مجتبی مینوی معتقد بود که زبان فارسی وسیله‌ای برای استحکام اتحاد و ارتباط ایرانیان است و شاهنامه فردوسی این زبان را چنان غنی و محکم کرده که از فراموشی و نابودی در امان مانده است. او بر این باور بود که شاهنامه، نقش مهمی در حفظ و تقویت هویت ملی ایرانیان ایفا کرده است.

  • حبیب یغمایی بر این باور بود که اگر تمام ثروت ایران از عصر غزنوی تاکنون در یک کفه‌ی ترازو قرار گیرد و شاهنامه فردوسی در کفه‌ی دیگر، شاهنامه ارزش بالاتری خواهد داشت. او معتقد بود که این اثر ارزش و اهمیت بی‌نظیری دارد که با هیچ ثروتی قابل مقایسه نیست و جایگاه ویژه‌ای در تاریخ و فرهنگ ایران دارد.

  • بدیع الزمان فروزانفر، فردوسی را به‌خاطر اخلاق شایسته و پاکی سخن، برتر از دیگر شعرا می‌دانست. او معتقد بود که فردوسی وطن‌پرست بوده و به ایران، عشق بسیاری داشته است. این عشق و شور در آثار او آشکار است و نشان‌دهنده‌ی تعهد و وفاداری این شاعر به میهن و فرهنگ ایرانی است. فروزانفر بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامه‌ی خود، ارزش‌های والای انسانی و ملی را به نسل‌های آینده منتقل کرده است.

شاهنامه فردوسی: فریدون - بخش 19

class="r-img-ratio">>

class="r-img-ratio">>

فایل صوتی شاهنامه فردوسی؛ فریدون - بخش 19

خلاصه شاهنامهٔ فردوسی؛ فریدون - بخش 19

در این متن، شخصیت سلم به خبر از جنگ و تیرگی‌هایی که در آن وجود دارد، می‌پردازد. او در فکر بهبود وضعیت است و تصمیم می‌گیرد که به یک دژ که آرامگاهش باشد، برود. در این دژ مخفی گنجینه‌ای وجود دارد و سلم به همراه مهر انگشتری شاه منوچهر قصد دارد نقشه‌ای برای حمله به دشمنان بریزد.

او سپاهیان را به دقت مدیریت می‌کند و طرد از نبرد را به سمت دژ هدایت می‌کند. در نهایت، قارن رزمخواه با درفشی که به نشانه پیروزی است، به میدان آمده و در جنگی سهمگین بر دشمنان پیروز می‌شوند. نبرد به شدت وحشیانه است و خسارات زیادی به دشمنان وارد می‌شود، و زمین و دریا به خون آغشته می‌شود. این خلاصه نشان‌دهنده جنگ، تدبیر و پیروزی در برابر دشمنان است.

برگردان به زبان ساده

# به سلم آگهی رفت ازین رزمگاه

وزان تیرگی کاندر آمد به ماه

هوش مصنوعی: خبر به سلامتی از این میدان جنگ رسید و از آن تاریکی که به سوی ماه آمده بود، آگاه شد.

# پس پشتش اندر یکی حصن بود

برآورده سر تا به چرخ کبود

هوش مصنوعی: پس پشت آن، دژی بلند و محکم وجود دارد که تا آسمان آبی بالا رفته است.

# چنان ساخت کاید بدان حصن باز

که دارد زمانه نشیب و فراز

هوش مصنوعی: او به گونه‌ای آن قلعه را بنا کرد که حتی در زمان‌های بالا و پایین نیز قابل دسترسی باشد.

# هم این یک سخن قارن اندیشه کرد

که برگاشتش سلم روی از نبرد

هوش مصنوعی: بیتی بیان می‌کند که قارن (شخصیتی در داستان‌های حماسی) اندیشید و متوجه شد که برقراری صلح و دوری از جنگ بهتر از رویارویی و نبرد است. این نشان می‌دهد که گاه اندیشه و تفکر در مورد عواقب جنگ می‌تواند انسان را به سمت مسالمت و اجتناب از درگیری سوق دهد.

