حکایت زنده به گور کردن تاجر/ داستان تاجری که هفت سال در قبر زنده ماند

روزی بود، روزگاری بود. مرد حمالی بود و یک روز داشت بار می برد که رسید به باغی. بارش را زمین گذاشت و گفت: خدایا! من بنده‌ی توام، صاحب فلان فلان شدی این باغ هم بنده‌ی توست...

انتقال به متن خبر بعد از سی ثانیه