قصه تصویری کودکانه فلیکس به فضا میره

قصه تصویری کودکانه فلیکس به فضا میره

 خواندن و شنیدن داستان یکی از تفریحات و سرگرمی های مفید برای کودکان است که قدرت گفتاری و نوشتاری و همچنین تخیل و حافظۀ آنها را تقویت می کند.

داستان کوتاه فلیکس به فضا میره برای کودکان

هر شب که ماه زیبا توی آسمون میاد و هزاران ستاره‌ی درخشان دور اون میرقصن، فلیکس، گربه‌ی کوچوولو، هیجان زده میشه و آرزو میکنه که ای کاش میتونست توی آسمون پیش اونا باشه!

داستان بچگانه

فلیکس به آسمون نگاه میکنه و تو دلش میگه: آخه چجوری باید برم و ستاره‌ها رو از نزدیک ببینم! اگه فقط یه گربه‌ی فضایی بودم…

داستان تصویری

فلیکس هر چیزی رو که به نظرش میرسید برای رسیدن به ستاره‌ها امتحان کرد.

داستان کودکانه

اون از بزرگترین فنسی که پیدا کرد، بالا رفت!

داستان شب

اون حتی از یک درخت بلند بالا رفت! اما شانس باهاش یار نبود!

داستان آموزنده

اون با پنجه‌هاش از بلندترین خونه بالا رفت! اما هنوز به اندازه کافی نزدیک نشده بود!

داستان کودک

اما امشب، فلیکس یه نقشه داره!

داستان

یه نقشه که حتما اونو به فضا میرسونه!

قصه بچگانه

من میخوام یه موشک فضایی بسازم!

قصه کوتاه

فلیکس رفت کنار سطل آشغالای خیابونی که توش زندگی میکرد! هرچیزی که میخواست اونجا پیدا میشد! از ماشین‌های شکسته تا قوطی کنسرو!

قصه کودکانه

اون با خودش فکر کرد: حتی یه ماشین پشمک سازی قدیمی هم اونجاست!

قصه آموزنده

همینجوری که کنار سطل آشغالا بالا و پایین میپرید، یه ماشین ظرفشویی دید!

قصه شب

فلیکس گفت: عالی شد! این قراره میوووووشک فضایی من باشه! اما چجوری باید منو تا فضا ببره!

قصه

فلیکس به دور و برش نگاه کرد و دو تا پیت بنزین پیدا کرد و گفت: اینا میبرن!

قصه تصویری

فلیکس با چسب نواری که توی سطل پیدا کرده بود، دو تا پیت نفت رو به دو طرف ماشین ظرفشویی چسبوند و با خوشحالی گفت: حالا حتما میتونم برم به فضا!

قصه شب کودک

وقتی فلیکس کلاه ایمنیش که یه تنگ ماهی بود رو گذاشت روی سرش، آماده‌ی آماده شد! پرید توی موشک فضاییش ودر رو بست! اونوقت شروع کرد به شمارش معکوس!

قصه برای بچه

10 9 8 7 6 5 4 3 2 1

و شروع به بالا رفتن کرد!

داستان برای بچه

موشک شروع به بالا رفتن کرد و از حصارها، درخت‌ها و بلندترین ساختمون‌ها بالاتر رفت!

قصه ساده

فلیکس از پنجره‌ی موشک به بیرون نگاه کرد و دید که در فضا، میون ستاره‌های درخشانه! اون توی عمرش هیچوقت به این اندازه خوشحال نشده بود! اون به صندلیش تکیه داد و با خوشحالی به ستاره‌های زیبا نگاه کرد!

داستان مهیج

پس وقتی که به آسمون و ستاره‌های زیبا نگاه می‌کنید، دنبال فلیکس هم بگردید! اون فقط یه گربه‌ است که آرزوش به حقیقت رسید و به فضا رفت!

قصه باحال

separator line


 برچسب
 

 منبع خبر