قرن انفجاری اوراسیا؛ ائتلاف ایران، روسیه و چین از دل قفقاز نظم آمریکایی را گروگان گرفت/ جهان در آستانه فصل دوم جنگ سرد؟

 قرن انفجاری اوراسیا؛ ائتلاف ایران، روسیه و چین از دل قفقاز نظم آمریکایی را گروگان گرفت/ جهان در آستانه فصل دوم جنگ سرد؟

  اقتصادنیوز: به باور ناظران، اوراسیا، جغرافیایی کلیدی که از منظر ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی از اهمیت برجسته‌ای برخوردار است؛ می‌تواند میدان را برای به چالش کشیدن نظم آمریکایی هموار سازد؛ آن هم از طریق هم‌صدایی بازیگرانی چون روسیه، ایران و چین که هیچکدام نظم لبیرال تحت رهبری آمریکا را باور ندارند.

به گزارش اقتصادنیوز، هارل برندز، استاد دانشکده مطالعات بین‌الملل پیشرفته دانشگاه جانز هاپکینز، عضو ارشد موسسه امریکن اینترپرایز با اقتباس از کتابش تحت عنوان "قرن اوراسیا: جنگ های داغ، جنگ های سرد و ساختن جهان مدرن" یادداشتی را در نشریه اکونومیست منتشر کرده و مدعی است: خطرناک‌ترین پدیده ژئوپلیتیکی عصر ما هیچ بحران، درگیری یا رقیب واحدی نیست. این شبکه رو به رشد روابط است که دشمنان اوراسیایی آمریکا را به هم پیوند می‌دهد.

به باور این نویسنده و محقق، اوراسیا -ابرقاره‌ای که اروپا، آسیا و جزایر اطراف آن‌ها را در بر می‌گیرد- مرکز استراتژیک جهان است که اکثر مردم و پتانسیل اقتصادی در آن مستقر شده است. امپراطوری که بر اوراسیا حکومت می‌کرد، می‌تواند نفوذش را در سراسر اقیانوس‌های مجاور و در سراسر جهان نشان دهد.

اقتصادنیوز یادداشت برندز را در دو بخش ترجمه کرده که بخش نخست در ادامه آمده است.

قرن انفجاری در اوراسیا

تمام درگیری‌های حماسی قرن بیستم - جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم، جنگ سرد - رقابت‌هایی بین خودکامه‌هایی که به دنبال امپراتوری‌های وسیع اوراسیا بودند و ائتلاف‌های جهانی که برای برگرداندن آنها می‌جنگیدند حول این منطقه تعریف شده است.

امروز، ائتلاف جدیدی از رهبران اقتدارگرا در حال احیای این الگوی مرگبار هستند. قدرت‌های رویزیونیست (به‌شدت ناراضی) خیزی جدی برداشته‌اند و جهان را وارد دور بعدی مبارزه بزرگ برای اوراسیا می‌کنند که عصر مدرن را شکل داده است.

به باور برندز، متأسفانه ایالات متحده برای این چالش آماده نیست. او در ادامه مدعی شد: تاریخ دوران مدرن زمانی پیش بینی شده که تازه آغاز شده است. در سال 1904، محقق بریتانیایی هالفورد مکیندر، در یک سخنرانی توضیح داد که چگونه جغرافیا، فناوری و ایدئولوژی در حال ترکیب شدن برای شعله‌ور شدن یک قرن انفجاری در اوراسیا است.

او استدلال می‌کرد که گسترش خطوط راه‌آهن در حال کوچک شدن اوراسیاست و به دولت‌های جاه‌طلب اجازه می‌دهد تا ارتش‌های عظیمی را در سراسر خشکی جابه‌جا کنند. پایان استعمار قرن نوزدهم، قدرت‌های بزرگ را در برابر یکدیگر در قرن بیستم قرار داد. سیاست و ژئوپلیتیک هم به شکل سرسختی در تعامل بودند.

مکیندر پیش‌بینی می‌کرد که همه این پیشرفت‌ها منجر به نبردهای بزرگ می‌شود. کشور یا ائتلافی که بر اوراسیا تسلط داشته باشد به یک تهدید جهانی تبدیل خواهد شد؛ زیرا این قدرت را دارد که حتی دورترین دموکراسی‌ها را ناامن کند. بنابراین، فاتحان مشتاق به دنبال هژمونی اوراسیا خواهند بود، در حالی که قدرت‌های فراساحلی و دولت‌های آسیب پذیر واقع در لبه‌های اوراسیا، برای حفظ آزادی‌های خود با تقسیم ابرقاره می‌جنگند.

در جنگ جهانی اول، یک آلمان نظامی‌گرا و غیرلیبرال به دنبال تسلط بر اروپا از دریای شمال تا قفقاز بود و یک امپراتوری غنی از منابع و سکوی پرشی برای قدرت جهانی ایجاد کرد. یک ائتلاف بین اقیانوسی که توسط بریتانیا و ایالات متحده، لنگر تعریف شد، لازم بود تا آلمان‌ها را شکست دهد.

در جنگ جهانی دوم، قدرت‌های فاشیست از سواحل اقیانوس اطلس فرانسه تا اقیانوس آرام مرکزی به پیروزی رسیدند. یک ائتلاف حتی بزرگتر -ایالات متحده، بریتانیا، اتحاد جماهیر شوروی و چین- لازم بود تا بشریت را از عصر تاریک جدید نجات دهد.

در طول جنگ سرد، یک بلوک کمونیستی به رهبری مسکو بر قلب اوراسیا تسلط داشت و به دنبال فشار بر علیه جهانی آزاد به رهبری واشنگتن بود. این رقابت جان ده‌ها میلیون نفر را گرفت و نشان داد که چگونه تجاوز و جنایت می‌تواند از قاره‌های تسخیر شده به بیرون سرایت کند. این گزاره‌ها همچنین نشان دادند که چرخه درگیری اوراسیا تنها توسط ایالات متحده می‌تواند شکسته شود.

