تصاویر دیده نشده از کبکبه و دبدبه عروسی شهناز پهلوی/ از حلقه الماس و 23 یاقوت شهناز تا قهر ثریا و ترک مراسم عروسی

ساعد نیوز: در این مطلب علاوه از تصاویر مراسم عروسی شهناز پهلوی و هزینه های گزافی که از دارایی مردم ایران برای برگزاری این عروسی خرج شده بود درباره اتفاقاتی در حین مراسم افتاد و دلیلی که ازدواج شهناز به طلاق رسید بیشتر خواهید خواند.

به گزارش سرویس تاریخ ساعد نیوز، شهناز فرزند اول محمدرضا پهلوی و همسر مصری اش یعنی فوزیه بود. وی در سال 1336 با اردشیر زاهدی ازدواج کرد ازدواجی که چند سال بیشتر طول نکشید و به طلاق ختم شد. رابطه داماد سابق که روزگاری به دلیل خدماتش نشان درجۀ یک رستاخیز گرفت و به سمَت آجودان کشوری شاه منصوب شد و سفیر ایران در واشنگتن و لندن و وزیر خارجه شد، هرگز با شاه قطع نشد و محرم و امین پهلوی ماند گرچه سه سال قبل از درگذشت خود گفت اگر از بیماری شاه خبر داشت به مردم میگفت.
ماجرای ازدواج شهناز پهلوی و خیانتی که به ملکه ثریا شد
جنگی را که پرنسس مارگارت در انگلستان باخت او در ایران برد. ولی با چه قیمت؟ این سخن یکی از سیاستمداران غربی است که در عروسی والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی با آقای مهندس اردشیر زاهدی حضورداشت علاوه بر آن سیاستمدار این موضوع عقیده بسیاری از درباریان بوده و اصولاًً معتقدند که این عروسی خیانتی بود که به ملکه ثریا شد. زیرا کلیه نقشههای ملکه ثریا را که قبلاً با شاهدخت شهناز طرح کرده بودند نقش برآب ساخت.
انگشتری از الماس که 23 یاقوت دور آن را احاطه کرده بود در دست عروس دنیا میدرخشید وی با خرسندی به آن نگریسته و به شوهرش گفت زیباترین انگشتری است که در دست یک فرد خوشبختی میدرخشد.
ولی او نگاه سردی به آن انداخته و هیچ نگفت زیرا در آن روز همهچیز آماده بود تا خوشبختی آنها تکمیل شود ولی شاه و ملکه ثریا به کنار دریا سفر کرده بودند و مراسم همچنان ناقص میماند.
دسیسههای درباری
هیچگاه این اعمال در دربار انجام نگرفته بود حتی شاه در ازدواج نابرادری خود حضور داشت. ولی امروز در مراسم نامزدی تنها دختری که از فوزیه دارد شرکت نکرده و به مسافرت رفته و دختر خود را با مرد دلخواهش تنها گذارده بود.
به هیچوجه نمیتوانست درمورد این ازدواج که برخلاف میل او بود اظهار مخالفت بنماید. ولی شاهدخت شهناز این همه مرارت را خونسردی ذاتی که از پدر بزرگش رضاشاه2 به ارث برده است تحمل کرده و با پشتیبانی پرنسس اشرف خواهر دوقلو شاه اقدام به این عمل نمود.
این هم داستان دیگری بود از بازیهای مختلفی که در پشت پردههای دربار جریان دارد. چنانچه اگر بانوئی از محافل درباری نتواند متصور خود را با قدرت انجام دهد سعی میکند عوامل قدرت را از جلوی راه خود بردارد.
اعلیحضرت باوجود تمام مخالفتها و مقاومتهائی در برابر اجرای عروسی شاهدخت شهناز با اردشیر زاهدی ناچار شدند بر روی آن صحه بگذارند زیرا مادر ایشان تقاضا کرده بود. ولی اعلیحضرت هیچگاه انگشتری زیبا را در دست دخترش ندید زیرا به شمال سفر کردند.
ملکه ثریا میدید که چه ساعات پر از اعتمادی را با شهناز بسر برده و از موقعی که دیگر پی برده بود صاحب فرزندی نخواهد شد3 چه فکرها برای آینده این دختر نکرده و با یکدیگر مشورت ننموده بودند که اگر شهناز جوانی از خانوادههای درباری چه از داخل ایران و چه از خارج برای خود انتخاب میکرد فرزند پسر او حتماً ولیعهد و جانشین شاه ایران میگردید.