# کلانی دژش باشد آرامگاه

سزد گر برو بربگیریم راه

هوش مصنوعی: دژ کلان، مکانی امن و مطمئن است و شایسته است که اگر ما راهی برای تصرف آن پیدا کنیم، بر آن مسلط شویم و به آنجا برویم.

# که گر حصن دریا شود جای اوی

کسی نگسلاند ز بن پای اوی

هوش مصنوعی: اگر دریا مکان او باشد، کسی نمی‌تواند او را از ریشه‌اش جدا کند.

# یکی جای دارد سر اندر سحاب

به چاره برآورده از قعر آب

هوش مصنوعی: در جایی بلند و بالا، یک سر قرار دارد که برای حل مشکلی از عمق آب بیرون آمده است.

# نهاده ز هر چیز گنجی به جای

فگنده برو سایه پر همای

هوش مصنوعی: در هر چیزی که وجود دارد، گنجینه‌ای پنهان نهاده شده است. بنابراین، به جای صرف وقت برای جستجوی چیزهای بی‌مقدار، به آنچه که در سایه عظمت و شانس قرار دارد، توجه کن.

# مرا رفت باید بدین چاره زود

رکاب و عنان را بباید بسود

هوش مصنوعی: باید به زودی راهی شوم و برای این کار به زین و مهار نیاز دارم.

# اگر شاه بیند ز جنگ‌آوران

به کهتر سپارد سپاهی گران

هوش مصنوعی: اگر پادشاه ببیند که از جنگجویان کسی توانایی کمتری دارد، نباید نیروهای زیادی را به او بسپارد.

# همان با درفش همایون شاه

هم انگشتر تور با من به راه

هوش مصنوعی: در کنار پرچم باشکوه شاه، انگشتر مربوط به تور نیز با من همراه است.

# بباید کنون چاره‌ای ساختن

سپه را به حصن اندر انداختن

هوش مصنوعی: اکنون باید چاره‌ای پیدا کرد و سپاه را به دژ و قلعه‌ای منتقل کرد.

# من و گرد گرشاسپ وین تیره شب

برین راز بر باد مگشای لب

هوش مصنوعی: من و گرد گرشاسپ، در این شب تاریک، راز خود را فاش نکنیم و دهان نگشاییم تا این راز هویدا نشود.

# چو روی هوا گشت چون آبنوس

نهادند بر کوههٔ پیل کوس

هوش مصنوعی: وقتی چهره‌اش مانند چوب آبنوس زیبا و خوش رنگ شد، آن را بر بلندی کوهی شبیه به استوانه فیل قرار دادند.

# همه نامداران پرخاشجوی

ز خشکی به دریا نهادند روی

هوش مصنوعی: همه افراد بزرگ و شجاع که اهل درگیری و جنگ بودند، از خشکی به طرف دریا رفتند.

# سپه را به شیروی بسپرد و گفت

که من خویشتن را بخواهم نهفت

هوش مصنوعی: سردار را به شیروی سپرد و گفت که من خود را پنهان می‌کنم.

# شوم سوی دژبان به پیغمبری

نمایم بدو مهر انگشتری

هوش مصنوعی: به سمت نگهبان قلعه می‌روم و به او نشان می‌دهم که انگشتر محبت را دارم، مانند یک پیامبر.

# چو در دژ شوم برفرازم درفش

درفشان کنم تیغ های بنفش

هوش مصنوعی: وقتی به بالای دژ برسم، پرچمی زیبا و درخشان را بر افراشته می‌کنم و شمشیرهای بنفش را به نمایش می‌گذارم.

# شما روی یکسر سوی دژ نهید

چنانک اندر آید دمید و دهید

هوش مصنوعی: شما تمام توجه و تلاش خود را به سمت هدفی معین می‌کنید به طوری که حتی لحظه‌ای برای آسان گرفتن و تسلیم شدن باقی نمی‌گذارید.

# سپه را به نزدیک دریا بماند

به شیروی شیراوژن و خود براند

هوش مصنوعی: سپه به کنار دریا ماند و در جایی به نام شیروی شیراوژن خود را مدیریت کرد و رهبری کرد.

# بیامد چو نزدیکی دژ رسید

سخن گفت و دژدار مهرش بدید

هوش مصنوعی: هنگامی که به نزدیک دژ رسید، با دژدار صحبت کرد و او به مهری که در چهره‌اش بود نگریست.