قرن دوم اوراسیا آغاز شد!

برندز در ادامه خاطر نشان کرد: این ابرقدرت دور به شکست دو پیشنهاد در زمان جنگ برای هژمونی اوراسیا کمک کرد. در طول جنگ سرد، با ایجاد ائتلاف‌هایی -ناتو و چندین پیمان امنیتی در غرب اقیانوس آرام- که جناح‌های پویا اقتصادی آن را تضمین می‌کرد، تعادل مطلوبی در ابرقاره را حفظ کرد.

این مشارکت‌ها باعث رشد دموکراسی و شکوفایی اقتصاد جهان آزاد و پایه‌ای شکل گرفت که نظم جهانی لیبرال بر آن بنا شد. در دهه 1990، پیروزی غرب بر اتحاد جماهیر شوروی آغازگر دوران صلح قدرت‌های بزرگ و سلطه دموکراتیک پس از جنگ سرد بود. اما رویاهای امپراتوری خودکامه اکنون در حال احیا هستند و قرن دوم اوراسیا آغاز شده است.

در شمال شرق آسیا، کیم جونگ اون، حاکم کره شمالی، در حال ساخت زرادخانه‌های هسته‌ای و موشکی خود است به این امید که آمریکا را از شبه جزیره کره بیرون کند. در خاورمیانه، ایران و مقاومت با ایالات متحده و اسرائیل بر سر آینده منطقه در تقابل هستند. در اروپا، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه با کمک سربازان کره شمالی جنگی شبه نسل کشی را برای بازسازی امپراتوری روسیه به راه انداخته است.

چین در حال رقابت برای آماده شدن برای جنگ با واشنگتن و تلاش برای برتری در غرب اقیانوس آرام است. هدف هر یک از این کشورها براندازی نظم موجود در مناطق کلیدی پیرامون اوراسیاست. هر کدام قدرت و ارزش‌های لیبرال ایالات متحده را بزرگترین دشمن خود می‌دانند و آنچه که لحظه کنونی را بسیار مخاطره آمیز می‌کند این است که این قدرت‌های تهاجمی در حال ایجاد اهداف مشترک هستند.

چین و روسیه درست پیش از آغاز حمله تمام عیار مسکو به اوکراین، شراکت استراتژیک «بدون محدودیت» خود را اعلام کردند. به گفته شی جین پینگ، هدف آن‌ها متحول کردن نظام بین‌الملل از طریق ایجاد "تغییراتی است که 100 سال است که ندیده‌ایم."

پس از آن حمله، روسیه و کره شمالی یک اتحاد نظامی رسمی امضا کردند. روسیه و ایران شراکت دفاعی قوی‌تری ایجاد کرده‌اند که در آن فناوری، تسلیحات و دانش در هر دو طرف جریان دارد. از 7 اکتبر 2023، روسیه داده‌های هدف گیری و سایر کمک‌ها را به حوثی‌ها در یمن ارائه کرده است. آن‌ها همچنین موشک‌ها و پهپادها را از تهران به دست آورده‌اند. (ادعایی که بارها توسط مقامات ایران تکذیب شده است.)

بسیاری از این روابط جدید نیستند، اما همه به سرعت در محیط گرمخانه جهانی ایجاد شده توسط جنگ در اوکراین و خاورمیانه رشد کرده‌اند. مطمئناً، هیچ اتحاد چندجانبه فراگیر به عبارتی هیچ ناتوی مستبدی وجود ندارد. بی‌اعتمادی بین قدرت‌های غیرلیبرال همچنان فراگیر است. اما روابط آن‌ها شبکه‌ای منسجم از روابط بین ایالاتی را تشکیل می‌دهد که مصمم هستند نظم پساآمریکایی را خراب کنند و برخی از ارزشمندترین املاک استراتژیک روی زمین را اداره کنند.

به ادعای این تحلیلگر، ائتلاف‌ها به واسطه کاهش هزینه‌های آن، حملات متقابل را تشویق می‌کنند. روسیه که به شدت تحریم شده است، به لطف موشک‌ها، گلوله‌های توپخانه، پهپادها و نیروهایی که از پیونگ یانگ دریافت کرده و کمک‌های اقتصادی پکن، توانسته به جنگ خود در اوکراین ادامه دهد.

به همین ترتیب، این پیمان‌ها خطر جنگ را در برخی از جبهه‌ها با آرام کردن برخی دیگر افزایش می‌دهند و پوتین می‌تواند همه جانبه علیه اوکراین پیش برود، زیرا با هیچ تهدیدی از سوی چین مواجه نیست. همانطور که شی می‌تواند در اقیانوس آرام جسورتر باشد زیرا دوستی روسیه را دارد.

روابط این بازیگران همچنین فشار غرب بر حکومت‌های فردی را تضعیف می‌کند. روسیه اکنون از پیونگ یانگ در برابر تحریم‌ها محافظت می‌کند، در حالی که تهران و مسکو شبکه‌های تجاری را فراتر از دسترس ایالات متحده ایجاد می‌کنند.

این روابط با ایجاد مشکل در چندین مکان به طور همزمان توجه ایالات متحده را منحرف می‌سازد. شاهد بحث‌های دردناک واشنگتن در مورد کمک به اوکراین در مقابل حمایت از تایوان، در مورد کوبیدن موشک‌های حوثی‌ها در مقابل ساخت موشک برای جنگ با چین باشید. شاید اساساً، این روابط موازنه نظامی را تغییر می‌دهد.

 

 منبع خبر