پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : 
سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشت های روزنوشت علم را منتشر می کند.
جمعه ۱۸ دی ۱۳۴۹: صبح زود سواری رفتم، چون غیر از این نمیتوانم زندگی کنم. برگشته حمام گرفتم و ساعت ۱۲ شرفیاب شدم. تا دو بعد از ظهر شرفیاب بودم. کارهای عقب افتاده زیادی را عرض کردم و ضمناً موضوعات خصوصی و سیاسی زیادی صحبت کردیم. از جمله این که شاهنشاه فرمودند: کارهای من روز به روز زیادتر میشود و فرصت کم. منجمله روزی یک ساعت و نیم گزارشات وزارت خارجه را میخوانم، وزیر اقتصاد هفتهای لااقل سه تا چهار ساعت وقت مرا میگیرد، هفتهای دو روز تمام وقت صبح و بعد از ظهر به کارهای ارتش و ژاندارمری و شهربانی و ساواک میرسم، کارهای محرمانه خارجی را هم که وسیله تو یا بعضی خارجی ها میبینم، وزرای دیگر هم که هستند که هر کدام لا اقل هر دو هفته یک بار وقت میخواهند، نخست وزیر را هم که لااقل در هفته باید یکی دو بار ببینم، شورای اقتصاد هم هست، کارهای خانوادگی و شخصی هم هست و کارهای متفرقه دیگر و مراقبت اوضاع. عرض کردم: خیلی از کارهای غیر لازم شاهنشاه را میشود کم کرد. خودتان نمیخواهید و اجازه نمیدهید. من میتوانم این کار را بکنم میفرمایید، میخواهی دولت در دولت تشکیل بدهی. شما که اعتماد نمیفرمایید، [چه] میشود کرد؟ من را کنار بگذارید، اجازه بدهید من برای شما در دفتر مخصوص شما ترتیب این کار را بدهم و خودم هم کار نداشته باشم. فرمودند: به آن جا بعضی دستورات دادهام.
عرض کردم: میدانم وافی به مقصود نیست. دنیای امروز، دنیای فکر و اندیشه است و کارها باید وسیله مردمان متفکر حلاجی بشود، بعد به عرض شما برسد. من رئیس دفتر مخصوص را که خودم معرفی کردهام، فوق العاده دوست دارم. مرد شریف و نجیب و صمیمی و درست و با فهم است، ولی متأسفانه خودتان میدانید که بیسواد است. هیچ زبان خارجی نمیداند، تحصیلاتش هم حدود دیپلم است، نمیتواند مسائل امروز جهان را درک کند. مثل این که عرایض من مؤثر شد، ولی جوابی که فرمودند این بود که تازه من کار کمتر بکنم چه بکنم؟ تفریح که نمیتوانم بکنم، زیرا با گرفتاری خانوادگی امکانی نیست. پس بهتر است کار بکنم. عرض کردم: متأسفانه به این صورت چه بخواهید، چه نخواهید، ساییده میشوید. فولاد که نیستید و من معتقدم که نفس شما برای این کشور کیمیاست. مگر تفریح منحصر به یک کار به خصوص است؟ سواری و اسکی و انواع اسپورتها، معاشرت با اشخاصی که دوست دارید، همه تفریح حساب میشود. دیگر چیزی نفرمودند. من هم موضوع را عوض کردم، ولی وظیفه خودم میدانم که بالاخره این مطلب را گردن شاه بگذارم. چون احساس میکنم کارها از هم گسیخته میشود و تمام هم علت آن گرفتاری فوق العاده شاه است. هر وزیری و هر مسئولی راساً دستوری می گیرد_که با خطوط اصلی سیاست اقتصادی و اجتماعی کشور هماهنگی نمیکند_ و میرود. علت هم این است که شاه هر قدر ماشاء الله قوی [باشد]، ولی دستگاه ماشین [کامپیوتر] که نیست دستورات دیگری که فرموده است فراموش میکند. عیب بدتر این کار، فرامین ضد و نقیض است که البته کمتر اتفاق افتاده است، ولی به هر صورت اتفاق میافتد و اساس کار ما را متزلزل میکند.
.
... سر شام رفتم.مطلبی نبود. تلگرافی راجع به تشریف بردن شاهنشاه به اتریش رسیده بود که سفیر استدعا کرده بود قدری دیرتر از بیستم ژانویه تشریف ببرند، چون در آن تاریخ انتخابات کنفدراسیون دانشجویی در اتریش خواهد بود. قبول فرمودند.