سهشنبه با شاهنامه فردوسی: فریدون - بخش 14؛ سپه چون به نزدیک ایران کشید / لشکرکشی سلم و تور به ایران زمین + متن صوتی و معنی اشعار

ساعدنیوز: در این بخش از مطالب فرهنگ و هنر ساعدنیوز اشعار کهن و شیرین شاهنامه فردوسی بخش آغاز کتاب را مطالعه می کنید همراه ما باشید. روزهای فرد منتظر بخش بعدی شاهنامه باشید.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، یکی از بزرگترین حماسههای منظوم جهان، کتاب شاهنامه فردوسی، اثر ابوالقاسم فردوسی است. این اثر شامل حدود 50,000 تا 61,000 بیت است و به اساطیر، حماسهها و تاریخ ایران از آغاز، تا حملهی اعراب میپردازد. شاهنامه در سه بخش اسطورهای، پهلوانی و تاریخی نگاشته شده و تأثیر عمیقی بر فرهنگ و ادبیات کهن فارسی داشته است. این کتاب به بسیاری از زبانهای زندهی جهان نیز ترجمه شده است.
دربارهی کتاب شاهنامه فردوسی
یکی از بزرگترین و مهمترین آثار ادبیات کهن فارسی و یکی از شاهکارهای حماسی جهان، کتاب شاهنامه فردوسی (Shahnameh) است که توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی (Ferdowsi)، شاعر بزرگ ایرانی، در حدود هزار سال پیش سروده شده است. شاهنامه به معنای «کتاب شاهان» است و داستانهای آن به تاریخ و اساطیر ایران باستان میپردازد. این اثر عظیم که بیش از 50,000 بیت شعر را در بر میگیرد، به زبان فارسی دری نوشته شده است.
نکوداشتهای کتاب شاهنامه فردوسی
محمدعلی فروغی، شاهنامه فردوسی را از گرانقدرترین و بزرگترین آثار موجود در تاریخ ادبیات فارسی میدانست و معتقد بود که این اثر نهتنها هویت ملی ایرانیان را زنده نگاه داشته، بلکه زبان فارسی را نیز از فراموشی نجات داده است. او فردوسی را به خاطر زنده نگاه داشتن تاریخ ملی و ادبیات کهن فارسی، بسیار مورد تقدیر قرار میداد.
محمدتقی بهار بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، قدرت وعزتنفس را به ایرانیان بازگرداند. او معتقد بود که این اثر، ریشهی ایرانیان را قوی و آنان را در راه مردی، مردانگی و غیرت استوار ساخته است.
مجتبی مینوی معتقد بود که زبان فارسی وسیلهای برای استحکام اتحاد و ارتباط ایرانیان است و شاهنامه فردوسی این زبان را چنان غنی و محکم کرده که از فراموشی و نابودی در امان مانده است. او بر این باور بود که شاهنامه، نقش مهمی در حفظ و تقویت هویت ملی ایرانیان ایفا کرده است.
حبیب یغمایی بر این باور بود که اگر تمام ثروت ایران از عصر غزنوی تاکنون در یک کفهی ترازو قرار گیرد و شاهنامه فردوسی در کفهی دیگر، شاهنامه ارزش بالاتری خواهد داشت. او معتقد بود که این اثر ارزش و اهمیت بینظیری دارد که با هیچ ثروتی قابل مقایسه نیست و جایگاه ویژهای در تاریخ و فرهنگ ایران دارد.
بدیع الزمان فروزانفر، فردوسی را بهخاطر اخلاق شایسته و پاکی سخن، برتر از دیگر شعرا میدانست. او معتقد بود که فردوسی وطنپرست بوده و به ایران، عشق بسیاری داشته است. این عشق و شور در آثار او آشکار است و نشاندهندهی تعهد و وفاداری این شاعر به میهن و فرهنگ ایرانی است. فروزانفر بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، ارزشهای والای انسانی و ملی را به نسلهای آینده منتقل کرده است.
