داستان کودکانه: قوی و بخشنده مثل رودخانه

داستان کودکانه: قوی و بخشنده مثل رودخانه

 داستان آموزنده تدی خرس کوچولو و درس های زندگی از مامان خرسی و رودخانه خروشان.

قصه تصویری قوی و بخشنده مثل رودخانه برای کودکان

یکی بود یکی نبود. توی جنگل یک خرس کوچولو زندگی می کرد به اسم تدی، تدی آرزو داشت که هر چه زودتر مثل بقیه خرس ها بزرگ و قوی بشه..

قصه برای کودک

اون هر روز به این فکر بود که امروز چقدر بزرگتر شده ، زورش چقدر زیاد شده و بالاخره هم قد مامانش شده یا نه!

داستان بچگانه

مامان خرسی بهش می گفت:” عجله نکن تدی.. تو هم بالاخره بزرگ میشی و یک روز حتی از من هم برزگتر و بلندتر میشی.. ولی باید صبر کنی و براش عجله نداشته باشی..”

قصه کودکانه

یک روز صبح که تدی به همراه مامان خرسی و بقیه خرس ها توی جنگل گشت میزدند و دنبال غذا می گشتند تدی گفت:” من یک روز بزرگترین و قوی ترین خرس جنگل میشم! همه می دونند که هیچ کس و هیچ چیز قویتر و بزرگتر از خرس ها نیست !”

داستان کوتاه

مامان خرسی لبخندی زد و گفت:” نه اینطوری نیست تدی..خیلی چیزها هست که از ما قویتره ..” تدی با تعجب نگاهی به اطرافش کرد و گفت:” مثلا چی ؟” مامان خرسی گفت یه کم جلوتر بهش میرسیم.. بعد دوتایی توی جنگل راه افتادند. کمی جلوتر تدی و مامان خرسی به یک رودخانه خروشان و پرسرعت رسیدند. مامان خرسی رودخانه و آبشار خروشان و پرقدرت رو به تدی نشون داد و گفت:” مثلا همین رودخانه!”

قصه آموزنده

تدی با شک و تردید به رودخونه نگاه کرد و گفت:” من که اینطوری فکر نمی کنم ، من از رودخونه قوی ترم ..” بعد در حالیکه روی پشت مامان خرسی سوار شده بود گفت:” من حتی می تونم بدون اینکه خیس بشم از رودخونه رد بشم ..”

داستان آموزنده

مامان خرسی لبخند زد. مامان خرسی محکم و پرقدرت وسط آبهای خروشان رودخونه راه میرفت. وقتی به لبه آبشار رسیدند مامان خرسی پنجه های قدرتمندش رو توی آب می کرد تا ماهی تازه بگیره.

تدی گفت:” منم قوی ام .. منم می تونم ماهی بگیرم..” ولی هر چقدر تلاش می کرد ماهی ها از جلوی دستش لیز می خوردند و فرار می کردند.

قصه

تدی گفت:” الان با تمام قدرتم ماهی می گیرم! هر کس که قوی باشه می تونه همه کاری بکنه!” مامان خرسی لبخند زد و گفت:” نه اینطوری نیست تدی.. برای ماهیگیری بیشتر از قدرت به صبر احتیاج داری ..”

داستان شب

تدی به فکر فرو رفت. کمی گذشت و بالاخره مامان خرسی بعد از چند بار تلاش کردن یک ماهی بزرگ تاره از آب گرفت و به تدی داد. تدی خندید و گفت:” درست میگی مامان صبر کردن واقعا مهمه ..بالاخره تونستیم ماهی بگیریم..”

قصه کوتاه

بعد از ماهیگیری و راه رفتن توی رودخانه تدی و مامان خرسه که حسابی خسته شده بودند به کنار درخت تنومند کاج رسیدند. مامان خرسی به درخت کاج تکیه داد و شروع کرد به خاروندن کمرش و گفت:” آخیشش.. تنه درخت کاج بهترین چیز برای خاروندن کمرمونه ..” تدی که عاشق این کار بود مثل مامان خرسی خودش رو به درخت چسبوند و شروع کرد به خاروندن کمرش..

داستان کودک

مامان خرسی گفت:” اون رودخانه خروشان کمک می کنه که این درختها قوی و تنومند بشن.. اونقدر قوی که بتونند وزن دوتا خرس که بهشون تکیه دادند رو تحمل کنند.. رودخانه بخشنده است و به همه فایده میرسونه .. ”

تدی به حرفهای مامان خرسی فکر کرد. اون تازه فهمیده بود که قدرت به تنهایی کافی نیست و هیکل بزرگ و قدرت بدنی زیاد همه چیز رو حل نمی کنه.. صبوری و بحشندگی هم خیلی مهمه ..

قصه تصویری

موقع خواب تدی به مامان خرسی گفت:” رودخانه بزرگ ، قوی و خیلی هم زیبا بود.. درست مثل شما ! شما هم بزرگ و قوی و زیبایی..”

داستان کوتاه

مامان خرسی لبخند مهربونی زد و خرسی رو در آغوش گرفت و گفت:” تو هم می تونی مثل رودخانه باشی.. بزرگ، قوی ،زیبا و البته بخشنده .. تا به همه فایده برسونی ..”

قصه بچگانه

separator line

 

 منبع خبر