مثل اینکه در آنموقع این دو بانوی درباری یکدیگر را خوب میفهمیدند و از اسرار قلبی هم آگاه بودند زیرا هروقت صحبت میشد و مذاکراتی بهعمل میآمد نتیجهاش به عروسی شهناز موکول میگردید و در این مواقع بود که ملکه ثریا راهنمائیهای پرقیمتی به نادختری خود میکرد و مردان بسیاری را به او معرفی مینمود:
صدرالدین خان پسر آقاخان که خود از خانوادههای قدیم ایران است.
ملک فیصل4 پادشاه عراق یا برادرش
ملای حسین پسر سلطان مراکش(محمد پنجم) یا برادرش
البته انتخاب بهعمل نمیآمد. صحبت آنها بههمینجا ختم میگردید ولی همیشه قول و قرار بر سر جای خود بود.
ولی شخص دیگری هم از این قولها آگاه بود و سعی داشت که در آن رخنه کند و او شاهدخت اشرف بود که با زیرکی خاص زنانه و با معرفتالروحی که داشت درصدد برآمد مرد دلخواه شهناز را بیابد. از دل شهناز و از خواستههای او درباره مرد ایدآلی آگاه گردید و بالاخره اردشیر زاهدی را انتخاب کرد و در یک مهمانی بزرگ و گاردن پارتی این دو را در مقابل یکدیگر قرار داد.
سه روز بعد شاهدخت شهناز به پدرش گفت درنظر دارد با مهندس اردشیر زاهدی ازدواج کند. از این خبر ملکه ثریا واقعاً متعجب گردید.
ولی هنوز وقت باقی بود. اردشیر زاهدی به کار خود مشغول بوده و شهناز هم به کاخ گلستان بازگشت. انگشتری که مانعی نمیتواند در این میان ایجاب کند آن را هم میتوان پس فرستاد. با این خیالات ملکه ثریا خوش بود و سعی میکرد تا نظر دختر جوان را برگرداند.
شاهدخت شهناز چون برگی درمیان طوفان حوادث و دسیسههای دربار در تلاطم بود در این میان فقط شاهدخت اشرف او را تسلی داده و نوای فریبندهای به او میگفت نباید بخاطر آداب و رسوم خشک ندای قلب را فراموش کرد.
شاهدخت شهناز که خود به زبانهای زنده غرب آشنائی دارد میدانست که بر سر آن شاهدختی که به ندای قلبی خود جواب نداد چه آمد.
اگر پرنسس مارگارت بخاطر آداب و رسوم درباریش دست از مرد دلخواه خود پترتاونزند برداشت لزومی ندارد که او هم از اردشیر زاهدی دست بردارد.
در اینجا بود که نامههای اسرارآمیزی بین کاخ گلستان مقر شاهدخت شهناز و قصری که ژنرال زاهدی5 در سوئیس خریده بود رد و بدل شد. والاحضرت شهناز در اینجا میدید که هر لحظه به متصور خود نزدیکتر میشود اعلیحضرت البته بیمیل نبودند که شاهدخت شهناز را به عقد ازدواج پرنس کریم نوه آقاخان که رهبر فرقه اسمعیله [اسماعیلیه] گردید درآورد.
ملکه ثریا متوجه گردید که دسیسههای دربار چگونه برعلیه او درجریان است. از اینرو در مسافرت اروپای خود سعی کرد با علی پاتریک6 پسر والاحضرت فقید شاهپور علیرضا7 برادر شاه تماس حاصل کند تا بدین وسیله آمال و آرزوی شاهدخت اشرف را که در نظر دارد یکی از سه فرزندش را به ولیعهدی ایران برساند نقش برآب سازد.
درهرصورت روز عروسی تعیین شد. لباس را کریستین دیور مرحوم تهیهکرد ولی عروسی شاد و شادابی نبود زیرا اولاً باران سیلآسایی میبارید و لحظه کوتاهی هم آفتاب از زیر ابرهای تیره بیرون نیامد شاه هم حضور داشت ولی پس از خطبه عقد یکباره بدون اینکه کوچکترین اشارهای هم به ملکه ثریا کرده باشد سالن را ترک گفت.
