خاطرات نخستین مدیرعامل شرکت ملی نفت بعد از انقلاب، قسمت یازده: ماجرای ساواکی‌هایی که عضو انجمن اسلامی نفت شده بودند/ آیت الله اشراقی برای رسیدگی به اختلافات صنعت نفت تعیین شد/ ادعا کرده بودند من به اسراییل و آفریقای جنوبی نفت فروخته‌ام

 خاطرات نخستین مدیرعامل شرکت ملی نفت بعد از انقلاب، قسمت یازده: ماجرای ساواکی‌هایی که عضو انجمن اسلامی نفت شده بودند/ آیت الله اشراقی برای رسیدگی به اختلافات صنعت نفت تعیین شد/ ادعا کرده بودند من به اسراییل و آفریقای جنوبی نفت فروخته‌ام

  عرض کنم که این را هم بد نیست توضیح بدهم، خودم باعث این کار شدم یعنـــــــی من گله کردم از انجمن اسلامی نفت واقعاً هفت هشت نفر آدم فاسد کـــــه سابق ساواکی بودند، دکتر اقبال این‌ها را استخدام کرده بود، ده تا عریضه نوشته بودند به شاهنشاه آریامهر که استخدام بشوند استخدام شده بودند. یکی نوشته بود، اصلاً از آمریکا آمدم برای اینکه خدمت به شاهنشاه و رستاخیز بکنم. تمام پرونده را فتوکپی کردم این‌ها را برای آقای خمینی فرستادم گفتم این‌ها انجمن اسلامی نفت هستند بفرمائید.

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: حسن نزیه (زاده ۱۳۰۰ تبریز – درگذشته ۲۴ شهریور ۱۳۹۱ پاریس) سیاستمدار، حقوق‌دان و مدیر اجرایی بود، که از ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۸ در دولت موقت ایران، به‌عنوان مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره شرکت ملی نفت ایران فعالیت می‌کرد.وی در دوره شانزدهم کانون وکلا، در نخستین جلسه هیئت مدیره جدید، نزیه عنوان رئیس کانون وکلا انتخاب شد. حسن نزیه در روز جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۹۱ به علت بیماری آلزایمر، در پاریس درگذشت. خاطرات او توسط تاریخ شفاهی هاروارد جمع آوری شده است.

س - آقای نزیه، آقای اشراقی وقتی که آمد در خوزستان دقیقاً چه می‌خواست از شما؟

ج - عرض کنم که این را هم بد نیست توضیح بدهم، خودم باعث این کار شدم یعنـــــــی من گله کردم از انجمن اسلامی نفت واقعاً هفت هشت نفر آدم فاسد کـــــه سابق ساواکی بودند، دکتر اقبال این‌ها را استخدام کرده بود، ده تا عریضه نوشته بودند به شاهنشاه آریامهر که استخدام بشوند استخدام شده بودند. یکی نوشته بود، اصلاً از آمریکا آمدم برای اینکه خدمت به شاهنشاه و رستاخیز بکنم. تمام پرونده را فتوکپی کردم این‌ها را برای آقای خمینی فرستادم گفتم این‌ها انجمن اسلامی نفت هستند بفرمائید.

خودش هم گفت من می‌دانم این‌ها آدم‌های فاسدی هستند و آدم‌های ابن الوقتی هستند. گفتم آقا آخر ناراحت می‌کنند هر روز یک بلوا می‌خواهند ایجاد کنند. عرض کنم من گفتم، آقای خمینی من به آقای بازرگان هم گفتم من دیگر قادر به ادامه کار نیستم چون حال و حوصله این قبیل چیز‌ها را. گفت آخر همه که از شما راضی هستند. گفتم، ولی این را ببینید ندارم یک نفر کافیست که آدم را ۲۴ ساعت ناراحت کند دیگر.

من اعصابم خرد می‌شود گفت، نخیر دیروز آمده بودند من راه ندادم. گفتم آقا ولی من می‌خواهم پیک کار بکند آقای بازرگان. گفت، چکار کند؟ گفتم، یک هیئتی را بفرستنــــــــــد کار‌های مرا بازرسی کنند، آخر این‌ها می‌گویند که من حقوق‌ها را اضافه کردم، من ساواکی‌ها را نگهداشتم، من طاغوتی‌ها را بیرون نکردم، من چنین من چنان. من به اسرائیل نفت فروختم به آفریقای جنوبی نفت فروختم، این‌ها همه دروغ است.

یک ثالثی بیاید بگوید این حقیقت دارد یا نه دیگر. گفت که کی بیاید؟ گفتم، یک هیئت سه نفری بیایند ببینند آقای بازرگان بفرستد. گفت خــ ودم من هی می‌گفتم بازرگان روی اعتقادم که آخر به این این کار‌ها مربوط می‌فرستم نیست، گفت خودم می‌فرستم. گفتم کی مثلاً. گفت اشراقی خوب است داماد من. گفتم، برای من فرق نمی‌کند ولی باید یک مقدار هم بتواند از او بربیاید این کار. گفت، نه او خوب است. گفتم، دو نفر دیگر هم آقای مهندس بازرگان تعییی کنند. گفت آن‌ها را هم خودم تعیین می‌کنم.

