داستان کودکانه گوسفندی که خیلی کوچک بود

قصه جذاب گوسفند کوچکی به نام فرفری که با چالش های بزرگی روبرو می شود.

داستان کوتاه کودکانه گوسفندی که خیلی کوچک بود
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود . توی یک صبح درخشان بهاری فرفری بدنیا اومد . گوسفندهای دیگه اونرو مسخره می کردند چون اون خیلی خیلی کوچولو بود .
تو طول اون سال گوسفندها همه بزرگ و قوی شدند اما فرفری همونقدر که مونده بود موند . توی فصل زمستون واسه اینکه خودش رو بزرگ نشون بده خودش رو با برف پوشوند .
فرفری زیر درخت گیلاس رفت تا شکوفه های گیلاس روش بریزه . اما باد تند وزید و تموم شکوفه ها رو با خودش برد ...
بچه های عزیز اگر دوست دارید بدونید بقیه داستان گوسفندی که خیلی کوچک بود ... چی میشه ؟ به قصه صوتی کودکانه گوسفندی که خیلی کوچک بود ... گوش فرا دهید.
دانلود قصۀ صوتی گوسفندی که خیلی کوچک بود
مطالب مرتبط
- توافق مصر و اسرائیل برای آتشبس بلندمدت در غزه
- استقبال بازیکنان نامدار پرسپولیس از جدایی ستاره شاکی؛ خوش اومدی!
- قهرمانی دختر کرمانشاهی در مسابقات انتخابی تیم ملی نوجوانان تنیس روی میز
- بازگشت درگیریها به جنوب دمشق
- نبش قبر حافظ اسد توسط تحریرالشام؛ جنازه چه شد؟!
- حملات پهپادی روسیه به پایتخت اوکراین
- استقلال به دنبال به هم زدن انتقال بزرگ پرسپولیس | زننده گل تماشایی به پرسپولیس در لیست آبی ها
- تراکتور هم قهرمان زودهنگام می شود؟/ ناکامی اسکوچیچ در شکستن رکورد یحیی و فرهاد