# چنین گفت کز نزد تور آمدم

بفرمود تا یک زمان دم زدم

هوش مصنوعی: او گفت که از نزد تور آمده‌ام و به من دستور داده شد که مدتی سکوت کنم.

# مرا گفت شو پیش دژبان بگوی

که روز و شب آرام و خوردن مجوی

هوش مصنوعی: مرا می‌گوید که برو پیش نگهبان دژ و به او بگو که نه روزها آرامش دارم و نه شب‌ها غذایی می‌جویم.

# کز ایدر درفش منوچهر شاه

سوی دژ فرستد همی با سپاه

هوش مصنوعی: از درفش منوچهر شاه به سوی دژ لشکر می‌فرستد.

# تو با او به نیک و به بد یار باش

نگهبان دژ باش و بیدار باش

هوش مصنوعی: با او در خوبی و بدی همراهی کن، مانند نگهبانی که همیشه آماده و هوشیار است.

# چو دژبان چنین گفتها را شنید

همان مهر انگشتری را بدید

هوش مصنوعی: وقتی نگهبان این حرف‌ها را شنید، مهر انگشتری را مشاهده کرد.

# همان گه در دژ گشادند باز

بدید آشکارا ندانست راز

هوش مصنوعی: در همان لحظه که در قلعه را باز کردند، او به‌وضوح مشاهده کرد اما نتوانست راز آن را بفهمد.

# نگر تا سخنگوی دهقان چه گفت

که راز دل آن دید کو دل نهفت

هوش مصنوعی: به حرف‌های دهقان گوش کن که او چه می‌گوید، زیرا در کلام او می‌توانی راز دل را بیابی که او پنهان کرده است.

# مرا و تو را بندگی پیشه باد

ابا پیشه‌مان نیز اندیشه باد

هوش مصنوعی: من و تو باید در خدمت و بندگی یکدیگر باشیم، و همچنین باید در نظر داشته باشیم که رابطه‌مان با یکدیگر نیز مهم است و به آن اهمیت دهیم.

# به نیک و به بد هر چه شاید بدن

بباید همی داستان ها زدن

هوش مصنوعی: هر چه را که خوب یا بد باشد، باید درباره‌اش صحبت کرد و داستان‌هایی را که در مورد آن وجود دارد، روایت کرد.

# چو دژدار و چون قارن رزمجوی

یکایک به روی اندر آورده روی

هوش مصنوعی: شخصی شجاع و جنگجو مانند دژدار و قارن، با جرأت و مبارزه طلبی در میدان حاضر است و هر یک از حریفان را به چالش می‌کشد.

# یکی بدسگال و یکی ساده دل

سپهبد به هر چاره آماده دل

هوش مصنوعی: یک نفر با نیت بد و بداندیش وجود دارد و دیگری با روحی ساده و پاک. فرمانده، برای هر موقعیتی آماده و مهیا است.

# همی جست آن روز تا شب زمان

نه آگاه دژدار از آن بدگمان

هوش مصنوعی: او در آن روز تلاش می‌کرد تا شب برسد، اما نگهبان از آنچه در حال وقوع بود، بی‌خبر و بدگمان بود.

# به بیگانه بر مهر خویشی نهاد

بداد از گزافه سر و دژ به باد

هوش مصنوعی: دوستی و محبت نسبت به بیگانگان کار درستی نیست و در نتیجه ممکن است مشکلات و خطراتی ایجاد کند که به راحتی تحت کنترل ما نخواهد بود.

# چو شب روز شد قارن رزمخواه

درفشی برافراخت چون گرد ماه

هوش مصنوعی: وقتی شب به روز تبدیل شد، قهرمان جنگ‌جو پرچمی را همچون هاله‌ی ماه بلند کرد.

# خروشید و بنمود یک یک نشان

به شیروی و گردان گردن کشان

هوش مصنوعی: زور و هیاهو به پا شد و هر کس نشانه‌ای از قدرت و شجاعت خود را به نمایش گذاشت، به‌گونه‌ای که گردنکش‌ها هم در این میان خود را نشان دادند.

# چو شیروی دید آن درفش یلی

به کین روی بنهاد با پردلی

هوش مصنوعی: وقتی شیری آن پرچم را دید، با دلی شجاع و با نیتی انتقامی بر روی آن حمله کرد.