شاهنامه فردوسی: فریدون - بخش 14
فایل صوتی شاهنامه فردوسی؛ فریدون - بخش 14
خلاصه شاهنامهٔ فردوسی؛ فریدون - بخش 14
سپه وقتی به نزدیکی ایران رسید، خبر این موضوع به فریدون رسید. او دستور داد تا منوچهر شاه سپاه را به سمت هامون هدایت کند. داستانی درباره یک جوان شجاع و هوشمند گفته شد که پلنگی را شکار کرد و بالاخره به دست دشمنان گرفتار آمد. در این میان، منوچهر، نگران از وجود دشمنان، خود را آماده نبرد کرد و به لشکرش گفت که در جنگ با کسی کینه نداشته باشند.
سپاه منوچهر به حرکت درآمد و در محلی آماده نبرد شدند. لشکر او بسیار بزرگ و پرشکوه بود و به هم پیوستند. در این زمان، پیامهایی برای قباد و تور فرستاده شد تا از خویش برای مقابله با دشمنان آماده شوند. قباد به نزد منوچهر رفت و او گفت که نباید از جنگ بترسد، زیرا این نبرد نشاندهنده نژاد و اصالت آنهاست. منوچهر نمود که باید بجنگند و به پیروزی دست یابند. در نهایت، او آماده نبرد شد و مراسمی برای شام ترتیب داد.
برگردان به زبان ساده
# سپه چون به نزدیک ایران کشید
همانگه خبر با فریدون رسید
هوش مصنوعی: وقتی سپاه به نزدیکی ایران رسید، خبر به فریدون نیز رسید.
# بفرمود پس تا منوچهر شاه
ز پهلو به هامون گذارد سپاه
هوش مصنوعی: پس شاه منوچهر دستور داد تا سپاه را از کنار به هامون منتقل کنند.
# یکی داستان زد جهاندیده کی
که مرد جوان چون بود نیکپی
هوش مصنوعی: یک فرد باتجربه داستانی را تعریف کرد در مورد جوانی که با نیکوکاری و حسنخلق شناخته شده بود.
# بدام آیدش ناسگالیده میش
پلنگ از پس پشت و صیاد پیش
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویری از طبیعت و شکار اشاره شده است. گلهای از میشها زیر نظر پلنگی قرار دارند که به آرامی از پشت نزدیک میشود و در عین حال، صیاد نیز در حال نزدیک شدن به آنهاست. این وضعیت نشاندهندهی هیجان و تنش در وقت شکار است، جایی که حیوانات در خطر هستند و صیاد هم در تعقیب آنهاست.
# شکیبایی و هوش و رای و خرد
هژبر از بیابان به دام آورد
هوش مصنوعی: شکیبایی و هوش و خرد میتواند به انسان کمک کند تا با تدبیر و تدبیر، موجودات قدرتمند و وحشی را از بیابان به دام بیاورد.
# و دیگر ز بد مردم بد کنش
به فرجام روزی بپیچد تنش
هوش مصنوعی: اگر انسانهای بد در زندگیشان کارهای نادرستی انجام دهند، در نهایت به نتیجههای نامطلوبی دچار خواهند شد.
# ببادافره آنگه شتابیدمی
که تفسیده آهن بتابیدمی
هوش مصنوعی: به هنگام وزش باد، من نیز شتابان به حرکت درآمدم، چرا که آهن داغی تابید و به طور خفی در حال سرد شدن بود.
# چو لشکر منوچهر بر ساده دشت
برون برد آنجا ببد روز هشت
هوش مصنوعی: وقتی سپاه منوچهر به دشت ساده آمد، آنجا روز هشتم آغاز شد.
# فریدونش هنگام رفتن بدید
سخنها به دانش بدو گسترید
هوش مصنوعی: فریدون در هنگام رفتنش، سخنان زیادی را با دانش و آگاهی به او منتقل کرد.
# منوچهر گفت ای سرافراز شاه
کی آید کسی پیش تو کینه خواه
هوش مصنوعی: منوچهر به شاه سرافراز گفت: کیست که به نزد تو بیاید و کینهای در دل داشته باشد؟
# مگر بد سگالد بدو روزگار
به جان و تن خود خورد زینهار
هوش مصنوعی: آیا ممکن است روزگار بدی به خودت آسیب بزند؟ پس مراقب خودت باش.
# من اینک میان را به رومی زره
ببندم که نگشایم از تن گره
هوش مصنوعی: اکنون میخواهم خود را به زرهی از رومیان بپوشانم تا هیچ گرهای از تنم باز نشود.