آن وقت در آنجا نشسته بودم که دیدم یک شیخی وارد شد گفت که، آقای اشراقی چون ماه رمضان بود، خواهش کرد که افطار را با ایشان بخورید دیگــــــــــر تهران نروید قبل از افطار. من آمدم رفتم با ماشین منزل اشراقی و دیدم یک سفره مفطی هم چیده بود. من هر جا هم می‌رفتم این هائی که محافظ من بودند شوفر بودند و این‌ها می‌گفم " بیائید بنشینید. " گفتم، آقا، بیائید افطار با هم بخوریم و این‌ها. این اشراقی مثل اینکه دلش نمی‌خواســت و من همیشه این‌ها را هر جائی می‌رفتم، اصلاً من سری ندارم چیزی ندارم که بخواهم آمدند چقدر هم این حسن اثر. من این قدر می‌رفتم با کارگر‌ها می‌نشستم با هم نهار می‌خوردیم شام می‌خوردیم حرف می‌زدیم گپ می‌زدیم، عرض کنم که چقدر نتیجه خوبی داشت در پیشبرد کار این‌ها آمدند نشستند که ناظر مذاکرات و این‌ها هم بودند.

من گفتم آقای اشراقی یک کاری برای شما ایجاد شد. گفت چه کاری؟ گفتم، شما می‌آئید بازرســــــــــــی شرکت نفت. گفت من؟ من چکاره‌ام بیایم آنجا اول با یک تعجب و حیرت وایت‌ها. گفتم، این انجمن اسلامی نفت مرا ناراحت می‌کنند هفت هشت نفر من به آقای خمینی گفتم و بعد گفتم یک هیئتی بیایند، ایشان هم شما و دو نفر دیگر را انتخاب خواهند کرد. گفت، نه بابا من نمی‌آیم گفت ما شما را می‌شناسیم حرف‌ها چیست؟ اصلاً شما چرا این پیشنهاد را کردید به ایشان؟ گفتم آقا، بیایند ببینند همه این حرف‌ها دروغ است. گفت ما می‌دانیـــــــــم کــه دروغ است. گفتم نه از نزدیک بیایند ببینند. گفت خیلی خوب، حالا گفتید من لازم نمی‌دانم. افطا ر را کردیم پاشدیم.

دو روز بعد دیدم او تلفن داشت و گفت ما آمدیم تهران می‌خواهیم برویم خوزستان. شرکت نفت هم یک هواپیما داشت و گفتیم فوراً این‌ها را بردند آنجا گفتم آقای اشراقی شما انتقاد کنید از من کار خیلی شده ولی من آن‌ها را ادعایش را ندارم. شما نقطه ضعف‌ها را پیدا کنید و انتقاد کنید. گفت حالا برویم ببینیم. رفتند و بیست روز تمام تلفن می‌کرد، آقا، دستت درد نکند زحمت کشیدید این‌ها مزخرف می‌گویند، فلان.

از روز بیستم به بعد دیدم دیگر از او خبری نیست و قرار من این بود که این وقتی کارش را تمام کرد بیایدهیئت مدیره شرکت نفت بنشیند بگوید چه معایبی دیده؟ هر جا گشتیم او نبود، تلفن هم نمی‌کرد. بالاخره پیدایش کردم، گفتم، آقای اشراقی دیگر از شما خبری نیست، کی می‌آئید اینجا که ما استفاده کنیم از اطلاعات و برداشت‌های شما. گفت من آنجا دیگر نمی‌آیم من می‌روم قم. گفتم آخـــــر قرار بود بیائید اینجا ما استفاده کنیم. گفت نه، من به آقا گزارش خواهم داد. گفتم، حالا چه دیدید آخر؟ گفت، به آقا خواهم گفت.

من دیدم خیلی سرسنگین است، گفتم، آقا شما تا پریروز که آن همه چیز ... گفت بله، حالا یک چیزهائی هم هست که باید به خود آقا بگویم. من به مهندس بازرگان تلفن کردم گفتم آقا این گفت من هم تلفن کردم گفتم بیا اینجا ببینم چــــــــه دیدی؟ گفت من به آقا فقط گزارش می‌کنم. من دریافتم به او اشاره کردم که این آدم باید برود.

خلاصــــــــــه حالا این نقشه بهشتی بود؟ کی بود؟ چه جوری گشت؟ حالا مهم این بود که من در آن بروشور هم نوشتم، ده روز بعد نمایندگان کنسرسیوم می‌آمدند تهران برای فیصله اختلافاتمان از جمله پرداخت حدود یک میلیارد دلار طلبمان، ده روز بعد قرار بود بیایند. یعنی سه بار هیئت هائی را من فرستاده بردم لندن مذاکرات آنجا شده بود دفعه آخر می‌آمدند تهران که دیگر را خاتمه بدهیم، و درست مقارن این بحث گفتند، او باید برود.

 برچسب
 

 منبع خبر