# در حصن بگرفت و اندر نهاد

سران را ز خون بر سر افسر نهاد

هوش مصنوعی: او در قلعه محاصره کرد و درون آن برای سران، طوقی از خون بر سر گذاشت.

# به یک دست قارن به یک دست شیر

به سر گرز و تیغ آتش و آب زیر

هوش مصنوعی: شخصی با یک دست خود شیئی محکم و سخت را در اختیار دارد و با دست دیگر خود، شیئی قوی و توانا را گرفته است. در سر او نیز سلاحی از جنس گرز و تیغ وجود دارد که به نوعی نمایانگر قدرت و خطر است. همچنین، او زیر دست خود نیروهایی از آتش و آب را دارد که نماد تضاد و توانایی‌های متفاوت بوجود آمده در اوست.

# چو خورشید بر تیغ گنبد رسید

نه آیین دژ بد نه دژبان پدید

هوش مصنوعی: زمانی که خورشید به بالای گنبد می‌رسد، نه نشانی از دیواری است و نه نگهبانی در آنجا دیده می‌شود.

# نه دژ بود گفتی نه کشتی بر آب

یکی دود دیدی سراندر سحاب

هوش مصنوعی: نه دژی بود که بگویی محکم است، نه کشتی‌ای که بر روی آب باشد. فقط دودی را دیدی که در آسمان بلند شده است.

# درخشیدن آتش و باد خاست

خروش سواران و فریاد خاست

هوش مصنوعی: آتش می‌درخشد و باد به زوزه در می‌آید، صدای سواران و فریادهای آن‌ها بلند می‌شود.

# چو خورشید تابان ز بالا بگشت

چه آن دژ نمود و چه آن پهن دشت

هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در آسمان حرکت کرد، همه چیز را روشن کرد؛ هم قلعه‌ها و دژها و هم زمین‌های وسیع و دشت‌ها را نمایان ساخت.

# بکشتند از ایشان فزون از شمار

همی دود از آتش برآمد چو قار

هوش مصنوعی: آنها را به تعداد زیاد کشته‌اند و از آتش، دودی برمی‌خیزد مانند دودی که از آتش بیرون می‌آید.

# همه روی دریا شده قیرگون

همه روی صحرا شده جوی خون

هوش مصنوعی: تمام سطح دریا مانند قیر سیاه گردیده و تمام سطح صحرا به رنگ خون درآمده است.

خلاصه داستان فریدون

پادشاهی فریدون پانصد سال به طول انجامید. فریدون به رسم کیانی در روز بر تخت نشستن مردم را به عدالت و دین پروری نوید می دهد و مادر او فرانک نیز با شنیدن خبر پادشاه شدن فرزندش دو هفته بخشش کرده و جشن بزرگی بر پا می کند. فریدون صاحب سه فرزند پسر میگردد دو فرزند از شهرناز و فرزند کوچکتر از ارنواز. فریدون شخصی امین، صاحب منصب و دلسوز به نام جندل را بر می گزیند تا گرد جهان گشته و سه دختر که همسان و برابر و از نژاد بزرگان بوده و در سطح و اندازه پسران او انتخاب کند. جندل در نهایت دختران شاه یمن را شایسته پسران فریدون می داند و پس از ابراز این موضوع به شاه یمن و قدری دشواری ها این سه دختر را به عقد پسران فریدون در می آورد. فریدون تمامی سرزمین خود را به سه بخش تقسیم کرده و به پسران خود واگذار می کند.

سلم پسر بزرگ فریدون، شاه منطقه غرب و روم می گردد. سرزمین ترکان و چین به پسر دوم تور سپرده شده و ایرج کوچکترین فرزند، پادشاه سرزمین مرکزی ایران و منطقه بین النهرین و شبه جزیره عربستان می شود. مدت طولانی می گذرد و فریدون سالخورده می شود .آتش حسادت دیرین به ایرج در دل سلم روشن می شود به تحریک تور پرداخته او را با خود همراه می سازد که چرا ما دو برادر که بزرگتر هستیم باید در سرزمین های دور باشیم و پسر کوچکتر در کنار پدر در سرزمین اصلی بماند.

