داستان سیدحسن نصرالله ـ ۲۷|به رگبار بستن مسلمانان در بیروت

 داستان سیدحسن نصرالله ـ ۲۷|به رگبار بستن مسلمانان در بیروت

  خبرگزاری تسنیم در مجموعه مقالاتی به بازخوانی «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» رهبر شهید و اسطوره‌ای حزب‌الله لبنان و محور مقاومت می‌پردازد. در این شماره، به ادامه بحث «آغاز دوره تصفیه خیابانی مسلمانان از سوی فالانژها» در لبنان می‌پردازیم.

خبرگزاری تسنیم طی سلسله‌یادداشت‌هایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان می‌پردازد. در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله رهبر شهید و اسطوره‌ای حزب‌الله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و حالا قسمت بیست و هفتم آن پیش روی شماست.

پیش͏‌تر توضیح داده͏‌ایم که جنگ داخلی لبنان را باید نقطه عطف زمانه «سیدحسن نصرالله» دانست که مسیر زندگی وی را تغییر داد. اولاً «حزب‌‎الله لبنان» و شمایل فعلی «مقاومت اسلامی لبنان» نتیجه مستقیم ـ و به تعبیری: فرزند ـ جنگ داخلی لبنان است؛ ثانیاً شخص سیدحسن نصرالله نیز زندگی‎اش در اثر این جنگ داخلی کاملاً دگرگون شد. در اثر این جنگ، خانواده‎اش از بیروت به جنوب بازگشتند و نهایتاً سیدحسن راهی عراق شد تا با شهید «سیدعباس موسوی» آشنا شود و در مسیر جهاد و مقاومت قرار گیرد.

لبنان , حزب‌ الله لبنان , سید حسن نصرالله , رژیم صهیونیستی (اسرائیل) ,
کلاشینکف در دست کودکان لبنانی
جنگ داخلی و فروپاشی اجتماعی بلایی بر سر لبنان آورد که کودکان لبنانی به جای بازی‌های کودکانه، سلاح به دست بگیرند و همین موضوع مایه تفاخر نیروهای محلی شود!

در فصل دوم این سلسله‌مقالات، طی قسمت‎های چهارم تا بیست و یکم به بررسی ریشه‎های جنگ داخلی لبنان پرداختیم. در این راستا، از زمینه‌های تاریخی و اجتماعی جنگ داخلی شروع کرده و در ادامه به نقش کشورهای خارجی در آن پرداختیم. در این میان جریان‌شناسی طرفین اصلی درگیری را مورد توجه قرار داده و به صورت خاص دو قطب اصلی یعنی «حزب کتائب» به عنوان محور «راست افراطی مارونی» و «کمال جنبلاط، رهبر حزب سوسیالیست پیشرو» به عنوان محور «جناح چپ» را معرفی کردیم.

از قسمت بیست و دوم وارد فصل سوم این سلسله‌یادداشت شدیم که به بازخوانی «وقایع مهم روزهای ابتدایی جنگ لبنان» اختصاص دارد. در این‌جا به صورت خاص وقایعی مد نظر است که به صورت مستقیم بر روی زندگی شخصی و خانوادگی شهید سیدحسن نصرالله اثر گذاشت. در این فصل تمرکز ما بر «تشریح وقایع تاریخی بر اساس ترتیب زمانی» است و از این منظر می‌توان قسمت نهم با عنوان «فاجعه بزرگ عین الرمانة» را به عنوان مقدمه این فصل در نظر گرفت.