# به کین جستن از دشت آوردگاه
برآرم به خورشید گرد سپاه
هوش مصنوعی: در انتقامگیری از میدان نبرد، لشکری را به سوی خورشید میبرم.
# ازان انجمن کس ندارم به مرد
کجا جست یارند با من نبرد
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کس را مانند مردی که با من مبارزه کند نمییابم، در آن جلسه (انجمن) تنها هستم.
# بفرمود تا قارن رزم جوی
ز پهلو به دشت اندر آورد روی
هوش مصنوعی: فرمان داد تا قارن، که جنگجویی شجاع و ماجراجو است، از کنار به دشت بیافتد و چهرهاش را به سوی آفتاب و فضای باز بگشاید.
# سراپردهٔ شاه بیرون کشید
درفش همایون به هامون کشید
هوش مصنوعی: پردهٔ سلطنت را کنار زد و پرچم باشکوه را به سمت هامون به اهتزاز درآورد.
# همی رفت لشکر گروها گروه
چو دریا بجوشید هامون و کوه
هوش مصنوعی: لشکر به صورت گروه گروه در حال حرکت بود، مانند اینکه دریا به جوش آمده و هامون و کوه بههم میخوردند.
# چنان تیره شد روز روشن ز گرد
تو گفتی که خورشید شد لاجورد
هوش مصنوعی: روز روشن به قدری تحت تأثیر تو قرار گرفت که گویی خورشید به رنگ لاجوردی درآمده است.
# ز کشور برآمد سراسر خروش
همی کرشدی مردم تیزگوش
هوش مصنوعی: از سرزمین به طور گستردهای صدا و هیاهو برپا شده است و مردم باهوش و زیرک به شکلی زود متوجه آن میشوند.
# خروشیدن تازی اسپان ز دشت
ز بانگ تبیره همی برگذشت
هوش مصنوعی: صدای خروشان اسبهای تازی از دشت به گوش میرسد و مانند نغمهای بلند از دور دستها میآید.
# ز لشگر گه پهلوان تا دو میل
کشیده دو رویه رده ژندهپیل
هوش مصنوعی: از گروه جنگجویان، در فاصله دو میل، اسبی با ظاهری کهنه و افتاده مشاهده میشود.
# ازان شصت بر پشتشان تخت زر
به زر اندرون چند گونه گهر
هوش مصنوعی: بر روی شصت نفر، تختی از طلا وجود دارد و در درون این تخت، انواع مختلفی از جواهرات قرار دارد.
# چو سیصد بنه برنهادند بار
چو سیصد همان از در کارزار
هوش مصنوعی: هنگامی که سیصد نفر بار خود را بر دوش نهادند، همان تعداد از در میدان جنگ خارج شدند.
# همه زیر برگستوان اندرون
نبدشان جز از چشم ز آهن برون
هوش مصنوعی: همه در زیر سایهی درخت بزرگ هستند و هیچکس جز از دیدن چیزی از آهن به وجود نیاورده است.
# سراپردهٔ شاه بیرون زدند
ز تمیشه لشکر بهامون زدند
هوش مصنوعی: لشکر به سمت تپهها حرکت کردند و از دروازهٔ شاه خارج شدند.
# سپهدار چون قارن کینهدار
سواران جنگی چو سیصدهزار
هوش مصنوعی: رئیس سپاه مانند قارن، پر از حس انتقام است و سواران جنگی او به اندازه سیصد هزار نفر قدرت و نفوذ دارند.
# همه نامداران جوشنوران
برفتند با گرزهای گران
هوش مصنوعی: تمام نامداران و جنگجویان با زرههای پوشیده و گرزهای سنگین خود به میدان رفتند.
# دلیران یکایک چو شیر ژیان
همه بسته بر کین ایرج میان
هوش مصنوعی: دلیران هر یک مانند شیر هستند و همه برای انتقام از ایرج جمع شدهاند.
# به پیش اندرون کاویانی درفش
به چنگ اندرون تیغهای بنفش
هوش مصنوعی: در دل کاویانی، پرچمی به دست است و درون آن، شمشیرهای بنفش وجود دارد.
# منوچهر با قارن پیلتن
برون آمد از بیشهٔ نارون
هوش مصنوعی: منوچهر، با قهرمان جنگجو، از جنگل نارون بیرون آمد.
