یادداشت| امام حسن(ع)؛ سید سخن

 یادداشت| امام حسن(ع)؛ سید سخن

  معاویه با وجود دشمنی آشکارش با امام حسن (ع) در جایی چنین بیان می کند: «حسن» تنها کسی است که وقتی سخن می گفت، آرزو می‌کردم که گفتارش را ادامه دهد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سیدمحمود جوادی، پژوهشگر، در یادداشتی به‌مناسبت فرارسیدن نیمه ماه رمضان و میلاد مبارک کریم اهل بیت، امام حسن(ع)، به بیان برخی فضائل آن حضرت پرداخت. یادداشت او که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته به این شرح است:

ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام در 15 ماه مبارک رمضان از سال سوم هجری قمری، طعم خاصی به ماه ضیافت الهی بخشید و دل اهل بیت پیامبر علیهم السلام را با این مولود مبارک شاد کرد تا خانه نورانی علی و فاطمه (علیهما السلام) را بخاطر قدوم فرخنده سبط اکبر نورانی‌تر شود و ماه مبارک رمضان به ماه ولادت کریم اهل بیت شناخته شود.

با قدوم مبارک امام حسن علیه السلام به این دنیا، خداوند حلاوت جدیدی به زندگی علی (ع) و فاطمه (س) بخشید و به رسول خود شادی زائد الوصفی - که تا کنون تجربه نکرده بود - را هدیه کرد. امام حسن(ع) از همان دوران کودکی سرشار از هوش و استعداد بود، و گاه و بی گاه پدر و مادر خودرا شگفت زده می‌کرد. یکی از استعدادهای آن حضرت حافظه قوی همراه با سخنوری ایشان بود. 

در برخی روایت‌ها چنین آمده که آن حضرت در سنّ هفت سالگى، در محضر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حاضر مى‌‏شد و گفتار وحى را از آن حضرت مى‌‏شنید و به خاطر مى‌سپرد، سپس نزد مادرش حضرت زهرا (س) مى‌آمد، و همان گفتار را به حضرت زهرا (س) مى‏‌رسانید. و هر وقت حضرت على علیه السّلام نزد حضرت فاطمه(س) مى‌آمد، مى‌دید که او به آیات قرآن و مطالب وحى شده آگاهى دارد. از او مى‌پرسید: «این آگاهى را از کجا تحصیل کرده‌اى؟»، حضرت زهرا سلام اله علیها مى‏گفت: «از پسرت حسن (ع) به دست آورده‌ام».

روزى امام على علیه السّلام در خانه مخفى شد، حسن علیه السّلام که وحى تازه‏اى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شنیده بود، خواست تا آن را به اطلاع مادرش برساند، ناگاه اضطراب پیدا کرد، مادرش از اضطراب او تعجّب نمود [که چرا این‌بار حسن علیه السّلام مانند گذشته نیست و پریشان است؟!]، حسن (ع) به مادر گفت: «لا تعجبین یا أمّاه! فإنّ کبیراً یسمعنی، و إستماعه قد أوقفنی‏»؛ مادرم! تعجّب نکن؛ چرا که شخص بزرگى صداى مرا گوش مى‏دهد، و گوش دادن او مرا درمانده نموده است.

و طبق روایت دیگر، حسن علیه السّلام به مادر گفت: «یا أمّاه! قلّ بیانی و کلّ لسانی، لعلّ سیّداً یرعانی‏»؛ اى مادرم! بیانم کوتاه، و زبانم نارسا شد، گویا شخص بزرگى مراقب من است (یعنی او در حضور پدر - که از نظر مقام و منزلت در جایگاه بالاتری نسبت به او قرار دارد - زبان به یاری اش نمی آید، نه اینکه او در زمینه ی بیان و گفتار مشکل دارد)، آنگاه امام علی علیه السلام از مخفیگاه خود بیرون آمد و امام حسن (ع) را بوسید. 

مردم در برخی موارد به امیرالمؤمنین(ع) طعنه مى‌زدند و مى‌گفتند: این پسرت حسن(ع) کم رو است، نمی‌تواند خوب سخنرانى کند. یعنی قدرت استدلال و احتجاج و مباحثه‌اش ضعیف است. امام على(ع) فرمود: «یا بنی قم فاخطب حتى أسمع کلامک»؛ حسن جان! بر بالای منبر برو و یک سخنرانى کن تا بشنوم. امام حسن(ع) فرمود: « یا أبتاه کیف أخطب وأنا أنظر إلى وجهک أستحیی منک»؛ پدرم! چگونه در محضر شما سخنرانی کنم؟ تا شما باشید من ادب می‌کنم و در محضر شما خجالت مى‌کشم. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: خب، من بیرون مى‌روم. حضرت على(ع) از مجلس خارج شدند و امام حسن(ع) بر منبر رفتند. امام حسن علیه السلام چنان سخنرانى کردند که جمعیت مات و مبهوت شد. آنگاه که برای مردم معلوم شد که قدرت استدلال و سخنورى ایشان چگونه است امیرالمؤمنین(ع) وارد مجلس شدند و جمعیت را شکافتند تا به  منبر رسیدند، سپس روبروى جمعیت بین دو تا چشم‌هاى امام حسن(ع) را بوسیدند و و این آیه را زمزمه کردند:

«ذُرِیَه بَعضُها مِن بَعض و اللّه سَمیعٌ عَلیم»؛(3) فرزندانی که بعضی از آنان از نسل بعضی دیگرند و خداوند شنوای داناست. آنگاه فرمودند: «یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَثْبَتَّ عَلَی الْقَوْمِ حُجَّتَکَ أَوْجَبْتَ عَلَیْهِمْ طَاعَتَکَ فَوَیْلٌ لِمَنْ خَالَفَکَ» (العدد القویة/ص‌31) خوب شد سخنرانى کردى، دیگر جاى بهانه براى کسى باقى نگذاشتى.