در قسمت بیست و دوم به موج ترور و آدمربایی در بیروت پرداختیم و توضیح دادیم که بعد از ترور «معروف سعد» و در ادامه «فاجعه عین الرمانة»، موج ترور و آدم‌ربایی سرتاسر لبنان و خصوصاً بخش غربی شهر بیروت را در بر گرفت. قسمت‌های بیست و سوم و بیست و چهارم به شروع نبردهای خیابانی در قالب «نبرد هتل‌ها» اختصاص داشت. در قسمت بیست و پنجم، نشان دادیم که رژیم صهیونیستی در عرصه دیپلماتیک و امنیتی (داخل فلسطین اشغالی) با مشکلات جدی مواجه شده بودیم و اصرار داشت زودتر جنگ داخلی لبنان کلید بخورد؛ به طوری که جبهه جدید و مهمی علیه سازمان آزادیبخش فلسطینی باز شود. در همین راستا، «فالانژهای وابسته به حزب کتائب» ارتکاب بی‌پروای جنایت برای تحریک مسلمانان را در دستور کار قرار دادند. در قسمت بیست و پنجم ماجرای «قرآن‌سوزی» را شرح داده و در قسمت بیست و ششم به «تجزیه اجتماعی لبنان» پرداختیم.

لبنان , حزب‌ الله لبنان , سید حسن نصرالله , رژیم صهیونیستی (اسرائیل) ,
دختران جوان در اردوگاه‌های آموزشی حزب کتائب
ماجرای جنگ داخلی لبنان را از هر سویی که بازخوانی کنیم، به نقش محوری حزب کتائب در شروع جنگ می‌رسیم!

در انتهای قسمت بیست و ششم نوشتیم: «فالانژها در این راستا به جنایت قرآن‌سوزی دست زدند تا خشم مسلمانان باعث شعله ور شدن آتش جنگ داخلی شود؛ اما باز هم مسلمانان خویشتنداری پیشه کردند! در این وضعیت، باید طرح خطرناک‌تری روی میز قرار می‌گرفت! این جنایت بزرگ‌تر به «شنبه سیاه» در تاریخ لبنان معروف شده است. روزی که مسیر زندگی شهید سیدحسن نصرالله تغییر کرد و پدرش تصمیم گرفت با ترک بیروت، به جنوب لبنان بازگردد. این نکته را در قسمت آینده شرح خواهیم داد.» در این قسمت و قسمت بعد، ماجرای «شنبه سیاه» تشریح خواهد شد.

 

جنایت هولناک؛ قتل عام کورکورانه مسلمانان!

سبک نویسنده سلسله‌یادداشت «داستان سیدحسن نصرالله» در بیست و شش قسمت گذشته این‌گونه بود که در هر شماره، ابتدا زمینه‌های اجتماعی و تاریخی وقوع یک رخداد را تبیین کرده و در ادامه به شرح اصل رخداد می‌پرداخت. اما این بار سطح جنایت به قدری عمیق است که ابتدا قسمتی از آن را به روایت فرمانده میدانی این جنایت تشریح می‌کنیم.

این جنایت توسط گروهی از فالانژهای تابع حزب کتائب صورت گرفت که فرماندهی میدانی آنان در این روز بر عهده «جوزف سعادة» بود. در قسمت دوازدهم این سلسله‌یادداشت با عنوان «آمریکا و تشکیل شبه‌ نظامیان لبنان»، جوزف سعادة را این‌گونه معرفی کرده بودیم: «[جوزف سعادة،] نویسنده [کتاب «انا الضحیة والجلاد انا»]، فرمانده میدانی جنایت بزرگ «شنبه سیاه» است که باعث فرار خانواده (شهید) سیدحسن نصرالله از لبنان شد. جنایت شنبه سیاه را باید نقطه عطفی در «محتوم شدن جنگ داخلی و به بن‎بست رسیدن تلاش‎ها برای ممانعت از آن» دانست. از این منظر، نویسنده – که از فرماندهان نظامی ارشد حزب کتائب بود – منبع دسته اولی برای نقل پشت صحنه جنگ محسوب می‎شود. نکته دوم در مورد این کتاب، این است که جوزف سعادة در این کتاب بابت گذشته‎اش احساس پشیمانی یا شرم ندارد؛ بلکه اقدامات خود را با افتخار یا دست کم به هدف بازگویی برای تاریخ بازگویی می‎کند.»

