بی عفتی سولماز با رفتن از خوابگاه دانشجویی به میهمانی مختلط در باغ ! / آبرویم نزد همه رفت !

  بی عفتی سولماز با رفتن از خوابگاه دانشجویی به میهمانی مختلط در باغ ! / آبرویم نزد همه رفت !

  از شهرستان که برای ادامه تحصیل به تهران آمدم خیال میکردم به تمام آرزوهایم خواهم رسید چون از قید و بند های خانه پدری ام رها شده بودم تابه خودم آمدم خودم را در پارتی های شبانه یافتم دیگر نمی‌توانستم درس بخوانم تا اینکه با تشویق دوستانم شیشه کشیدم تا درس بخوانم اما در باتلاق اعتیاد گرفتار شدم.....

بی عفتی سولماز با رفتن از خوابگاه دانشجویی به میهمانی مختلط در باغ ! / آبرویم نزد همه رفت !
به گزارش فرتاک نیوز،

سولماز می گوید : میخواستم بازیگر شوم خودم را در نقش های معروف می‌دیدم و تمام آرزوهایم در این مسیر قرار داشت اما این تمام ماجرا نیست ..... بگذارید از اول ماجرا برایتان بگویم من نیلوفر هستم تک دختر خانواده که عزیز کرده پدرم بودم اما ازنوع خودش پدر من فرش فروشی بزرگی دارد و مادرم خانه دار است. سه فرزند اول خانواده ما پسر هستند و به اصرار پدرم وارد کار خریدو فروش فرش شدند و من که تنها دختر خانواده بودم تصمیم گرفتم تا قانون شکنی کنم و در رشته مورد علاقه خودم مشغول به کار شوم. من عاشق بازیگری و تئاتر بودم اما پدرم راضی نمیشد و در نهایت من با کارهایی یواشکی پدرم را در عمل انجام شده قرار دادم و برای گذراندن دوره تئاتر و بازیگری از کاشان به تهران امدم.

من بعد از ثبت نام در خوابگاه دخترانه ای ماندم. ماه های اول همه چیز عالی بود من از ازادی عملی که هیچ وقت در خانه پدری نداشتم برخوردار شدم با همکلاسی هایم سر کلاس و در محوطه دانشگاه و مسیر شیطنت میکردیم و میخندیدیم شاید باور نکنید ولی حتی خنده از ته دلم در خانه پدری برایم ارزو شده بود چون از نظر پدرم دختر باید خیلی سر و سنگین می بود. ساعت خواب و بیداری، بیرون رفتن، ساعت غذا خوردن و... تماما توسط پدرم برنامه ریزی و کنترل می شد و جالب است بدانید مادرم نیز کاملا موافق و گوش به فرمان پدرم بود.

گاهی احساس میکنم تمام تلاش من برای این بود که به بهانه دوره ی بازیگری از خانه و شرایط سخت هر روز بیرون بیایم و دنیا را با چشمان خودم ببینم و تجربه کنم. اما متاسفانه روزهای خوش زیاد دوام نیاورد و همان ماه های اول با دو تا از دوستانم سر قرار های عاشقانه رفتیم و من تا به خودم امدم دیدم که خیلی از مرزها را شکستم.

بعد از ان دیگر بدون هیچ نیروی بازدارنده ای به سر قرار های عاشقانه میرفتم یک روز دوستانم اکیپی از دختر و پسر را تشکیل دادند و یک باغ را اطراف شهر کرایه کردند من هم از هیچ چیز روحم خبر دار نبود و فقط به جوانی وشادی کردن فکر میکردم که چه خوبه امشب را با او میگذرانم . در باغ مشروب سیگار و قرص و مواد مخدر تعارف میشد و بچه ها هر کدام بدون هیچ گونه نگرانی مشغول به مصرف بودند و من که تقریبا شوکه شده بودم فقط دستانم را بهم می مالیدم و دنبال خلاص شدن از آن شب مهمانی بودم.

با وجود اصرار های دوست پسرم کمی مشروب خوردم و با فکر اینکه امکان نداره مست بشم خودم را قانع میکردم که کارم خیلی هم بد نبوده آن شب دوست پسرم از مستی ام سو استفاده کرد که متاسفانه بعد که فهمیدم اعتراضی هم نکردم ! . این مهمانی ها چندین بار دیگه اتفاق افتاد و قبح خیلی از اتفاقات برایم شکسته شده بود و همه چیز عادی شده بود وقتی به خودم امدم متوجه شدم که در حال مصرف گل هستم و این را ابتدا عاملی برای نزدیکی و همراهی با دوستانم و راهی برای نشان دادن خودم میدیدم و با خودم میگفتم مگر چه اشکالی دارد فقط در مهمانی ها میکشم و هیچ کسی هم خبر دار نمی شود. حتی گاهی میگفتم وقتی به خانه پدری برگردم و درسم تمام شود دیگر نمی توانم دوستانم را ببینم. پس باید کاری می کردم تا دوستیمان ادامه دار میشد. ترم اخر دانشگاه بود که متوجه شدم شدیدا به مواد مخدر اعتیاد دارم دنیا رو سرم خراب شد. دیگر نمی توانستم ارام بنشینم و درس بخوانم هر روز گریه و ناراحتی و دنبال سوال های بی جواب می رفتم . همکلاسی و دوستانم که شرایطم را میدیدن میگفتن که با مصرف شیشه در دوره امتحانات میتونم تمرکز داشته باشم و درس بخوانم و بعد از امتحانات دیگر مصرف نکنم. اما باز هم از چاله به چاه افتادم و حالا درگیر اعتیاد هستم . نمیخواهم پدر و مادرم از این ماجرا خبر دار بشوند . فقط از شما میخواهم راهکاری به من ارائه دهید تا بتوانم از این مواد مخدر خلاص شوم.

درجلسه مشاوره، تشخیص مراجع این چنین است که فرد مورد نظر دچار ناکامی، حس طردشدگی، بی هدفی و نداشتن مهارت زندگی می باشد که عوامل تداوم بخش و محیط خانواده و محیط دانشگاه اورابه سمت تسلیم شدن و کشیدن مواد سوق داده است. افراد مهارت حل مسائل را باید ازدرون خانواده یاد بگیرند؛ متاسفانه درداستان زندگی فرد مورد نظر، مراجعه کننده دردوران کودکی ونوجوانی تحت سلطه پدرومادر بوده و دچار خلاء عاطفی شده است؛ اگر چه از نظر مالی درگرفته بوده اما به نیازهای عاطفی او اصلا توجهی نشده است حال که وی دچار اعتیاد شده، نشان ازاین است که اومهارت حل مسائل زندگی اش را ندارد وبه علت کنترل بیش از حد توسط پدروندیدن محبت کافی ازسوی خانواده ازاین طریق سعی در گرفتن تائید از طرف دوستانش و دوست پسرش داشته است.با توجه به مصاحبه صورت گرفته درجلسه مشاوره، تشخیص مراجع این چنین است که فرد موردنظردچارعدم اعتماد به نفس،ناتوانی در حل مسئله ، ناکامی، حس طردشدگی می باشد که عوامل تداوم بخش ومحیط خانواده و زندگی در محیط خوابگاه اورابه سمت راه اشتباه مصرف مواد هرچند به روش اشتباه سوق داده است.

برچسب
 

 منبع خبر