سال بعد «پرنده کوچک خوشبختی» (پوران درخشنده، ۱۳۶۶) نقش معلمی را عهدهدار شد که مثل مسافری از راه میرسد و وارد زندگی یک دختر لال میشود و زندگی او را تغییر میدهد.
«تمام وسوسههای زمین» را در سال ۱۳۶۸ بازی کرد. مهم نیست که به نظر اغلب منتقدان و اهل فن این فیلم، فیلم خوبی از آب درنیامد و حمید سمندریان در نخستین و آخرین تجربه سینماییاش شکست خورد. هما در این فیلم جلوی دوربین همسرش بازی کرد. او همای حمید بود و هرچه نام و نشانی از حمید داشت، برایش عزیز و محترم و دوستداشتنی بود.
سال ۱۳۷۱، بعد از «مسافران»، در «از کرخه تا راین» در نقش زنی به نام لیلا ظاهر شد که سالها پیش خانوادهاش را ترک کرده و به آلمان رفته و با همسرِ آلمانی و فرزندش زندگی میکند. وقتی برادر لیلا که جانباز است، برای عمل چشمانش به آلمان میرود، خواهر و برادر بعد سالها با هم مواجه میشوند و در آخر برادر، خواهرش را نادم و رهسپار خانه میکند. برای این فیلم برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره فیلم فجر شد، اما انگار که این جایزه چندان برایش خوشیمن نبود و بعد از آن سینما تقریبا برایش تمام شد.
در تلویزیون در سریال «خاک سرخ» که سال ۱۳۸۱ از شبکه یک پخش شد، باز با حاتمیکیا همکاری کرد و نقش خانم صبا را در فیلمی با پسزمینه جنگ بازی کرد.
شوری و عشقش به تئاتر وصفناشدنی بود. تئاتر معنای واقعی هنر را برایش تداعی میکرد. در اوایل دهه ۱۳۷۰ در نشریهای از وضع بد تئاتر گله کرد و از آن یادداشت میشد دریافت چه اندازه دل در گرو صحنه دارد. سال ۱۳۹۲ برای آخرین بار روی صحنه رفت و بعد از آن بیماری بود که او را با خود به سفری دورودراز برد.
همسفرش سال ۱۳۹۱ او را ترک کرد و بعد از آن نام و یاد حمید سمندریان همواره با او بود تا اینکه بالاخره در ۴ مهرماه ۱۳۹۴ به دیار ابدی سفر کرد.
هما روستا مسافری بود که در فاصله ۴ مهر ۱۳۲۳ تا ۴ مهر ۱۳۹۴ سفرها کرد و شخصیتها ساخت و زندگیها کرد. یادش گرامی.