لبنان , حزب‌ الله لبنان , سید حسن نصرالله , رژیم صهیونیستی (اسرائیل) ,
نمایی از کتاب «انا الضحیة والجلاد انا» (من هم قربانی هستم هم جلاد!) نوشته «جوزف سعادة»
جوزف سعادة از فرماندهان ارشد فالانژها (شاخه نظامی حزب کتائب) و فرمانده میدانی فاجعه بزرگ «شنبه سیاه» است

حال گوشه‌ای از روایت جوزف سعادة از آن جنایت را عینا از روی کتاب نقل می‌کنیم: «پیراهنی که فرزندم "رولان" به تن داشت را برایم آوردند. پیراهن رولان به خون وی آغشته شده بود ... با دو دست خود آن را بالاتر از سرم گرفتم و [از شدت درد] مانند دیوانگان به خواندن شعر و رقص مرگ پرداختم... هر چه اسلحه و کلت داشتیم از پایگاه خود برداشتیم و به مقر فرماندهی شاخه نظامی حزب کتائب یعنی " فرقة البی جین" (BGin) رفتم تا مسلسل‌های آمریکایی را همراه با خشاب‌های 20 گلوله‌ای آن برداریم. همراه با "رینگو" از آن‌جا به پایگاه خود بازگشتیم تا گروگان‌ها را تصفیه کنیم. دیگر چیزی نمی‌فهمیدم. همه را به رگبار بستم. زمین قرمز و خیس شده بود [دریای خون به راه افتاد] و بوی خون در فضا پیچید. [به این‌جا بسنده نکرده] و به سمت بزرگراه شارل حلو رفتم. دچار جنون عصبی خاصی شده بود. در آن روز، اصلاً هیچ شباهتی به بشر نداشتم؛ کجا بودیم و چگونه به این توحش و خشونت رسیدیم؟ شبیه به گرگ‌های درنده شده بودم. مستقیم به سر شلیک می‌کردم؛ یا با مسلسل یا با کلاشینکف! کسانی که به قتل می‌رسیدند، شهروندان (غیرنظامی) مسلمان بودند. بیش‌تر آن‌ها کارگران بندر بودند. بدون هیچ استثناء یا جداسازی، همگی به قتل می‌رسیدند. جنازه‌ها را در یک کامیون جمع کرده و به راننده دستور می‌دادم تا بر روی بلندترین پل مسیر، جنازه‌ها را بر روی جوانان دیگر بریزند! ما بدون هیچ درنگ و محدودیتی [عابران مسلمان] را به قتل می‌رساندیم. لباس‌های آغشته به خون بیش‌تر از لباس‌های تمیز بود!!... با تمام این احوالات، هرگز راضی نبودم! در درون خود احساس شادی نمی‌کردم! اما نه دستم از من فرمان می‌برد و نه حنجرم! تنها به رگبار می‌بستم و می‌دانستیم زمانه‌ای که عده‌ای بی‌گناه و غیرنظامی باشند به پایان رسیده است! هیچ فرقی ندارد؛ همه مسلمان هستند! و این مسلمانان مسئول [و قاتل] فرزند من هستند [و حق دارم از آنان انتقام بگیرم]!»

جوزف سعادة، این سخنان را سال‌ها بعد به زبان می‌آورد. او از سال 1978 تصمیم گرفت سلاح را کنار بگذارد و تا 11 سال بعد – که جنگ داخلی به پایان رسید – حاضر نشد باز هم سلاح به دست بگیرد. جوزف سعادة بعدها تلاش کرد شخصیتی معتدل و میانه‌رو از خود نشان دهد. با این حال، با آرامش خاصی این ماجرا را نقل کرده است. ماجرای یک جنایت بزرگ؛ جنایتی که ما تنها گوشه‌ای از آن را نقل کردیم: «شنبه سیاه»

لبنان , حزب‌ الله لبنان , سید حسن نصرالله , رژیم صهیونیستی (اسرائیل) ,
روزنامه راستگرای النهار، جنایت شنبه سیاه را با تیتر «کشتار هیستریک، بیروت را در بر گرفت» گزارش داد