امیدواری درمورد علی پاتریک
شاهدخت شهناز در رویای خود بسر میبرد وقتی قطرات باران را ملاحظه میکرد که به پنجرههای اطاق برخورد میکند میخندید و وقتی متوجه شد پدرش سالن را ترک کرد خوشحال گردید چند روز پیش که به پدرش گفته بود ممکن است از اردشیر زاهدی منصرف شود انگشتری زیبا را از دستش بیرون آورده بود ولی امشب آن انگشتری در دستش و قلبش مملو از عشق و محبت بود و خوشحال بود که در جنگ خود برخلاف پرنسس مارگارت پیروز گردیده است.
ولی بهقول آن سیاستمدار با چه قیمتی؟ او به ملکه ثریا خیانت کرد و دنبال قلب خود رفت علی پاتریک پسر 11 ساله شاهپور فقید امروز زیر نظر مربیان درباری برای وظیفه خطیر آیندهاش تربیت میشود. او امروز امید ملکه ثریا است یعنی امیدی که درمورد شاهدخت شهناز مبدل به یأس گردید.
ماجرای طلاق شهناز و اردشیر زاهدی از زبان اسدالله علم
اسدالله علم (1 مرداد 1298 بیرجند – 25 فروردین 1357 نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از 1345 تا 1356 و نخستوزیر ایران از سال 1341 تا 1342 بود.
در ادامه بخشی از یادداشت های او را بخوانید.
چهارشنبه 25 شهریور 1349: صبح... شرفیاب شدم. گزارش برداشت نفت کنسرسیوم را به عرض رساندم که قدری پایین رفته و به قرار روزانه 3,270,000 بارل بوده است. شاهنشاه امر فرمودند: خیلی شدید به آنها تلفن کن و ایراد بگیر. صبح خیلی زود هم با فلاح و نمایندگان نفت پان آمریکن برای حل اختلاف آنها جلسه داشتم. نتیجه را به عرض رساندم.
والاحضرت شاهدخت اشرف، رئیس هیئت نمایندگی ایران در اجلاس مجمع سازمان ملل شده اند. وزیر خارجه - زاهدی - فوق العاده ناراحت است و کارشکنی میکند. اردشیر زاهدی با والاحضرت شاهدخت اشرف فوق العاده دشمنی دارد، چون خیال میکند باعث طلاق والاحضرت شهناز از او، والاحضرت اشرف بودند. جریان را به عرض شاهنشاه رساندم که من این همه محافظه کاری نمیتوانم بکنم. اگر با اردشیر مرحمت دارید، والاحضرت از این کار منصرف شوند و اگر برعکس است، اردشیر فضولی نکند. فرمودند: به اردشیر بگو فضولی نکند و کارها را انجام دهد.
ناهار [آلدو مورو] Aldo Moro وزیر خارجه ایتالیا شرفیاب شد. من هم بودم. این شخص شانس رئیس جمهور شدن دارد... به آلدو مورو نشان درجه یک تاج مرحمت فرموده بودند. بعد از ظهر در دفترم به او تسلیم کردم و مدتی حرف زدیم.
بعد وزیر خارجه را خواستم اوامر همایونی را ابلاغ کردم آتش گرفت.... امروز ملک حسین در اردن یک دولت نظامی تشکیل داد که ریاست آن با سپهبد مجالی است. او هم به فدائیان ابلاغ کرد اسلحه خود را تسلیم کنند و در سراسر اردن حکومت نظامی اعلان کرد. فدائیان از تسلیم اسلحه خودداری کردند. بنابراین جنگ داخلی شروع میشود تا ببینیم نتیجه آن چه خواهد شد.
ببینیم تا اسب اسفندیار سوی آخور آید همی بی سوار
و یا باره رستم جنگجوی به ایوان نهد بی خداوند روی
من معتقدم ملک حسین، هم از طرف روسها و هم از طرف آمریکائیها، مطمئن شده [است] که میتواند فدائیان را بزند، وگرنه دست به چنین عملی نمیزد... اگر ملک حسین هم شکست خورد، اردن کشور جمهوری فلسطین میشود. شاید این هم یک راه حل قضیه باشد.