# بیامد به پیش سپه برگذشت
بیاراست لشکر بران پهندشت
هوش مصنوعی: دوست به پیش سپه آمد و از آنجا گذر کرد و لشکر را در دشت وسیع آماده کرد.
# چپ لشکرش را بگرشاسپ داد
ابر میمنه سام یل با قباد
هوش مصنوعی: چپ لشکر خود را به گرشاسپ سپرد، ابر سپید سام، پهلوان با قباد.
# رده بر کشیده ز هر سو سپاه
منوچهر با سرو در قلبگاه
هوش مصنوعی: ارتش منوچهر از هر سو در حال پیشروی است و با قدرت و زیبایی همچون سرو، در مرکز میدان حاضر شدهاند.
# همی تافت چون مه میان گروه
نبود ایچ پیدا ز افراز کوه
هوش مصنوعی: مثل ماهی که در میان مردم میدرخشد و هیچکس نمیتواند درخشش او را از بالا، یعنی از بالای کوه ببیند.
# سپه کش چو قارن مبارز چو سام
سپه برکشیده حسام از نیام
هوش مصنوعی: نیروی جنگی مانند قارن، قهرمان جنگ تن به تن مانند سام است و او شمشیرش را از غلاف خارج کرده است.
# طلایه به پیش اندرون چون قباد
کمین ور چو گرد تلیمان نژاد
هوش مصنوعی: خود را با شجاعت در پیش میفرستی، همانند قباد که در کمین است، یا مانند گردی که از نژادی بزرگ برمیخیزد.
# یکی لشکر آراسته چون عروس
به شیران جنگی و آوای کوس
هوش مصنوعی: یک گروه نظامی به زیبایی آماده شدهاند، مانند عروسی که با شکوه و زیبایی ظاهر میشود، همراه با صدای طبلهایی در میدان جنگ.
# به تور و به سلم آگهی تاختند
که ایرانیان جنگ را ساختند
هوش مصنوعی: به خبرهایی که دربارهٔ جنگ و سلاحها منتشر شد، توجه کنید که ایرانیان برای نبرد آماده شدهاند.
# ز بیشه بهامون کشیدند صف
ز خون جگر بر لب آورده کف
هوش مصنوعی: از جنگل به دشت آمدهاند و صفی از خون بر لب دارند.
# دو خونی همان با سپاهی گران
برفتند آگنده از کین سران
هوش مصنوعی: دو نفر از خون و کینه بسیار، به همراه لشکری بزرگ و مسلح به حرکت درآمدند.
# کشیدند لشکر به دشت نبرد
الانان دژ را پس پشت کرد
هوش مصنوعی: لشکری از دشمنان به میدان نبرد آمدهاند و دژ را به پشت سر گذاشتهاند.
# یکایک طلایه بیامد قباد
چو تور آگهی یافت آمد چو باد
هوش مصنوعی: هر یک از پیشروان به سوی قباد آمدند، مانند توری که خبر را دریافت کرده باشد و به سرعت به سمت او شتافته است.
# بدو گفت نزد منوچهر شو
بگویش که ای بیپدر شاه نو
هوش مصنوعی: به او بگو که نزد منوچهر بیاید و به او بگو که ای شاه بیپدر، نوید خوشی به تو میدهند.
# اگر دختر آمد ز ایرج نژاد
ترا تیغ و کوپال و جوشن که داد
هوش مصنوعی: اگر دختر از نسل ایرج به دنیا بیاید، به تو سلاح و زره و آرایش جنگی هدیه خواهد داد.
# بدو گفت آری گزارم پیام
بدین سان که گفتی و بردی تو نام
هوش مصنوعی: به او گفتم: بله، پیام تو را به همین شکل که خواستی میرسانم و نام تو را نیز فراموش نخواهم کرد.
# ولیکن گر اندیشه گردد دراز
خرد با دل تو نشیند براز
هوش مصنوعی: اما اگر فکر طولانی شود، عقل در دل تو جا میگیرد و زیبا میشود.
# بدانی که کاریت هولست پیش
بترسی ازین خام گفتار خویش
هوش مصنوعی: بدان که کار تو به صورت ترسناک و هولناک است؛ بنابراین بیشتر از گفتار ناپخته و خام خودت بترس.