جوزف سعادة، در ادامه مشاهدات خود از شنبه سیاه می‌گوید: «یک نفر [مسلمان] خودش را زمین انداخت و پای مرا به دست گرفت و [با التماس] گفت: "دخیلک" (به تو پناه آورده‌ام). سرم را بالا آوردم. او را می‌شناختم؛ کارگر [مسلمانی] بود در روزنامه [مسیحی] "لوریان". او را نقش بر زمین کردم و با پایم صورتش را له کردم. در همان حال زیر لب به او گفتم: "تکان نخور و وانمود کن کشته شده‌ای. بعد که ما جلوتر رفتیم در اولین فرصت فرار کن!"»

مواردی که نقل شد، تقریباُ یک‌پنجم عمق فاجعه‌ای است که «جوزف سعادة» در کتاب «انا الضحیة والجلاد انا» (من یک قربانی بودم و در عین حال یک جلاد!) از ماجرای شنبه سیاه نقل می‌کند. نسخه اول این کتاب 30 سال بعد منتشر شده و جوزف سعادة ماجرا را بعد از سال‌ها در اوج آرامش نقل می‌کند. خبرنگار (مصاحبه کننده) از او می‌پرسد: «آیا الآن احساس پشیمانی می‌کنی؟» پاسخ فرمانده بزرگ این جنایت، قابل توجه است: «من یک انسان عمیقا مؤمن هستیم. اما هیچ تناقضی میان "حق انتقام و خونخواهی" و "تعالیم حضرت مسیح" نمی‌بینم! در کشوری زندگی می‌کنم که نه ارتش داشت و نه پلیس! نه دولتی بود که از شهروندان حمایت کند و نه من به کسی بدهی یا طلبی داشتم. این ماجرا را نیز در آن دنیا میان خودم و خدا حل خواهم کرد!»

لبنان , حزب‌ الله لبنان , سید حسن نصرالله , رژیم صهیونیستی (اسرائیل) ,
تیتر روزنامه «العمل» وابسته به حزب کتائب در مورد جنایت شنبه سیاه:
«وخامت ناگهانی ... فراگیری ترس هیستریک؛ حزب کتائب محکوم می‌کند»
این تیتر نشان می‌دهد حتی حزب کتائب نیز چاره‌ای جز محکوم کردن این جنایت نداشت

او در ادامه افزود: «من حتی یک روز هم از این کار پشیمان نشدم. ابدا از هیچ کدام از کارهایی که کردم احساس ندامت نکرده‌ام. حتی در شب‌هایی که تصور می‌کردم تمام دنیا تباه شده و به فروپاشی روحی رسیدم هم نسبت به رفتار آن روزم احساس منفی نداشتم. [بگذار خیالت را راحت کنم و صریج بگویم:] اگر باز هم در چنین موقعیتی قرار بگیرم، این بار با شدت عمل بیش‌تری همان رویه را تکرار می‌کنم!»

 

قتل‌های مشکوک؛ نقطه ابتدایی ماجرا

صبح روز شنبه 6 دسامبر 1975 برابر با 15 آذرماه 1354، جسد چهار عنصر حزب کتائب در حومه روستای «الفنار» پیدا شد. این روستای مارونی‌نشین در شهرستان «المتن» از استان جبل لبنان قرار دارد و در فاصله 7 کیلومتری شرق بیروت واقع شده است. این اجساد در یک خودرو قرار داشتند. ظاهر قضیه نشان می‌داد این افراد به شکل فجیعی با ضربات تبر به قتل رسیده و حتی بعد از قتل نیز جسدشان آماج چاقو و تبر قرار گرفته بود! هیچ نشانه‌ای از قاتل وجود نداشت؛ اما این 4 نفر شب قبل گم شده بودند و منابع حزب کتائب مدعی بودند هر چهار نفر توسط گروه‌های مبارز فلسطینی ربوده شده‌اند!