امام سجاد علیه السلام در وصف صداقت و گفتار عموی خود چنین فرمود: إن الحسن بن علی علیه السلام کان أصدق الناس لهجةً و أفصحهم منطقا»؛ امام حسن علیه‌السلام از جهت زبان صادق‌ترین مردم و از نظر گفتار فصیح‌ترین آنان بود (بحارالانوار 43: 331 عوالم 16: 132 ح 5).

همچنین عمیر بن اسحاق، تابعی و از روات حدیث می‌گوید: «ما تَکَلَّمَ عِنْدى أَحَدٌ أَحَبَّ اِلَىَّ اِذا تَکَلَّمَ أَنْ لایَسْـکُتَ مِنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ علیهما السلام وَ ما سَمِعْتُ مِنْهُ کَلِمَةَ فُحْـشٍ قَـطُّ»؛ کسى نزد من [نیکو گفتارتر] از امام حسن علیه‌السلام نبود تا آنجا که هرگاه سخن مى‌گفت دوست داشتم سخنش بپایان نرسد و سکوت نکند و هرگز کلمه زشتى از او نشنیده‌ام (نظم درر السمطین: 201). 

وقتى سخنان کسى حکیمانه و مفید و یادآور خدا و قیامت باشد، شنیدن آنها نیکو و سازنده است و صاحبان کلام نیکو و سازنده، محبوب دیگرانند. امام حسن مجتبى علیه السلام چنان زیبا و پر از حکمت سخن مى گفت که راوى دوست داشت پیوسته به آن سخنان گوش دهد و کلام جمیل حضرت به پایان نرسد.

معاویه بن ابی سفیان با وجود دشمنی آشکارش با امام حسن علیه السلام، در جایی چنین بیان می کند: «حسن» تنها کسی است که وقتی سخن می گفت، آرزو می‌کردم که گفتارش را ادامه دهد. من درباره هیچ کسی چنین احساسی نداشته ام و هرگز واژه تندی از او نشنیدم.(ابن واضح اخباری، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 158)

در همین راستا، روزی به معاویه گفتند: حسن بن علی در سخنرانی ناتوان است. او را وادار کن که برای مردم سخن بگوید تا کاستی های او بر مردم روشن شود. معاویه به امام مجتبی علیه السلام رو کرد و گفت: «بالای منبر برو و ما را موعظه کن». حضرت بالای منبر رفت و پس از سپاس و ستایش خداوندی فرمود: «ای مردم! هر که مرا می شناسد که می شناسد و هر که نمی شناسد بداند من حسن فرزند علی بن ابی طالب و فرزند فاطمه دختر رسول خدا هستم. من زاده بهترین آفریده خدایم. منم فرزند رسول خدا؛ آن که دارنده همه نیکی ها و معجزات و راهنمایی ها بود. من فرزند امیر مؤمنانم. من آنم که حقم را گرفتند. من و برادرم حسین سرور جوانان بهشتیم. من فرزند رکن و مقامم، من پور مکه و منایم. من پسر مشعر و عرفاتم».

سخن شیوای حضرت همچنان ادامه داشت تا آنجا که معاویه ترسید سخن ایشان در دل مردم بنشیند. از همین رو، سخن امام را قطع کرد و سبک سرانه گفت: «ابامحمد! [این سخن را فروگذار] در توصیف رطب سخن بگو». امام با بزرگواری تمام فرمود: «باد آن را می رویاند، گرما می رساند و سرما خوش طعمش می کند.» و دوباره سخن آغازین خود را ادامه داد: «من فرزند کسی هستم که دعایش مستجاب بود. من فرزند شفاعت کننده مطاع هستم و...» معاویه بار دیگر به تکاپو افتاد و این بار با تندی سخن زیبای امام را برید(بحارالانوار، ج 43، ص 353).

همچنین برخی از مغرضان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام، این گونه نقل می کردند که امام حسن علیه السلام بیان ضعیف و کوتاه و زبان نارسایی داشت درحالی که آن حضرت دارای بیانی شیوا و سخنانی عمیق و منطقی بود، تا آنجا که یک روزی اصحاب معروف معاویة بن ابی سفیان نزد او آمدند و برای اینکه امام حسن علیه‌السلام را در یک مناظره نا برابر شکست‌دهند از وی خواستند اجازه دهد با ایشان مناظره‌ای ترتیب دهند. معاویه در ابتدا مخالفت کرد اما اصحاب او گفتند که حسن بن علی حریف ما چند نفر که از سخنوران برجسته بنی‌امیه هستیم نخواهد شد و سرانجام وی را برای انجام این مناظره مجاب کردند. این مناظره برگزار شد اما با شکست مفتضحانه معاویه و یارانش به پایان رسید و ثابت شد که احدی در سطح استدلال و منطق امام حسن مجتبی علیه‌السلام وجود ندارد و مجلسی که برای محکوم کردن امام حسن علیه السلام ترتیب داده شده بود به مجلس رسوایی معاویه و اصحابش تبدیل شد.

از خداوند متعال می‌خواهیم مزدِ محبت و علاقه ی ما به کریم اهل بیت علیه السلام، قبولی اعمال و عاقبت بخیری ما در این دنیا قرار دهد و شفاعت آن حضرت را نیز در آخرت نصیب همه ما بگرداند.

انتهای پیام/

 

 منبع خبر