# اگر بر شما دام و دد روز و شب
همی گریدی نیستی بس عجب
هوش مصنوعی: اگر روز و شب بر شما خطر و چالشهای زیادی وجود داشته باشد، باید تعجب کنید که هنوز هم در این شرایط باقی ماندهاید.
# که از بیشهٔ نارون تا بچین
سواران جنگند و مردان کین
هوش مصنوعی: از جنگل نارون تا دوردستها، سواران و دلیران در حال نبرد و جنگ هستند.
# درفشیدن تیغهای بنفش
چو بینید باکاویانی درفش
هوش مصنوعی: وقتی که تیغهای بنفش به درخشش درمیآیند و جوانمردان را در حال نبرد میبینید.
# بدرد دل و مغزتان از نهیب
بلندی ندانید باز از نشیب
هوش مصنوعی: در دل و فکر خود از صدا و فراز بلندی آگاه نیستید، ولی باز هم از پایین بودن آگاهید.
# قباد آمد آنگه به نزدیک شاه
بگفت آنچه بشنید ازان رزم خواه
هوش مصنوعی: قباد نزد شاه رفت و آنچه از جنگ و نبرد شنیده بود را برای او تعریف کرد.
# منوچهر خندید و گفت آنگهی
که چونین نگوید مگر ابلهی
هوش مصنوعی: منوچهر لبخندی زد و گفت: تنها کسی که چنین حرفهایی میزند، باید احمق باشد.
# سپاس از جهاندار هر دو جهان
شناسندهٔ آشکار و نهان
هوش مصنوعی: سپاسگزاری از خالق جهان که به خوبی آشکار و پنهان را میداند.
# که داند که ایرج نیای منست
فریدون فرخ گوای منست
هوش مصنوعی: کسی نمیداند که ایرج، اجداد من است و فریدون، کسی است که افتخار و عظمت من را نشان میدهد.
# کنون گر بجنگ اندر آریم سر
شود آشکارا نژاد و گهر
هوش مصنوعی: اکنون اگر به جنگ برویم، هویت و چرایی همه چیز به وضوح مشخص خواهد شد.
# به زور خداوند خورشید و ماه
که چندان نمانم ورا دستگاه
هوش مصنوعی: خداوند با قدرت خود خورشید و ماه را به حرکت درمیآورد و من نیز تلاش میکنم تا زمان زیادی در این دنیا نمانم.
# که بر هم زند چشم زیر و زبر
بریده به لشکر نمایمش سر
هوش مصنوعی: چشمی که همه چیز را به هم میزند و در هم میآورد، میخواهم نشان دهم که چطور میتواند سر لشکری را نمایان کند.
# بفرمود تا خوان بیاراستند
نشستنگه رود و میخواستند
هوش مصنوعی: او دستور داد تا سفره را بچینند تا در کنار رود بنشینند و از شراب لذت ببرند.
خلاصه داستان فریدون
پادشاهی فریدون پانصد سال به طول انجامید. فریدون به رسم کیانی در روز بر تخت نشستن مردم را به عدالت و دین پروری نوید می دهد و مادر او فرانک نیز با شنیدن خبر پادشاه شدن فرزندش دو هفته بخشش کرده و جشن بزرگی بر پا می کند. فریدون صاحب سه فرزند پسر میگردد دو فرزند از شهرناز و فرزند کوچکتر از ارنواز. فریدون شخصی امین، صاحب منصب و دلسوز به نام جندل را بر می گزیند تا گرد جهان گشته و سه دختر که همسان و برابر و از نژاد بزرگان بوده و در سطح و اندازه پسران او انتخاب کند. جندل در نهایت دختران شاه یمن را شایسته پسران فریدون می داند و پس از ابراز این موضوع به شاه یمن و قدری دشواری ها این سه دختر را به عقد پسران فریدون در می آورد. فریدون تمامی سرزمین خود را به سه بخش تقسیم کرده و به پسران خود واگذار می کند.
سلم پسر بزرگ فریدون، شاه منطقه غرب و روم می گردد. سرزمین ترکان و چین به پسر دوم تور سپرده شده و ایرج کوچکترین فرزند، پادشاه سرزمین مرکزی ایران و منطقه بین النهرین و شبه جزیره عربستان می شود. مدت طولانی می گذرد و فریدون سالخورده می شود .آتش حسادت دیرین به ایرج در دل سلم روشن می شود به تحریک تور پرداخته او را با خود همراه می سازد که چرا ما دو برادر که بزرگتر هستیم باید در سرزمین های دور باشیم و پسر کوچکتر در کنار پدر در سرزمین اصلی بماند.