لبنان , حزب‌ الله لبنان , سید حسن نصرالله , رژیم صهیونیستی (اسرائیل) ,
یکی از معدود تصاویر مستند به جا مانده از شنبه سیاه
این تصویر سند روشنی است که نشان می‌دهد حتی یک نیروی آموزش دیده (دارای سابقه نظامی‌گری) در میان عابران مسلمان وجود نداشت؛ زیرا از نظر تعداد نمی‌توان آن‌ها را با فالانژهای تروریست مقایسه کرد

روستای «الفنار» در نزدیکی اردوگاه آوارگان فلسطینی «تل الزعتر» واقع شده است و همین موضوع باعث شد تا نیروهای حزب کتائب ادعا کنند قاتلان این 4 نفر، شبه‌نظامیان فلسطینی موسوم به فدائیان هستند که در اردوگاه تل الزعتر مستقر بودند. دو تن از مقتولین، فرزندان دو فرمانده ارشد شاخه نظامی کتائب به نام‌های «جوزف سعادة» و «رینگو» بودند و همین دو نفر دست به جنایت بزرگی زدند که بعدها تلاش شد ماجرا به «جنون آنی» و «خشم پدر در اثر مرگ فرزند» تقلیل داده شود؛ اما تحلیل ماجرا و حوادث بعدی ثابت کرد کل ماجرا از پیش طراحی شده بود!

در این ماجرا، یکی از پرسش‌های اساسی و جدی این است که به راستی چه کسانی 4 شبه‌نظامی وابسته به حزب کتائب را ربوده و با تبر به قتل رساندند؟ اگر هدف آدم‌ربایان، به قتل رساندن بود، چرا باید بدین شکل صورت می‌گرفت تا خشم و عصیان نیروهای کتائب را برانگیزد؟ چرا با گذشت 50 سال و چرخش‌های سیاسی بزرگ، هنوز عاملان این جنایت شناسایی نشده‌اند؟

در این میان دو پرسش مهم دیگر هم مطرح است. نه در روایت کتاب جوزف سعادة و نه در روایت رسمی حزب کتائب، اشاره‌ای نشده که چه کسانی ماجرای قتل این 4 نفر را نقل کرده‌اند! به راستی روایت کشته شدن این چهار نفر، چگونه به دست حزب کتائب رسید؟ تردیدی نیست که در بدن‌های مقتولین آثار تبر و چاقو مشهود بود؛ اما چه کسی شاهد صحنه قتل بوده که روایت آن را برای کتائبی‌ها نقل و قتل را به فلسطینی‌ها منسوب کند؟ نکته بعدی این‌که چرا قاتلان و اولیای دم به سمت اردوگاه تل الزعتر نرفتند و به جای آن، به سمت جاده شارل حلو و منطقه اسکله بندر بیروت حرکت کردند؟ این پرسش‌ها، طی 50 سال اخیر بی‌جواب مانده‌اند و نگارنده حق دارد این احتمال را بدهد که کل ماجرای قتل این 4 نفر، پروژه سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی بیگانه باشد! خصوصاً این‌که در همان روز، پی‌یر جمیل رهبر حزب کتائب در دمشق با «حافظ اسد» دیدار داشت و صحبت بر سر احتمال وقوع جنگ داخلی در لبنان و موضع حکومت سوریه بود.

لبنان , حزب‌ الله لبنان , سید حسن نصرالله , رژیم صهیونیستی (اسرائیل) ,
گزارش ارگان رسمی حزب کتائب از چگونگی قتل 4 عنصر آن در روز 6 دسامبر 1975
قتل این 4 عنصر حزب کتائب، بهانه وقوع جنایت شنبه سیاه بود.
همین گزارش نشان می‌دهد هیچ‌گونه مستندی در اختیار حزب کتائب نبوده که بخواهد قاتل(ان) را شناسایی کند