نامه تهدید آمیزی به فریدون نوشته می شود که یا ایرج نیز همچون آنها از سرزمین اصلی ایران خارج شود یا به جنگ او می آیند. ایرج راه آشتی در پیش گرفته با وجود اخطارهای مکرر فریدون جهت گفتگو به نزد برادران خود می رود ایرج در نهایت به دست تور کشته شده و سر او را برای فریدون می فرستند. فریدون با دیدن این دیدگانش سفید شده و کور میگردد. تمامی سرزمین ایران سراسر سیاه پوش شده و روزگاری دراز فریدون به سوگواری می پردازد. ایرج را کنیزکی بود به نام ماه آفرید که از ایرج باردار بود. فریدون از این خبر شادمان شده به کین خواهی ایرج امیدوار میگردد.

از ماه آفرید دختری متولد می شود.دختر بزرگ شده و با پشنگ ازدواج می کند. از این ازدواج پسری بدنیا می آید درخور پادشاهی و تخت کیان. او را به نزد فریدون می برند که چشم بگشای و به او بنگر که سرتا به پا گویی ایرج است. فریدون از خداوند یاد کرده از او تمنای یاری دارد. دعای او پذیرفته شد فریدون بینا می گردد کودک را در آغوش گرفته او را منوچهر می نامد. بر منوچهر سالیان دراز می گذرد. هنرهای شاهان و بزرگان را می آموزد با سلاح های مختلف جنگی آشنا شده و فنون نظامی را می آموزد. خبر منوچهر در تمامی سرزمین ها می پیچد. سلم و تور از موضوع آگاه شده توطئه ای می چینند.

نامه ای به فریدون برای عذر خواهی می نویسند و خواهان بخشش گناهان قبلی خود می شوند. به فریدون می گویند منوچهر را به نزد ایشان بفرستد تا آنها غلامی او را کنند. فریدون پاسخ نامه را به تندی داده به آنها اعلام جنگ می نماید. منوچهر به انتقام ایرج به جنگ آنها می رود. در نبرد اول به جنگ تور می رود. تور که توان نبرد با او را ندارد شب هنگام دست به شبیخون می زند. منوچهر از شبیخون او مطلع شده اوست که تور را غافلگیر می کند در نبرد سخت تور به دست منوچهر کشته می شود. منوچهر سر تور را همراه با نامه ای برای فریدون می فرستد و ازآنجا عزم نبرد با سلم می کند. در قلمرو سلم دژی تسخیر ناپذیر به نام دژ آلانان بود. قارن جهان پهلوان ایران زمین پیش بینی می کند که سلم اگر در نبرد تاب نیاورده و به این دژ می گریزد که در این صورت هیچ راهی برای دست یابی به او نیست.

لذا در ابتدای جنگ با موافقت موچهر تدبیری اندیشیده به دژ آلانان نفوذ کرده و آنرا نابود می سازد. پیش بینی قارن اتفاق می افتد. در میدان نبرد سپاهیان سلم شکست سختی خورده، سلم به طرف دژ عقب نشینی می کند. اما دیگر دژی وجود ندارد به ناچار راه گریز در پی میگیرد. منوچهر سوار بر اسب بدنبال او می رود منوچهر به سلم می گوید از چه می گریزی آمده ام تا آن تاج خسروانی که از طمع آن ایرج را کشتی بتو دهم. آن دانه کینه ای که کاشتی اکنون به بار آمده است. منوچهر نزدیک سلم شده و با زخم شمشیرش او را به دو نیم می کند.

پس از کشته شدن سلم منوچهر به اعلام توقف قتل و خونریزی می دهد. سر سلم را همچون تور برای فریدون می فرستد. فریدون منوچهر را به شاهنشاهی جهان برمی گزیند فریدون از غم از دست دادن سه فرزند خویش در ماتم می ماند تازمانه او سر می رسد. منوچهر فریدون را با رعایت کلیه آداب و مراسم تدفین پادشاهان در دخمه ای جای میدهد.

تصاویر نسخه های قدیمی شاهنامه فردوسی

  • فانوس خیال

class="r-img-ratio">>

  • شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو

    class="r-img-ratio">>

2 ماه پیش

دسته‌بندی‌ها