داستان کودکانه من بهت کمک می کنم

مطمئنا همگی به دنبال پیدا کردن داستان کودکانه برای فرزندانتان هستید که هم حس خوبی به آنها منتقل کنید و هم خواب آرامی را به کودکانتان هدیه دهید. پس در دلگرم با ما همراه باشید .

قصه من بهت کمک می کنم برای کودکان
یکی بود یکی نبود. کنار برکه مرغ ماهی خواری به همراه جوجه های کوچیکش زندگی می کرد. اون هر روز صبح از لونه اش بیرون می اومد و دنبال غذا می گشت تا برای جوجه هاش بیاره ..
یک روز صبح مثل همیشه مرغ ماهی خوار از لونه اش پرواز کرد و به سمت برکه رفت تا برای جوجه هاش ماهی تازه بیاره.. مرغ ماهی خوار توی بوته ها راه میرفت که یکدفعه یک چیز تیز توی پاهاش فرو رفت مرغ ماهی خوار که خیلی دردش اومده بود با صدای بلند گفت:” آخخخخ پام، واااای پام!!!”
بله یک سیم خاردار توی پاها و بال مرغ ماهی خوار گیر کرده بود و اون نمی تونست به راحتی راه بره .. مرغ ماهی خوار درحالیکه از درد ناله می کرد گفت:” حالا چجوری برگردم خونم ؟ جوجه ها منتظرم هستند.. ولی من نمی تونم راه برم!”
یک ساعتی گذشت و مرغ ماهی خوار هنوز کنار برکه ایستاده بود. اون به هر زحمتی که بود سیم ها رو از پاش جدا کرده بود ولی پاهاش زخمی شده بودند و نمی تونست به راحتی حرکت کنه. ماشین های مختلفی از توی جاده رد می شدند و مرغ ماهی خوار فریاد می زد:” کمک، کمکم کنید!!!”
ولی همه با سرعت از اونجا دور میشدند و مرغ ماهی خوار همچنان تک و تنها و ناامید کنار برکه ایستاده بود. کمی بعد پسربچه ای که اسمش لوکا بود با ماشین اسباب بازیش از اونجا رد می شد..
لوکا با دیدن مرغ ماهی خوار که کنار برکه نشسته بود و گریه می کرد گفت:” چی شده ؟ چرا گریه می کنی مرغ ماهی خوار؟” مرغ ماهی خوار گفت:” من زخمی شدم و نمی تونم برم به لونه ام.. بچه هام منتظرم هستند..” لوکا یه کم فکر کرد و گفت:” نگران نباش من کمکت می کنم ..” بعد مرغ ماهی خوار رو سوار ماشین اسباب بازیش کرد و به سمت لونه مرغ ماهی خوار راه افتاد.. اونها خیلی زود به لونه رسیدند و مرغ ماهی خوار با خوشحالی جوجه هاش رو بغل کرد و به لوکا گفت:” ازت ممنونم تو کار بزرگی کردی!”
لوکا از مرغ ماهی خوار خداحافظی کرد و به خونش برگشت. روز بعد وقتی لوکا می خواست از خونه بیرون بره مادربزرگش بهش چند تا سکه داد که نون بخره .. توی راه، لوکا چشمش به دوستهاش افتادکه توی برکه مشغول آب بازی بودند.. دوستهای لوکا با دیدنش داد زدند:” یالا لوکا بیا توی آب با هم آب بازی کنیم ..” لوکا که خیلی هیجان زده شده بود گفت:” آخ جووون الان میام” بعد با خوشحالی شیرجه زد توی آب!
لوکا و دوستهاش مدت زیادی رو توی برکه آب بازی و شنا کردند.. موقعی که لوکا از برکه بیرون اومد یادش افتاد که قرار بوده برای مادربزرگش نون بخره، ولی وقتی دستش رو توی جیبش کرد تا سکه هاش رو در بیاره متوجه شد که هیچ کدوم از سکه هاش نیست!
لوکا همه جا رو دنبال سکه هاش گشت ولی هیچ اثری از اونها نبود. اون ناراحت و ناامید به خونه برگشت. مامان بزرگ با دیدن قیافه ناراحت لوکا گفت:” چی شده؟ پس نون هایی که خریدی کوش؟”
لوکا با ناراحتی سرش رو پایین انداخت و من من کنان گفت:” من سکه هام رو گم کردم ..” مادربزرگ که از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شده بود گفت:” یعنی چی؟ برو همه جا رو خوب بگرد و سکه ها رو پیدا کن ..” لوکا خسته و غمگین از خونه بیرون اومد و به کنار برکه رفت.
اون کنار برکه نشست و شروع به گریه کرد.. مرغ ماهی خوار که صدای گریه ی لوکا رو شنیده بود به طرفش پرواز کرد و گفت:” چی شده لوکا؟ چرا گریه می کنی؟” لوکا در حالیکه اشکهاش رو پاک می کرد گفت:” سکه های مادربزرگم رو گم کردم .. قرار بود باهاشون نون بخرم ولی صبح که اومدم کنار برکه گمشون کردم ..” مرغ ماهی خوار گفت:” نگران نباش.. تو یک بار به من کمک کردی و من رو به لونم رسوندی منم امروز بهت کمک می کنم تا سکه هات رو پیدا کنی..”
بعد چشمهاش رو تیز کرد و با دقت مشغول گشتن شد.. همینطور که مرغ ماهی خوار توی برکه راه میرفت و دور و برش رو نگاه می کرد یکدفعه چشمش به چند تا چیز براق و درخشان در کف برکه افتاد.. بله اون سکه های لوکا بود که موقع آب بازی توی برکه افتاده بودند و لوکا متوجه نشده بود..
مرغ ماهی خوار سکه ها رو برداشت و به لوکا داد. لوکا که باور نمی کرد سکه هاش پیدا شده خیلی خوشحال شد و با ذوق و هیجان گفت:” ازت ممنونم مرغ ماهی خوار تو کمک بزرگی بهم کردی..”
مرغ ماهی خوار گفت:” درست مثل تو که به من کمک کردی .. این نتیجه کار خوب خودت بود لوکا ..”لوکا خندید و از اون روز به بعد لوکا و مرغ ماهی خوار دوستهای خیلی خوبی برای هم شدند..
مطالب مرتبط
- گفتوگوی صمیمانه با حسین معززینیا در قسمت جدید «اکنون...»
- پیش بینی قیمت طلا فردا سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ / ریزش شدید قیمت طلا در راه است؟
- واکنش گاتزتا به شکست سنگین ستاره ایرانی و رفقا
- منتقدی در لباس دلقک؛ پای کریم شیرهای چطور به دربار ناصرالدین شاه باز شد؟
- یک اف-۱۸ آمریکایی در جریان عملیات علیه یمن در دریا سقوط کرد
- قیمت اجاره خانه در قلب تهران (۸ اردیبهشت ۱۴۰۴) + جدول
- هوای مازندران تا پایان هفته جاری چگونه است؟
- ماجرای قطع گسترده برق و اینترنت در اروپا