سه‌شنبه، 09 اردیبهشت، 1404

طلاق‌های عجیب / ثروتی که مرد را از خود بیخود کرد؛ شوهرم عوض شد دیگر آن آدم سابق نیست

*چند سال است با همسرت ازدواج کرده‌ای؟

13 سال پیش با هم ازدواج کردیم و تا همین چند وقت قبل هم زندگی خوبی داشتیم.

*چطور با هم آشنا شدید؟

ما سنتی ازدواج کردیم. یکی از دوستان پسرخاله‌ام بود. در خانه خاله‌ام من را دید و بعد هم خواستگاری کرد.

*خوشبخت بودید؟

بله. بسیار خوشحال و خوشبخت بودیم. شوهرم کارمند یک شرکت خصوصی بود. زندگی خوبی هم داشتیم. از وقتی زندگی ما خراب شد که پرهام تصمیم گرفت پولدار شود. او شغلش را رها کرد و تا ماشین و خانه معامله کند. من به این کار راضی نبودم.

*چرا این کار را کرد؟

می‌خواستیم بچه‌دار شویم. پرهام می‌گفت با پول کارمندی نمی‌شود زندگی اداره کرد. رفت دلال شد و بعد برای اینکه پول بیشتری به دست بیاورد صداقتی را که قبلاً داشت کنار گذاشت. از آن به بعد دیگر آدم سابق نشد. هرچند ما بچه‌دار شدیم ولی شوهرم رفتار و شخصیتش کاملاً عوض شد، حتی طرز حرف زدنش عوض شد. در حالی که من پرهان سابق را دوست داشتم.

*شغل خودت چیست؟

من کارمند بانک هستم.

*بچه دارید؟

بله، یک دختر داریم.

*تکلیف بچه چیست؟

با من زندگی می‌کند. قرارمان همین است.

*خودت کجا زندگی می‌کنی؟

نزدیک خانه پدرم خانه‌ای اجاره کردم. به آنجا می‌رویم تا بعد ببینم چه می‌شود.

*شوهرت حاضر نیست شغلش را عوض کند؟

نه. او وضع مالی‌اش خوب شده اما خیلی چیزها را از دست داده، رفتار و حرف زدنش عوض شده است. دو خانه دارد و به من گفت یکی از خانه‌ها را به من می‌دهد تا آنجا زندگی کنم اما قبول نکردم. دوست ندارم دخترم کارهای پدرش را یاد بگیرد، به همین خاطر جدا می‌شوم.

منبع: اعتمادآنلاین


2 ماه پیش

دسته‌بندی‌ها