پیش‌تر در قسمت بیست و دوم این سلسله‌یادداشت با عنوان «موج آدم‌ربایی و ترور در بیروت» در یک بند به تفصیل در مورد پروژه‌های آدم‌ربایی و قتل صحبت کردیم و نوشتیم: «امروزه اسناد زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد پشت این عملیات‌ها، دو دسته "گروه‌های شبه‌نظامی راست افراطی مارونی" و "سازمان امنیت ارتش اردن" نقش اصلی را داشتند. اما در فضای عمومی لبنان این‌گونه تبلیغ می‌شد که عامل اصلی نیمی از این اقدامات، گروه‌های فلسطینی و گروه‌های چپ‌گرا بوده و در مقابل گروه‌های مسلح مارونی به "عکس‌العمل" یا "اقدام متقابل" روی می‌آورند.»

البته نگارنده در این ماجرا نمی‌خواهد ادعا کند حتماً سازمان امنیت ارتش اردن پشت صحنه این ماجرا بوده است. بلکه داعیه نگارنده بر این است که سنخ این رویداد نشان می‌دهد احتمال دارد این عملیات از سوی سرویس‌های خارجی صورت گرفته باشد. «نقولا ناصیف» در کتاب «رکن دوم؛ حاکم در سایه» (المکتب الثانی: حاکم فی الظل) سه احتمال را برای این قتل مطرح می‌کند: «گروه‌های [چپ] فلسطینی»، «سازمان جاسوسی آمریکا» و «سازمان امنیت ارتش لبنان»! برخی منابع دیگر طی این سال‌ها «سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی» (موساد) یا «سازمان امنیت ارتش سوریه» را نیز متهم کرده‌اند! اسعد ابوخلیل نیز احتمال ارتکاب این جنایت از سوی گروه‌های راست افراطی مارونی را مطرح می‌کند. اما راقم این سطور بدون آن‌که مشخص سازد چه گروهی عامل کشتار این 4 عضو حزب کتائب است، مدعی است که اساساً نه نقش‌آفرینی گروه‌های فلسطینی ثابت شده بود و نه حتی در صورت اثبات نیز منطقی نبود که فرماندهان شاخه نظامی حزب کتائب به سمت مسلمان‌کشی در سطح بیروت بروند! بلکه حتی در صورت اثبات نقش‌آفرینی گروه‌های فلسطینی نیز باید به سمت اردوگاه تل الزعتر حرکت می‌کردند.

 

جمع‌بندی

ماجرای شنبه سیاه، از مهم‌ترین نقاط عطف جنگ داخلی لبنان محسوب می‌شود و در خاطر جمعی عموم لبنانی‌ها جایگاه ویژه و خاصی دارد. با گذشت 50 سال و تغییر نسل‌ها نیز هم‌چنان ماجرای شنبه سیاه به صورت شفاهی برای ملت لبنان بازگو می‌شود و در ضمیر جمعی آنان حضور دارد. ما در قسمت آینده به ادامه این ماجرا و پیامدهای فوری آن بر جامعه لبنان می‌پردازیم.

یکی از پیامدهای این روز خونین، مهاجرت معکوس خانواده سیدحسن نصرالله و بازگشت آنان به زادگاه خود در حومه شهر صور واقع در جنوب لبنان بود. ما در قسمت آینده پیرامون این موضوع صحبت خواهیم کرد. در این قسمت، اصل وقوع جنایت و بهانه ارتکاب آن را بازگو کردیم. در این میان چند پرسش بسیار مهم وجود دارد که نشان می‌دهد کل این ماجرا را می‌توان به یک کارگردان نسبت داد که اولاً 4 نیروی کتائب را ربوده و به شکل فجیعی به قتل رساند؛ ثانیاً رفتار فرماندهان شاخه نظامی کتائب را به نحو مطلوب خود جهت‌دهی کرد. چنین کارگردانی باید یک سرویس امنیتی پیشرفت باشد که همزمان هم شاخه عملیاتی دارد و هم می‌تواند با مهره‌های خود برای فرماندهان شبه‌نظامی تصمیم‌سازی کند.

انتهای پیام/

 

 منبع خبر