نامه تهدید آمیزی به فریدون نوشته می شود که یا ایرج نیز همچون آنها از سرزمین اصلی ایران خارج شود یا به جنگ او می آیند. ایرج راه آشتی در پیش گرفته با وجود اخطارهای مکرر فریدون جهت گفتگو به نزد برادران خود می رود ایرج در نهایت به دست تور کشته شده و سر او را برای فریدون می فرستند. فریدون با دیدن این دیدگانش سفید شده و کور میگردد. تمامی سرزمین ایران سراسر سیاه پوش شده و روزگاری دراز فریدون به سوگواری می پردازد. ایرج را کنیزکی بود به نام ماه آفرید که از ایرج باردار بود. فریدون از این خبر شادمان شده به کین خواهی ایرج امیدوار میگردد.
از ماه آفرید دختری متولد می شود.دختر بزرگ شده و با پشنگ ازدواج می کند. از این ازدواج پسری بدنیا می آید درخور پادشاهی و تخت کیان. او را به نزد فریدون می برند که چشم بگشای و به او بنگر که سرتا به پا گویی ایرج است. فریدون از خداوند یاد کرده از او تمنای یاری دارد. دعای او پذیرفته شد فریدون بینا می گردد کودک را در آغوش گرفته او را منوچهر می نامد. بر منوچهر سالیان دراز می گذرد. هنرهای شاهان و بزرگان را می آموزد با سلاح های مختلف جنگی آشنا شده و فنون نظامی را می آموزد. خبر منوچهر در تمامی سرزمین ها می پیچد. سلم و تور از موضوع آگاه شده توطئه ای می چینند.
نامه ای به فریدون برای عذر خواهی می نویسند و خواهان بخشش گناهان قبلی خود می شوند. به فریدون می گویند منوچهر را به نزد ایشان بفرستد تا آنها غلامی او را کنند. فریدون پاسخ نامه را به تندی داده به آنها اعلام جنگ می نماید. منوچهر به انتقام ایرج به جنگ آنها می رود. در نبرد اول به جنگ تور می رود. تور که توان نبرد با او را ندارد شب هنگام دست به شبیخون می زند. منوچهر از شبیخون او مطلع شده اوست که تور را غافلگیر می کند در نبرد سخت تور به دست منوچهر کشته می شود. منوچهر سر تور را همراه با نامه ای برای فریدون می فرستد و ازآنجا عزم نبرد با سلم می کند. در قلمرو سلم دژی تسخیر ناپذیر به نام دژ آلانان بود. قارن جهان پهلوان ایران زمین پیش بینی می کند که سلم اگر در نبرد تاب نیاورده و به این دژ می گریزد که در این صورت هیچ راهی برای دست یابی به او نیست.
لذا در ابتدای جنگ با موافقت موچهر تدبیری اندیشیده به دژ آلانان نفوذ کرده و آنرا نابود می سازد. پیش بینی قارن اتفاق می افتد. در میدان نبرد سپاهیان سلم شکست سختی خورده، سلم به طرف دژ عقب نشینی می کند. اما دیگر دژی وجود ندارد به ناچار راه گریز در پی میگیرد. منوچهر سوار بر اسب بدنبال او می رود منوچهر به سلم می گوید از چه می گریزی آمده ام تا آن تاج خسروانی که از طمع آن ایرج را کشتی بتو دهم. آن دانه کینه ای که کاشتی اکنون به بار آمده است. منوچهر نزدیک سلم شده و با زخم شمشیرش او را به دو نیم می کند.
پس از کشته شدن سلم منوچهر به اعلام توقف قتل و خونریزی می دهد. سر سلم را همچون تور برای فریدون می فرستد. فریدون منوچهر را به شاهنشاهی جهان برمی گزیند فریدون از غم از دست دادن سه فرزند خویش در ماتم می ماند تازمانه او سر می رسد. منوچهر فریدون را با رعایت کلیه آداب و مراسم تدفین پادشاهان در دخمه ای جای میدهد.
تصاویر نسخه های قدیمی شاهنامه فردوسی
فانوس خیال
شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو