داستان قلیان کریم خان زند/ حکایتی از قلیان پر برکت کریم خان زند

گویند روزی کریم خان در باغش نشسته و میلش به کشیدن قلیانی بود. همان وقت درویشی را دید که گاه چشم به او می دوزد و گاه روی به آسمان کرده و کله ای می جنباند و با کسی به نجوا سخنی می گوید....

انتقال به متن خبر بعد از سی ثانیه